محاربه، امنیت ملی و فتنه‌گران

یک بار دیگر سه کلمه‌ی بالا را در ذهن‌تان مرور کنید. این کلمات در زبان چه کسانی بیشترین بسامد را دارند و چرا؟
اولین کلمه،‌ ظاهراً مبنایی دینی دارد اما اگر دقیق‌تر شویم، می‌بینیم پوشش دینی این کلمه، نمی‌تواند سرشت عمیقاً دنیوی و پیوند خورده به قدرت و سیاستِ آن را پنهان کند. «محاربه» شانه‌به‌شانه‌ی «امنیت ملی» به کار می‌رود. وقتی یک نظام حکومتی از «محاربه»‌ سخن می‌گوید (و حتی شنیدن همین لفظ هم خشونتی پنهان‌نکردنی در خود دارد)، در حقیقت از «جنگ» سخن می‌گوید و از مبارزه‌ی سرسختانه و اخلال‌گرانه با نظام حکومتی غالب و مسلط. پس می‌شود به جای همین کلمه‌ی «محاربه»، کلمات «نبرد»، «ستیز»، «اخلال»، «شورش» یا چیزهایی با حوزه‌ی معنایی مشابه هم گذاشت، اما برای نظامی که می‌خواهد اقدام خشونت‌بار خود را مدلل و موجه کند، ناگزیر پناه گرفتن زیر سایه‌ی قداستی دینی کار را آسان‌تر می‌کند، اما نباید گمان کرد که اگر این تعبیر یا توجیه دینی نمی‌بود، این توجیه‌گری به این سادگی میسر نمی‌شود. این‌جاست که باید رشته‌ی پیوند میان «محاربه»، «امنیت ملی» و «قدرت سیاسی» را پیدا کرد.
در آیه‌ی ۳۳ سوره‌ی مائده آمده است: «إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ» (ترجمه‌ی خرمشاهی:‌ «همانا جزاى کسانى که با (دوستداران‏) خداوند و پیامبر او به محاربه برمى‏خیزند و در زمین به فتنه و فساد مى‏کوشند، این است که کشته شوند یا بر دار شوند یا دستها و پاهایشان در خلاف جهت یکدیگر بریده شود، یا از سرزمین خویش تبعید شوند؛ این خوارى و زارى دنیوى‏شان است و در آخرت هم عذابى بزرگ (در پیش ) خواهند داشت‏»). قصه‌ی استفاده‌ای را که از این آیه برای مقاصدِ سیاسی می‌شود،‌ همه می‌دانیم اما خوب است نگاهی هم به آیه‌ی قبل از همین آیه بکنیم: «مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا وَلَقَدْ جَاء تْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِکَ فِی الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ» («هر کس کسى را -جز به قصاص قتل‏، یا (به کیفر) فسادى در زمین‏- بکشد، چنان است که گویى همه مردم را کشته باشد. و هر کس کسى را زنده بدارد، چنان است که گویى تمام مردم را زنده داشته است‏. و قطعاً پیامبران ما دلایل آشکار براى آنان آوردند، (با این همه‏) پس از آن بسیارى از ایشان در زمین زیاده‏روى مى‏کنند»). نمی‌خواهم زیاد به شرح جزییات ماجرا بپردازم اما تقارن این دو آیه،‌ بسیار معنادار است.
اما، کلمه‌ی دیگری که فراوان در ادبیاتِ‌ سیاسی صاحبان قدرت به کار می‌رود، «امنیت ملی» است. این تعبیر اختصاصی به حکومت‌های دینی یا غیر-دینی ندارد. «دفاع از امنیت ملی»‌ وظیفه‌ای است که قدرت برای خودش تعریف می‌‌کند. «تهدید امنیت ملی»‌ اتهامی است که دولت/قدرت می‌تواند با توسل به آن، افرادی را کیفر دهد. یک بار دیگر اگر به همین تعابیر نگاه کنیم، می‌بینیم که «محاربه» همان «تهدید امنیت ملی» است. پوشش الفاظ مقدس بهانه‌ای است برای پنهان کردن اتفاقی که در نهایت می‌افتد. فرجام کار، پیروزی قدرتِ حاکم و نابودی محاربه‌گر یا تهدید‌کننده‌ی امنیت ملی است. اما تمام نکته در این‌جاست که چگونه این کلمات می‌توانند بهانه‌هایی باشند برای تحکیم یک قدرتِ استبدادی. زبان قدرت از محاربه‌گران سخن می‌‌گوید. معنای‌اش این است که متهم به تهدید امنیت ملی، با کسی محاربه کرده است (امنیت ملی این‌جا به جای خدا و رسول می‌نشیند و نظام جمهوری اسلامی فراوان این دو را به معنای یکدیگر به کار می‌برد و این از نشانه‌های مهم سکولار شدن نظام جهموری اسلامی است: امنیت ملی، به جای خدا نشسته است!). اما با چه کسی؟ در زبان محاوره و حتی در زبان سیاست، این بخش عمدتاً حذف می‌شود چون به قرینه گمان می‌رود که این محاربه با «خدا» و «رسول» صورت گرفته است. اما واقعیت‌ این‌هاست: خدا بی‌واسطه با انسان‌ها سخن نمی‌گوید. رسول هم دیگر در میان ما نیست. پس نظام سیاسی توسعاً و با تکیه بر تفسیر و تأویل خود، با تکیه بر ناخودآگاه بخشی از مردم و البته بازی‌های مختلف سیاسی، کوشش می‌‌کند مشروعیت خود را هم‌ردیف مشروعیت الاهی (خدا و رسول)‌ قرار دهد. پس اتهام محاربه، در غیابِ داشتنِ آن مشروعیت ناگهان فرو می‌پاشد! کسی که به دروغ و تقلب نماینده‌ی مردم شده باشد، وضع‌اش روشن است،‌ چه برسد به کسی که با سیاست و قدرت خواسته باشد مشروعیت خود را به مشروعیت خدا گره بزند (این بحث هم هم‌چنان باقی می‌ماند که در امر حکومت و سیاست، مشروعیت خدا و رسول چه محلی از اعراب دارد؟ هم بحث درون‌دینی در آن هست و هم بحثِ برون‌دینی).
اما اگر همین کلمات را از منافع قدرتِ سیاسی یا همان که برای خود مشروعیتی قایل می‌شود (آن هم از جنس مشروعیتی الاهی)، بزداییم و تعلقات انسانی و سلیقه‌های قدرت/دولت را هم در آن لحاظ کنیم، ناگهان آن هیبت و عظمت فرو می‌ریزد اما هم‌چنان باقی خواهند ماند. اتهام «تهدید امنیت ملی» اتهامی نیست که فقط جمهوری اسلامی به کار ببرد یا فقط در نظام‌های توتالیتر استفاده شده باشد. این اتهام،‌ حتی در کشورهای دموکراتیکی که نظام سیاسی‌شان واقعاً جواب می‌دهد و تنها اسمی از دموکراسی نیست، گاهی به کار می‌رود. گرفتیم که این اتهام به آن رسوایی و فضیحتی که در نظام‌های استبدادی به کار می‌رود، ابزار خاموش کردن صدای مخالف نباشد (که در بسیاری از اوقات هست و تفاوت چندانی میان نوع نظام حکومتی نیست). اما هر چه هست، تمام نکته این است که تعبیرهای «محاربه» یا «تهدید امنیت ملی» تعبیرهایی هستند که وضع شده‌اند برای عبور از قانون متعارف و معلق کردن عرف جاری جامعه. این تعابیر، یا تعبیر «فتنه‌گران» و «اغتشاش‌گران» همه تعابیری هستند که حکایت از وضعیت‌های اضطراری دارند. وضعیت تعلیق، وضعیتی است که در آن قدرت حاکم می‌تواند با تکیه بر مشروعیت مفروض خود (چه این مشروعیت هنوز به جا باشد یا شدیداً آسیب‌دیده باشد) وضعیتی اضطراری را در جامعه حاکم کند و دست به تغییر و تحول‌هایی گسترده در سطوح و لایه‌های مختلف اجتماع بزند. هیچ جامعه‌ یا نظام باثباتی نمی‌تواند پیوسته از وجود «محاربان»، «تهدیدکنندگان امنیت ملی» یا «فتنه‌گران» سخن بگوید. هر چه بسامد به کار رفتن این کلمات در ادبیات یک نظامِ سیاسی بالاتر باشد، آسان‌تر می‌توان به عمق بحران مشروعیتِ آن پی‌ برد. هر چه استفاده از این تعابیر (در نظام‌های دینی یا غیر-دینی) کمتر باشد، شاخصی از سلامتِ مشروعیتِ سیاسی در اختیار داریم.
فرض کنید که کسانی که متهم به «محاربه» شده‌اند، کسانی باشند که با فساد و انحراف یک نظام سیاسی به مبارزه برخاسته باشند. نظام حاکم هم‌چنان آن‌ها را «محارب» یا «تهدیدکننده‌ی امنیت ملی» می‌نامد. نمونه‌ی کلاسیک این استفاده از زبان قدرت را در زمان خلیفه‌ی دوم اموی، یزید بن معاویه، در برابر امام حسین نوه‌ی رسول خدا در صحرای کربلا می‌بینم. نمونه‌های بعدی هم از حد شمارش خارج است. پس بسیاری اوقات، آزادی‌خواهان و عدالت‌جویان هم در لباس «محارب» در رسانه‌ها و تبلیغات قدرت حاکم به عنوان «فتنه‌گر» و «اغتشاش‌گر» تصویر می‌شوند. این‌جاست که «امنیت ملی» ترجمه می‌شود به «حفظ منصبِ صاحبِ قدرتِ سیاسی» و تهدید آن، همان به مخاطره افتادن اقتدار و انحصارطلبی حاکمِ قدر-قدرتی است که «محاربان» (بخوانید «منتقدان»، «آزادی‌خواهان» یا «عدالت‌جویان») دیگر بی‌چون و چرا سخن‌اش را نمی‌پذیرند و اساساً به صداقت، عدالت، وفای به عهدِ او تردید جدی پیدا کرده‌اند. این‌جاست که اهل تقوا در به کار بردن این کلمات، روز به روز احتیاط بیشتری به خرج می‌دهند و آن‌که اول از همه متهم می‌شود،‌ صاحبِ قدرت است (چون قدرت است که به طور پیش‌فرض باید در مظان اتهام باشد مگر این‌که خیال و سودای باطل توهم قدسی‌بودن و عصمت داشتن قدرتِ حاکم را در ضمیر و زبان مردم انداخته باشد). حال پرسش این است: این بحرانِ مشروعیت دامن‌گستر را چگونه می‌توان درمان کرد؟ یافتن پاسخ‌ها زیاد سخت نیست.

تیغ دادن در کف زنگی مست
به که آید علم ناکس را به دست
واستان از دستِ دیوانه سلاح
تا ز تو راضی شود عدل و صلاح
چون سلاح‌اش هست و عقل‌اش نی، ببند
دست او را ورنه آرد صد گزند!

بایگانی