دیشب یادداشت خورشید خانم را که دیدم چندان فرصت نکردم این وبلاگ سر تا پا تهدید را بخوانم. وقتی چنین چیزهایی را در کشورمان میبینم، بیشتر یقین پیدا میکنم به اینکه بیماری ریشهداری در این کشور مثل بختک روی فرهنگ، دین و زندگی اجتماعی ایران افتاده است. پس بگذارید چند نکته را بسیار صریح بنویسم.
یکم اینکه، چنانکه خورشید خانم هم به درستی گفته است، فرقی نمیکند که آنکه به دیگری تهتک میکند، خودی باشد یا غیر خودی، دیندار باشد یا لاییک، تعدی به حقوق اجتماعی یک شهروند، بدون شک باید مجازات شود. اگر این تعدی و تخلف از یک استاد دانشگاه سر بزند، چه بدتر. بدون شک نورالدین زرین کلک باید به اندازهی خطایی که مرتکب شده، مجازات شود (به اندازه).
دوم. کسانی که این همه غوغا بر پا کردهاند، کجا بودند وقتی که در همین سرزمین حقوق آن همه استاد دانشگاه مسلمان را ضایع میکردند و متدینها را متهم به ارتداد میکردند؟ نویسندگان وبلاگ رسماً دعوت به راهزنی میکنند (هک کردن سایت زرین کلک). خبرگزاریهای رسمی کشور اعتراضهای گستردهی دانشجویی را علیه بیرسمی زرینکلک پوشش میدهند. وبلاگنویس کذایی بالای وبلاگاش مینویسد: «ناموس مؤمن، ناموس خداست» و «اگر مؤمنی از شنیدن این خبر در دم جان دهد، شگفت نیست». این همان جملهی علی ابن ابیطالب نیست که بعد از شنیدن تهتکی که بر زن «یهودی» رفته بود گفته بود؟! چرا در این ماجرا به جای روشن شدن حقوق شهروندی و مسلم انسانی افراد، دعوا تبدیل شده است به دعوای عقیدتی و ایدئولوژیک؟ معنایاش صریحاً این است که: آنها که از دید ما (راهزنان وبلاگگردان) متدین هستند و مؤمن، واجد هر حقی هستند و آنها که تعریفشان از ایمان و دین با تعریف ما متفاوت است (لاییکها که جای خود دارند؛ به آسانی آب خوردن میتوان به آنها گفت «کافر»)، از هیچ حقی برخوردار نیستند! چرا رفتار احمقانهی یک استاد دانشگاه میشود نماد تمام عیار اندیشه و عمل هر آن کس که فهماش از حجاب با فهم رسمی حکومتی متفاوت است؟ اینها نشانهی چیست؟ بله، هتاک را باید محاکمه کرد، اما همهی هتاکان را باید محاکمه کرد. ابتدا هم باید از آنها شروع کرد که از دین سرمایهای برای دنیا ساختهاند. زیانِ اینها برای دین به مراتب بیشتر از زیان بیدینها برای دین است. دینداران اهل غوغا سخن امام صادق را فراموش کردهاند که گفت: «قطع ظهری اثنان عالم متهتک و جاهل متنسک هذا یصد الناس بتهتکه و هذا یصد الناس عن نسکه». در این وبلاگ هر چه هست لمپن منشی و قدارهکشی زیر لوای دین است. فسق و فجور تنها در رفتار ضد دینی و خلاف اخلاق خود را نشان نمیدهد. گاهی اوقات شنیعترین فسقها در لباس دیانت و در مقام دفاع از دین خود را نشان میدهد. فسق آشکارترین نمادش فراموش کردن خداست: در این وبلاگ تنها خداست که گم شده است؛ همه چیز در آن هست جز یاد خدا! آخر کار هم هر بیرسمی که به نام دفاع از دین میرود، حتی نقضِ آشکار قانون، به پای خدا نوشته میشود! چند روز پیش در خبری در ایسنا میخواند که گروهی از دانشجویان اسلامگرا گفته بودند اگر مسئولان اقدام نکنند، جلو خشم انقلابی ما را نمیتوانند بگیرند. سؤال من این است: مگر خودتان این کشور را اسلامی نمیدانید؟ مگر قانوناش را قانون اسلام نمیدانید؟ مگر حاکماناش الحمد لله همه اصولگرا نیستند؟ چرا خودتان قوانین خودتان را میخواهید نقض کنید؟ (دو سال است که دیگر نه خاتمی در رأس است و نه جبههی مشارکتی قدرت دارد). طرفه این است که اخبار این کاسههای داغتر از آش را باید خبرگزاری دانشجویان پوشش بدهد. مهم هم نیست که قوهی قضاییه اصلاً وجود دارد یا نه. فکرش را بکنید اگر همه به بهانهی دفاع از دین بخواهند خودسرانه هر کار خواستند بکنند و «خشم انقلابی»شان را نشان بدهند، سنگ روی سنگ بند میشود؟
سوم. بارها نوشتهام که تقوا دیری است در دیار ما به بستر احتضار افتاده است. عدهای ظاهربین که در آنها حتی نشانی از تنسک و تشرع هم نیست، از دین پیراهن عثمانی ساختهاند برای غوغا و جنجال. جز این اگر هست، مگر دین چنین حکمی میکند؟ مگر تقوا چنین رأیی صادر میکند؟ دین و احکام اخلاقی آن به آسانی در پای سیاستبازی (و بگذارید بگویم بچهبازی) قربانی میشود و نام حفظ دیانت را هم به خود میگیرد. این کارها تنها نتیجهای که دارد به باد دادن حرمت و اعتبار مسلمانی و ایمان است. قدرت سیاسی همیشه نمیپاید (این را تاریخ ثابت کرده است). اخلاق و ایمان، اما، هرگز تابع سیاست نیست. در هر جای زمین که باشی میتوانی ایمان و اخلاقات را حفظ کنی. اما آن نوع دینداری را تنها در جایی میتوانی حفظ کردن که قدرتی پشتات ایستاده باشد. و چه فضیلتی است در ایمانی که به ضرب و زور بر پا داشته شود؟ مرد اگر هستید چنان دیندار باشید که در ایمانتان در دشوارترین لحظات همچنان پرنور و گرم باشد:
وقتِ آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقهی زنار داشت
مطلب مرتبطی یافت نشد.