سلامت همه آفاق…

۱. بدیهیترین چیزی که به ذهن هر انسان منصف و سالمی میرسد این است که «آنکه او امروز در بند شماست | در غم فردای فرزند شماست» و این «شما» آن زندانبان و آن آمر حبس و حصر است. پس تمامی مسؤولیت هر حادثهای که بر آن زندانی عزیز، آن یوسف قبادریدهی غیرت برادران، یکسره بر دوش هماوست. اما آنچه که این روزها خبرش میرسد نباید خلاصه شود در مرثیهسرایی یا نوحهخوانیهای عاطفی و شعرهای سوزناک سرودن. کار ما، کار آزادی و آزادیخواهان و عدالتجویان، از نق و ناله پیش نمیرود.
۲. اما میرحسین موسوی بیمار است؟ لابد تناش به عارضهی جسمانی مبتلاست. کم یا افزون، بیگمان رنجی عارض تنِ او میشود. نکته اما ظریفتر از این حرفهاست. آنها که از میان دوستداران او ناله به عرش میرسانند، نباید از یاد ببرند که در این سرزمین آنکه از همهی ما سالمترست بیگمان همان میرحسین موسوی است به یک دلیل بسیار روشن: او تن به ظلم نسپرده است. او سر تسلیم در برابر بیداد فرو نیاورده است (نشانه ی روشناش نامهی آیتالله حائری و حمله به زندانیان اوین است). یعنی در اندیشه و روان میرحسین موسوی عدالت و آزادی همچنان یکپارچه و درست و سالم باقی مانده است. ما بیگمان بیشتر آسیبدیدهی این آفتایم تا او. دغدغهی سلامت جسم موسوی نباید ما را از این نکتهی مهم غافل کند که ایران همچنان زندانی است بزرگ برای یکایک ما. ایران همچنان آفتزده است و مردماناش رنجور ستم و بیداد. هر اندازه هم که روزنههایی از امید و تدبیر گشوده شده باشد، باید به یاد داشت که در حصر بودن موسوی و رهنورد و کروبی نمادی است از آن زندان بزرگتر.
۳. این اخبار پیش از این هم بوده است و تا روزی که این بند گسسته شود و حبس شکسته، باز هم از این اخبار خواهند بود. چیزی که ما نباید از یاد ببریم این است که سخن همگی ما همان است که بود: برای بازگشت عزت و آزادی کافی است دیگر به مردم بزرگی نفروشند و دروغ نگویند. کافی است کمی خویشتن خویش را – آن زندانبان و زندانبانان فرودست و زبردست – در آینه ببینند. درد موسوی و ما، درد آنها نیز هست اگر نیک بنگرند. پس سلامت موسوی، تنها سلامت موسوی نیست. سلامت ما نیز هست. سلامتِ دشمنان و بداندیشان او نیز هست. درد موسوی، درد انسان است نه درد منصب و مسند.
۴. اول و آخر کلام آنکه این سیاست فربهی را که موسوی مسیرش را در ایران تغییر داد نباید با شاعرانگی خالی از حکمت و فرزانگی یا مرثیهسرایی و ناله و اندوه، به سیاستی روزمره و مبتذل تبدیل کرد. لازمهی این کار خودشناسی است: چو موج مستِ خودی باش و سر به توفان کش | تو را که گفت که بنشین و پا به دامان کش. در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
يادداشتهای مرتبط
[انتخابات ۸۸, انتخابات ۹۲, جنبش سبز] | کلیدواژهها: , جنبش سبز, حبس, حصر, سلامت, ميرحسين موسوی
نه شرقی نه غربی جمهوری ایرانی
بسیار زیبا و خواندنی بود، به امید آزادیِ همه ی محصورین
سلام.
آقای داریوش محمد پور…
من به تجربه آموخته ام که از طرفداران جناح غالب و مغلوب، «بخوانید براندازان و جا اندازان و پااندازان نظام» نباید انتظاری داشت،
چرا چون تفکر جناحی میانه ای با نقد و انتقاد ندارد و هریک از این خودشیفته گان منطق خاص خودشان را دارند،
بنابراین اگر بخواهیم عملا پاپبند به اصل حقوق بشر و آزادی بیان باشیم
باید بپذیریم که همه حق دارند و از هیچ کس انتظاری نباید داشت.
بااینحال از شما «به عنوان طرفدار آن یوسف قبا دریده» انتظار دارم که مطلب دکتر محمد ملکی را
تحت عنوان آن قولها کجا شد و آن وعدهها چه شد را بخوانید و نقد نظرتان را ثبت و سند بزنید
تا من به عنوان کسی که سالها خواننده خاموشتان وبلاگ و شنونده نوای ملکوت شما بوده ام به خوانش تازه ای دست یابم،
چرا که بنا بفرمایش خودتان کار از مدح و ثنا و آه و ناله گذشته است!
«اینم لینک مطلب دکتر محمد ملکی»
«http://news.gooya.com/politics/archives/2014/04/179024.php»
والسلام تا بعد.
پی نوشت:
فردای انتشار نامه آقای حائری جوابیه ای دو سه خطی نوشتم که …
من برخلاف آقای هالو که دلش یکسره با فتنه گرانست،
هیچ دل خوشی از فتنه گران داخلی و خارجی ندارم،
باینحال ازحق نباید گذشت که اگه عمل موسوی و کروبی مستوجب حصر و توبه کردن باشد،
پس تکلیف ما با هاشمی «نامه کذایی قبل از انتخابات» و همسرشان،
که در شعبه اخذ رای صریحا مردم را به خیابان دعوت کردند،چیست؟!
آقای حائری باور بفرمائید،
موسوی شمعکم که باشه کبریتش و هاشمی کشید،
آیا فکر نمیکنید که دارید ضعیف کشی میکنید و حق را کتمان و ناحق را عیان؟!