آیا هر آنچه در خلوت آدمی میگذرد، نباید در جلوت آشکارا شود؟ آیا این قاعدهای است که همه چیز را شامل میشود؟ یادداشت حسین درخشان، در گوشی حرف زدن جلوی بقیه، بیش از آنکه به قصد تحلیل و ارزیابی رویکردی خاص در وبلاگنویسی باشد، تعیین تکلیف است برای نویسنده، اگر چه ظاهراً در همان ابتدای نوشتهاش سعی کرده است خود را از این اتهام تبرئه کند. اما واقعیت ماجرا این است که نویسندهی وبلاگ هر چه بخواهد مینویسد. خواننده هم اگر بخواهد میخواند و اگر نه صفحه را میبندد. یکی از خصایص مهم دنیای مدرن این است که امکان انتخاب آدمیان به طور شگرفی افزایش یافته است. وقتی منابع متعدد و متنوعی برای اطلاعرسانی و حتی تفریح و تفرج باشد، دیگر دست کسی بسته نیست که مثلاً هر روز مجبور باشد به تلویزیونهای ایدئولوژیک دولتی مراجعه کند. از سویی دیگر، رمزآلود نوشتن ایرانی جماعت نخست ریشهی تاریخی دارد. مگر اشعار حافظ با تمام فخامت لفظ و معنای آن، به تعبیر او، در گوشی حرف زدن تلقی نمیشود؟ آیا حافظ به خوانندهی شعر خود اهانت کرده است؟ نویسنده و شاعر خود را هیچگاه به خواننده و مخاطب تحمیل نمیتواند بکند نه اینکه نباید بکند. روزگاری میشد گفت که نباید خود را به خواننده تحمیل کرد، اما امروزه امکان پرهیز از سخنانی که باب طبع آدمی نیست به راحتی میسر است. از این گذشته، نویسندهی وبلاگ، در کشاکش احوالات درون و فراز و نشیبهای چالشهای عقلانی و احساسی خود مطلب مینویسد، نه ضرورتاً برای جلب خواننده و بازاریابی! در نتیجه، یک خطای آشکار حسین درخشان این است که از سنگبنای چنین نوشتاری مطلقاً سخنی نمیگوید. وقتی متعلَّق و هدف نوشتهای تنها جلب مخاطب و سخن گفتن بر مذاق او باشد، البته رمزی سخن گفتن اهانت به اوست، چون شما دارید اصالتاً برای راضی نگه داشتن او مینویسد نه برای بلند بلند فکر کردن!
جمله شاهان بندهی بندهی خودند / جمله خلقان مردهی مردهی خودند
اما این قاعدهی هر وبلاگی نیست و نباید هم باشد. چنین تقسیمبندی و خطکشیهایی است که اتفاقاً هم توهین به نویسندگان وبلاگهاست و هم توهین به خوانندگان آنها. مگر شما در عرصهی وبلاگ در پی ایجاد و تثبیت اتوریته یا به عبارتی ولایت مطلقهی فقیه هستید که در وبلاگ چنین خوب است و چنان بد. میتوانید به درستی بگویید که در وبلاگی که، مانند سر دبیر خودم، هدف اصلی جلب مخاطب و بالا نگه داشتن ویزیتور روزانه است، در گوشی حرف زدن اهانت به خواننده است. تازه در این هم هزار شک و شبهه و اگر و اما هست. اما بسیار از این تعبیر بیدر و پیکر انحصارگرایانه بهتر است. اما، رمزآلود سخن گفتن شاید برای گروهی «نقاب از رخ اندیشه گشودن» و «شانه زدن سر زلف عروسان سخن» باشد. شاید عدهای بخواهند در وبلاگشان با خویش، با عشق، با بلاغت و فصاحت و نفس زبان عشقبازی کنند! وبلاگنویس، غرض و هدف نوشتار خودش را خود تعریف میکند. مخاطباش را هم خود اختیار میکند. آن وقت بر حسب غرض و هدف اصلی خود، مینویسد.
پ.ن. امیدوارم این تکمله، توضیح آخرینی باشد که دربارهی نظرها مینویسم. نخست اینکه در سراسر این وبلاگ هیچ وقت ادعای فیلسوف بودن و علامه بودن از ما سر نزده است! دیگر اینکه من هم چون هر انسانی، تلاش خرد و آهستهی خود را برای کسب معرفت انجام میدهد و گمان نکنم هیچ انسانی عاقلی بر این تلاش خرده بگیرد. دیگر اینکه لزومی ندارد وبلاگ هر کسی آینهی تمام عیار دانش و معرفت او در هر زمینهای باشد، در عین اینکه شاید بتواند پارهای از ضعفهای او را هم نشان دهد، چنان که تواناییهای او را هم نشان میدهد. سخن واپسین اینکه این دوست عزیز [اردشیر]، و سایر دوستان نادیدهای که یادداشت میگذارند، کاش خود نیز دستی به قلم داشته باشد و نوشتار و گفتار و اندیشه و کردار آنها را هم ببینیم شاید از سنخ ادبیاتی که به کار میبرند و اندیشهای که در ضمیر دارند، ما هم درسها بیاموزیم و از کجراه مزخرف نوشتن به صراط مستقیمی که آنها هادی آن هستند بازآییم! هر ناشستهرویی میتواند در پس پرده بنشیند و بدون هیچ مدرک و مستندی دیگران را متهم به حماقت و نادانی کند. اما وقتی صریح و آشکار با هویتی روشن در استدلال نویسندهای خدشه وارد کردی، آنگه میتوان آن سخن را داوری کرد که چه اندازه وزن و جایگاه دارد. و در پاسخ خطابهای جاهلانه هم تنها سلام کفایت است. سلام علیکم!
مطالب مربوط:
وبلاگ به منزلهی [Symptoms]: سرکوب نشانهها (فل سفه)
مطلب مرتبطی یافت نشد.