هر که این آب خورَد، رخت به دریا فکنش!

وبلاگ آدم را لو می‌دهد، اما می‌تواند آدم را پنهان هم بکند. وقتی آدم وبلاگ می‌نویسد، بخشی از وجودش را به نمایش می‌گذارد، اما همیشه یک بخش مسکوت از هستی آدمی پشت پرده می‌ماند. خوانندگان بر اساس نوشته‌ی ما و پیش‌فرض‌های خودشان همیشه داوری می‌کنند. همه‌ی ما داوری می‌کنیم. هر کس بگوید من داوری نمی‌کنم دروغ بزرگی گفته است. کسی که چنین ادعایی می‌کند، دارد آشکارا ریا می‌کند. هیچ کس کامل مطلق نیست. حالا یا داوری‌ها اخلاقی است یا غیر اخلاقی. هر کسی یک جوری این‌ کار را دارد می‌کند، بدون تعارف؛ «هیچ کس، بی دامنی تر نیست . . .». همه‌ی ما تردامن‌ایم، معصوم بین ما نیست (اگر معصوم بودیم اصلاً وبلاگ نمی‌نوشتیم!).

در وبلاگستانِ فارسی، اتهام زدن رایج است. خیلی‌ها (شاید هم بعضی‌ها) یکدیگر را به جاسوس بودن، جیره‌خوار بودن، مستبد بودن (و احیاناً متکبر بودن) متهم می‌کنند، مگر این‌که درست مثل هم بیندیشند. اگر اسم‌ات پای چهار تا پتیشن نباشد، لابد جیره‌خواری یا جاسوس (شاید هم زن‌ستیز یا مرد‌ستیز)! علاقه و سلیقه‌ی تو برای دیگران مهم نیست. اما هر کس که پا به وبلاگستان می‌گذارد،‌ ناچار باید تن‌اش را برای چوب خوردن چرب کند. نمی‌شود بگویی من می‌خواهم بروم توی دریا ولی خیس نشوم! هر کس نوشت، ناچار یا نقد خواهد شنید یا ناسزا یا البته تمجید و ستایش. همه رقم پاداش و جزا در این وبلاگستان یافت می‌شود. البته میان وبلاگ‌نویسان فرق‌های زیادی هست. ما مثلاً با باز گذاشتن بخش نظرها سعی می‌کنیم تمرین دموکراسی کنیم. این کار درسِ خیلی خوبی است، اما گاهی اوقات اصلاً جواب نمی‌دهد. به تعبیری یک بخش وبلاگ-ننویس (!) وبلاگستان، تمام هنرشان کامنت گذاشتن است. البته بعضی‌ها که خیلی پر کار هستند، عملاً وبلاگ‌نویس‌اند، اما در بخش کامنت‌های وبلاگ سایر آدم‌ها! بعضی دیگر هم فقط بلدند به این و آن گیر بدهند. این هم از خصایل وبلاگستان است دیگر. چه جای گله‌ای؟ اگر خوب است، اگر بد، همین است. ما چقدر توانسته‌ایم فرهنگ قوم ایرانی را با این کار عوض کنیم؟ سهم ما در تغییر روحیه‌ و فرهنگ مردم وبلاگ‌نویس، سهم بسیار ناچیزی است. اما وبلاگستان یک بخش برج‌عاج نشین هم دارد. وبلاگ‌نویسانی که معمولاً به هیچ وبلاگی لینک (مستقل) نمی‌دهند (اگر هم لینکی به کسی می‌دهند، به یک سایت است و اصلاً «شخص» مهم نیست). بخش نظرهاشان یا بسته است یا اصلاً ندارند. همه‌ چیز برای‌شان جاده‌ی یک‌طرفه است. چیزی به اسم ترک‌بک (یا دنبالک) برای‌شان فقط اسم است و یک عنصر تزیینی. ترک‌بک وبلاگ‌شان یا (مثل مالِ من) اصلاً درست کار نمی‌کند. یا اگر هم کار می‌کند هیچ کس نمی‌فهمد که چه کسی از کجا به او لینک داده است! این یعنی انزوای محض و برج‌عاج‌نشینی. یکی مثل من، لینک‌های‌اش محدود است و کم حوصله می‌کند لینک‌ تازه‌ای بیفزاید. یکی هم مثل صاحب سیبستان بلاگ‌چرخانی دارد به درازای ازل تا ابد! از شیر مرغ تا جان آدمیزاد، از دوست گرفته تا دشمن در آن یافت می‌شود. یکی مثل کاتب کتابچه، یک بخش لینک رسمی آکادمیک دارد (اعنی نحن الفلسفیون!) و یک بخش پیوند به وبلاگستان، یعنی من این‌ها را مرتب (یا غیر مرتب) می‌خوانم. لینک دادن یا لینک ندادن‌ها را می‌شود هزار جور تفسیر و تأویل کرد (خود ما هم می‌توانیم هزار و یک جور لینک‌ دادن یا ندادن‌مان را ماست‌مالی کنیم). اما البته نمی‌توان گفت وقتی به کسی لینک می‌دهی صد در صد حرف‌های‌اش را می‌پذیری (حداقل این است که تعلق خاطری به او داری یا جایی توی رو در بایستی گیر کرده‌ای!).

به هر حال، آری، وبلاگستان آدم را «لو» می‌دهد. اما تنها بخشی از آدم را. و اتفاقاً همه را لو می‌دهد به یک اندازه. این تیغی است که گلوی هر کسی را می‌برد. هر توصیفی که از آن بکنیم، لاجرم جایی شامل خود ما هم می‌شود. کسی که وبلاگ بنویسد و توقع داشته باشد آرامش محض در فضای وبلاگ‌نویسی‌اش حاکم باشد و هیچ کس نازک‌تر از گل به او نگوید (چه برسد به تهمت و غیبت و این حرف‌ها)، درست حکم آن پادشاه قصه را دارد که لباس بر تن نداشت و همه به‌به و چه‌چه می‌کردند که چه لباس زیبایی. نباید از مردم توقع داشت دهان‌شان را ببندند. ولی می‌توان از این فضا درس گرفت، نه درس بغض و کینه و نفرت. می‌توان درس اعتدال گرفت و فروتنی. آدم می‌تواند مرتب خودش را تصحیح کند. هر بار که اشتباه کردی، با دیدن واکنش‌ها می‌توانی گفته یا نوشته‌ات را اصلاح کنی. بعضی‌ها از همان اول یک جور می‌نوشته‌اند و تا آخر عمرشان هم شیوه‌شان همان است. هیچ وقت هم حاضر نیستند بگویند ما هم اشتباه می‌کنیم. به نظر من، بزرگترین درس وبلاگ‌نویسی این است که یاد بگیری بگویی من خطا کرده‌ام و ممکن است باز هم خطا کنم. و همچنین هر جا لازم دیدی به دوست‌ات بگویی خطا کرده‌ای. شاید گرد و غباری هم چند روزی بر پا شود، اما اگر دوستی استوار و پایدار باشد، غبارها فرو می‌نشیند و گله و شکایتی نمی‌ماند، اگر نه که نه.

حالا که از برج‌عاج‌نشینی اسم بردم، یکی دو نمونه را نام ببرم بد نیست. آقای مهاجرانی رسماً وبلاگ‌ می‌نویسد. نکته‌ی مثبت وبلاگ‌نویسی‌اش این است که بخش نظرهای وبلاگ‌اش باز است و همه می‌توانند نظر بدهند. این خیلی قدم مثبتی است. نکته‌ی بدش این است که فقط به
خانم کدیور لینک داده است و بس (تمام این اوصاف برای خانم کدیور هم صادق است البته)! البته ظاهراً دلایل‌اش سیاسی است و برای پرهیز از جنگ و دعوا این کار را کرده و مثلاً آدم اصلاً نمی‌فهمد او از چه وبلاگ‌هایی خوش‌اش می‌آید یا می‌خواندشان. ابطحی نمونه‌ی دیگرش است که به هیچ کس لینک نمی‌دهد و نظرخواهی وبلاگ‌اش عملاً پستویی پنهان است و در معرض دید نیست. این‌ها از طایفه‌ی سیاسیون ما هستند. برخی از آکادمیک‌ها هم چنین‌اند و فقط سرشان توی لاک لینک‌های خودشان است ولی می‌خواهند توی وبلاگ‌نویسان زبان فارسی با همه‌ی تکثرش هم باشند و حسابی هم باشند! شترسواری دولا دولا نمی‌شود! آدم وقتی وبلاگ‌نویس شد، باید پوست کلفت هم باشد. می‌توانی ناراحت بشوی، دلخور بشوی، آشتی کنی، دوباره دعوا کنی. اما نمی‌شود بگویی همه چیز همان‌جوری که من و بقیه‌ی دوستان و همکاران‌ام فکر می‌کنیم باید باشد. این دیگر گزافه‌گویی و استبداد محض است. توی دانشگاه هم که باشی، این اتفاق نمی‌افتد. معلم اگر باشی، حداکثر زورت می‌رسد به بهانه‌ای به دانشجویی نمره ندهی. ولی وبلاگستان این درجه از آزادی را به آدم نمی‌دهد. در وبلاگستان، شوکت شاهی نمی‌خرند (و ایضاً قبله‌عالمی!). باید خاکی باشی، مثل بقیه. جز این اگر باشد، جایی پیراهن‌ات را پرچم می‌کنند که نتوانی بروی برش داری!

اگر از وبلاگ‌نویسی یا سایتِ شبه‌وبلاگ یا وبلاگ‌ِ شبه‌سایت‌مان درس تواضع و گفت‌وگو نگیریم، یک جای کارمان می‌لنگد. ما خطا می‌کنیم، پس وبلاگ‌نویسیم. ما خطاهای‌مان را تصحیح می‌کنیم، یعنی به جهان اطراف‌مان اهمیت می‌دهیم. حالا سرعت تصحیح خطای آدم‌ها و میزان‌اش فرق می‌کند. هر کسی می‌تواند خودش به خودش نمره بدهد که کجاها تند رفته است و کجاها منصفانه نوشته. در وبلاگستان همه همدیگر را به مترهای متفاوت اندازه می‌گیرند و قضاوت می‌کنند. هیچ دو نفری مترشان یکی نیست. پس نباید توقع داشته باشیم، این «دعواهای وبلاگی» رخ ندهد. این درگیری‌ها ناگزیر است. بگذارید وبلاگستان نفس بکشد. وبلاگستان همان‌جوری که یک طفل نوزاد رشد می‌‌کند و بزرگ می‌شود، در حال رشد است. در میان جمع، هر کسی حداکثر می‌تواند وبلاگِ خودش را تربیت کند و شاید تأثیری هم روی وبلاگ بقیه بگذارد (این جدای از محتوای وبلاگ هر وبلاگ‌نویسی است).

با عرض معذرت از حضرت حافظ:
عِرض و مال از در «وبلاگ» نشاید اندوخت
هر که این آب خورد، رخت به دریا فکنش!

بایگانی