نشانههای هذیانگویی
«شما همهتان کارمند سیا، مزدور موساد، کارگزار کا گ ب و مأمور اینتلیجنس سرویس هستید. همهتان نوکر آمریکا و انگلیس و اسراییل و شوروی هستید!»
جملات بالا برای شما آشنا نیست؟ ظاهرش خیلی خندهدار است ولی زیاد پیش میآید در بعضی رسانههای دست راستی کشورمان و بعضی از وبلاگهای اولترا-راست ایرانی از این قبیل حرفها را ببینید. مشخصهای اصلی این جملات چیست؟ بیسر و ته بودن، نامنسجم بودن، پر تناقض بودن و در یک کلام به اینها میگویند: «هذیان». وقتی کسی به هذیان گویی میافتد، جملاتی میگوید که معنای روشنی ندارد. یعنی نمیشود مفهوم سرراست و درست و حسابی از آن بیرون آورد. این شیوهی «هذیانگویی» البته سالهاست روش و سیرهی بعضی روزنامهها بوده است. اما دو نمونهی تازه دیدم که شدیداً اسباب تفریح و خنده شد. یکی این ابوذر است که «معجون تلخ مغالطه و دروغ در رادیو زمانه» را نوشته که نوشتهی خودش سر تا مغالطه است و دروغ و معجونی است بی سر و ته از جنس حرفهای همان جملهی بالا! کسی که در یک یادداشت نه چندان کوتاه چندین بار مهدی جامی را کارمند بیبیسی میداند و رادیو زمانه را رسانهی دستگاه دولتی انگلیس (حالا هلند میگفت یک چیزی)، معلوم است اصلاً برایاش مهم نیست معنی حرفهایاش چیست. فقط حرف میزند. به عبارت دیگر هذیان میگوید! اما تو را به خدا این یادداشتاش را از نگاه شفقت و مهربانی بخوانید. آدم شدیداً دلاش میسوزد که چرا آدمی که میتواند عقلاش را به کار بیندازد و جملاتاش را یکی دو بار مرور کند، همینجوری دارد حرفهایی میزند بیسر و ته تبلیغاتی، درست مثل طوطی که حرفهایی یادش دادهاند و تکرار میکند: انگار استالین سخنرانی میکند یا نمونههای وطنیاش. چرا طوطیوار است؟ معلوم است! مهدی نزدیک یک سال است با بیبیسی کار نمیکند. زمانه هم اصلاً سیاستاش با بیبیسی و اصلاً انگلیس یا آمریکا سازگار نیست. معلوم است که ابوذر هرگز مقالههای تند زمانه را که به هیچ کس در آن باجی داده نشده است، نمیخواند. برای هذیان گفتن، آدم باید مطالعه نکند! هذیانگویی سادهترین کار عالم است. هذیانگویی کار آدمهای تنبل است.
نمونهی بعدی هذیانگویی را حمید رضا علاقهبند آورده است. این یکی اما شدیداً مایهی حیرتِ من شد. یعنی واقعاً خودِ اوست؟ من شک دارم. آخر این حرفها هذیانگویی آشکار است. وارد جزییات نمیشوم. حمیدرضا یا معنی «مردهریگ» را نمیداند (دهخدا باز کند یا هر فرهنگ فارسی معمولی را: مرده ریگ یعنی میراث) یا معنی «انقلاب» را. مرده ریگ با مرده و چیزهای بدبو و متعفن فرق دارد. یک ماشین بنز آخرین سیستم هم میتواند مردهریگ باشد! انقلاب هم که معلوم است خیلی خیلی با جمهوری اسلامی فرق دارد. مثل این است که بگویید نظام سیاسی یک کشور چیست؟ خوب همه میتوانند بگویند: سلطنتی، جمهوری دموکراتیک، جمهوری اسلامی، جمهوری خالی؛ اما هیچ کس نمیتواند بگوید انقلابی. این ضعفِ دانش زبانی است دیگر. مسألهی فکری نیست. مهدی جامی نباید اینقدر ماجرا را جدی میگرفت. یکی بیاید به بچههای ما خواندن و نوشتن و زبان فارسی را درست یاد بدهد!
[پراکندهها] | کلیدواژهها:
داریوش عزیز
در دانشگاه ما پسری هست که سال پائینی من است. چند وقت پیش با یک دوست دیگرم که اتفاقاً مردی همجنسگرا ست نزدیک شده بود و می خواست او را به اسلام ناب محمدی (از نوع طالبانی اش) رهنمود باشد. این آقا قبل از ماجرای یازده سپتامبر آنطور که خودش تعرف می کند طرفدار موسیقی هوی متال بوده و در کنسرت های مرلین منرو هد بنگ می زده است. پدر مادر مسلمان او (که از اهالی افغانستان و ایران اند) بسیار نگران وضعیت اخلاقی پسرشان بودند.
بعد از یازده سپتامبر و اشغال افغانستان در یک سفر به افغانستان این دوست ما تبدیل به طالبان می شود. امروز خودش و دوست دختر آلمانی اش (که امروز رو بنده دارد و وقتی صحبت می کند جلوی دهانش را می گیرد که کسی صدایش را نشنود) مسلمان اند و طرفدار طالبان.
به آن دوست همجنسگرایم که به این آقا نزدیک شده بود و کمی از او ترسیده بود گفتم که بچه آمریکایی های نونور وقتی مرلین منسون مد بود پدر مادران بدبخت شان را با شیطان پرستی می ترساندند، حالا هم رفته اند در کار طالبانیسم و اسلام ترسناک که باقی جامعه را بترسانند!
جهل و نادانی و فراخ باسنی از نشانه های این نوع خاص از ایجاد دیگری و دیگری شماریدن به صرف ترساندن آدم هاست.
آقای علاقه بند چندی پیش مقاله در مورد مهاجران افغان در ایران نوشته بود و معتقد بود که جانی و قاتل و آدم کش اند.
از مشخصه های آدم جاهل تنبل ایجاد مشتی دوگانه برای شناخت خود از دیگری و ایجاد انواع نفرت بر اساس تمام این دوگانه های تفاوت زا است.
افکار آدم هایی که حاضر نیستند شناختی عمیق از دیگری پیدا کنند و این شناخت را صرفاً به سطوح روابط انسانی (یعنی تفاوت های ظاهری و عیان بسنده می کنند) مدام در خلال ایجاد این دوگانه ها کار می کند. فرقی ندارد که شیطان پرست باشد و مادرش را بترساند یا طرفداری از اسلام طالبان کند و مردم را بترساند: مهم آن ایگوی طرف است که با ایجاد این ترس در دیگری احساس قدرت می کند.
آقای دال میم، شما از جمهوری اسلامی، اسلامی بودنش را بگیرید، دیگر چیزی از آن باقی نمیماند! میماند؟
***
عزیز برادر،
من میگویم شما «انقلاب» را با «جمهوری اسلامی» یکی گرفتهاید و بر اساس آن قضاوتهای ناموجه میکنید. شما میگویید از جمهوری اسلامی، اسلامی را بردارید چه میماند؟ اینها چه ربطی به هم دارند؟ مثل این میماند که من از شما سؤالی بپرسم، شما پاسخ سؤال مرا با سؤالی دیگر بدهید! فرقی نمیکند آن سؤال چقدر به مسألهی مورد بحث نزدیک باشد. وقتی ربطی به آن ندارد و اساساً راه را گم میکند، طرحاش هم بیهوده است و عبث. دقت، سنجیده سخن گفتن و از آن مهمتر، برادر من، تقوا! من واقعاً بر افول تقوا در این سرزمین اندوه میخورم.
بسم الله . آقای جامی. بدون سلام و علیک . کسی که دیگران را منع رطب ( بخوانید هذیان نویسی ) می کند ، بد نیست متن وبلاگ خودش را زیر و کند وببیند ، کلمه ای ، رد رد استدلالات و جملات پست اخیر وبلاگ من در آن موجود است ؟ از سوی دیگر ، آیا صاحب وبلاگ موسوم به ملکوت اما شبیه زیرزمین های تنگ و تاریک انگلیس ، نتوانسته است که متوجه شود منظور از رسانه رسمی دولت انگلیس ، بی.بی.سی است نه زمانه و البته در یکی بودن مشی انگلیس وهلند و آمریکا هیچ شکی نیست و همگی دقیقا قطعاتی کاملا هماهنگ از پازل فروپاشی نرم و فرهنگی انقلاب اسلامی هستند ؟ چه کسی است که این جابجایی جغرافیایی نیرو و امکانات بین را مخالفت وعدم همکاری تلقی کند ؟ آنهم مخالفت بین بی.بی.سی و رادیو زمانه ! عجب روزگاری ! آنهم کدام زمانه ؟ رادیو زمانه ای که دقیقا در حوزه فرهنگ عمومی مانند روز هفتم بی.بی.سی و رک گو تر از آن است و رسما در حال ترویج لیبرالیزم جنسی و روزی نیست که در مطالب آن چنین رویکردی مشاهده نشود و تنها چیزی که برایش اعتبار نداشته باشد پارادایم دینی در گفتمان ایرانی باشد و عشقش ترویج پارادایم صادراتی صهونیستی حاکم بر رسانه و فرهنگ غرب ، بر فرهنگ و رسانه های ایرانی ! ضمناً ! فکر می کنم دیگر دوره انکار ارتباطتان با دشمن ، آنهم حتی خدمت در ازای پول گذشته است. عدد ها سرسام آور است. دست و پا زدن بیشتر ، شما را بیشتر فرو می برد./ (راستی تعداد فحش هایی که توی این مطلب بمن دادی را شماردی؟) / یا حق
***
وقتی میگویم هذیانگویی، شاهدش از غیب میرسد. این آقای ابوذر آنقدر در توهمهای خودش غرق است و آسمان ریسمان به هم میبافد که وقتی در «ملکوت» کامنت میگذارد، فکر میکند دارد با آقای جامی حرف میزند و نویسندهی وبلاگ اوست! وقتی تفکر اینقدر پریشان باشد و حواس اینقدر پرت اساساً توقع بیشتری نمیتواند داشت. ایشان ظاهراً معنای «فحش» را هم نمیدانند. هر ناسزایی از دهان خودشان بیرون بیاید، «طیبات» است و هر چه دیگران به ایشان بگویند و به تریج قبایشان بربخورد، فحش است!!
بسم الله . گیرم ، من ، در “نام” نویسنده این جملات ، بخطا رفتم – که رفتم – . در اصل موضوع ، چه تغییری حاصل شد ؟ اول اینکه آیا دهان آلوده به خرمای شما ، از صورت مسئله ء منع رطب کردن پاک شد؟ دوم اینکه آیا جوابی که در کامنت نوشتید ، توانست اشکالی را که در کامنت وارد کرده بودم – یعنی تهی دستی مقاله مذکور از استدلال و پناه بردن به پشت کوه فحاشی ، چیزی را عهوض کرد ؟ حالا گیرم حسن کچل یا کچل حسن ! چه فرقی می کند. بهرحال ضمیر به نویسنده این مطلب بر می گردد . این چه طرز پاسخ دهی است ؟ این شد رد کردن حرف من ؟ این که فقط شد اثبات مجدد تعریض من یعنی فرار به فحاشی ! این که شد محکومیت مجدد شما بدست خودتان ! راستی ، می بینم که شما هم مانند بقیه دموکراتهای عاشق جرینا ژاد اطلاعات ، روی کامنت ها نظارت پیش از نشر می گذارید 🙂 ببینم ، مرگ خوب است فقط برای همسایه ؟ نظارت استصوابی بد است فقط برای کشور ؟ والا اگر ما از وضع شما بی خبر باشیم ، دوستانتان و خودتان هم خوب می دانند که استالینیستی ترین رفتارهای اقتدارگرایانه در تشکیلات شماها برقرار است و دم خروس نظارت پیش از نشر گذاشتن روی ساده ترین موضوع نظرات مخاطب یعنی رسانه ، درحالیکه مدعی هستید مردم حق دارند حتی علیه خدا هم تظارات کنند ، قسم حضرت عباس دموکرات بودن ذاتی را باطل می کند !