گوشهنشینی و سکوت خاصیتها دارد. وقتی که آدمی خود را در منظر و مرآی خلایق میافکند، آن هم در روزگار مدرن، مهمترین رکن و برجستهترین عنصرش اختیار است: اختیار رفتن و آمدن. اختیار گفتن و نگفتن. فضای متموج و طوفانی وبلاگ جایی نیست که بتوان در آن از آداب و ترتیب دم زد. وبلاگنویسی چون برخی دیگر از جوانب روزگار مدرن، قابل اخلاق و آداب معرفتی و سلوکی نیست. این سخن بدین معنا نیست که پس میتوان بیاخلاق بود و هر چه بتوانیم باید بگوییم. اما در چنین فضایی که بسیاری از چهرهها مجازی هستند، هرگز نمیتوان دستور و آدابی نوشت که ضرورتاً مراوده و داد و ستدی میان ساکنان سرزمین وبلاگستان بر قرار باشد. آدمی حتی اگر هم بیکار مطلق باشد هیچ ضرورتی ندارد که مثلاً بنشیند و برای این و آن نامه بنویسد یا ایمیل بزند یا تلفن کند یا یادداشت پای مطالب وبلاگی بگذارد. نفس وبلاگنویسی در کنار تمامی فضایلی که ممکن است داشته باشد و چنان که کاتب کتابچه گفته بود به رغم گناه شیرینی که در آن مندرج است، به قدر کافی از آدمی رهزنی میکند که ما را در درنگ بیشتر نهیب بزند. از طرفی گاهی اوقات حتی برای نوشتن دو کلمه هم آدم حس و حال و شوق و رغبت ندارد. آدمی مثل من که تمام گفتار و کردارم محصول لحظه و زاییدهی حال است هرگز نمیتواند برای خوشامد این و آن و علیالخصوص کسانی که اصلاً نمیشناسد روزگار بگذراند. من در همین وبلاگ بارها گفتهام و بار دگر میگویم که وبلاگ مینویسم برای خود و بدون چشمداشت از کسی. توقع ندارم و از کسی هم التماس نکردهام که لطفاً به وبلاگ من سر بزنید. با ذائقهی من هم بسیار ناسازگار است که مرتب در این وبلاگ و آن وبلاگ نظر بنویسم و تشویق کنم یا تقاضایی از قبیل درخواستهایی که گاهی اوقات میبینم: «مبادلهی لینک»! اینها به این معنا نیست که هیچ وبلاگی را نمیخوانم. بسیاری از وبلاگها را میخوانم بدون اینکه حتی یک بار در آنها نظری بنویسم. مطلقاً نمیخواهم چیزی یا کسی آزادی و استقلال فکری یا عملی مرا سلب کند و از من توقعی داشته باشد که چنین کن یا چنان. چنین باش یا چنان. اینجا عرصهی ظهور یا حداقل آزمایش یک خویشتن و فردیتی مستقل است. وبلاگ برای من مقام سلوک نیست. جایی است که زیستن در روزگار مدرن را در آن میآزمایم. همین و بس. شاید روزی در خلوتِ خاموشی نشستم و دیگر هرگز ننوشتم:
ای خمشی مغز منی، پردهی آن نغز منی / کمتر فضل خمشی، کش نبود خوف و رجا
مطلب مرتبطی یافت نشد.