نزاع میان ابتذال و فلسفیدن
یا للعجب! به قول بانو، عجب گیسگیس کِشون و ریزریز کُشونی شده است این ماجرای ابتذال و حواشیاش! آشیخ میرزا مهدی خلجی، ظهیرالملکوت اسبق، سفیر الملکوت سابق و منتقد الانام فعلی، تکملهای نوشتهای است بر جریدهی پیشیناش که ناگهان در خاطر مبارک همایونی خطور کرد که این وجیزهی جریدهی سفیر سابق (واشینغتنیه) با آن لحن و بیان منشیانهی آمیرزا ابوالقاسم خان فراهانی، خلد الله مضجعه، عجب آشوب عظمایی به پا کرده است، به قول آسید نیکان کاریکارتوچی، با این بیانات فاخر هر کالایی را میتوانند به خلایق قالب کنند! این عبارات، ناگهان مانند صور اسرافیل استخوانهای قبلهی عالم را به جنبش درآوردند در لحد و رستاخیز ناگهانی بر پا کردند!
ما که قبلهی عالم باشیم، همین الساعه، ولیعهد سابق و فعلی خودمان را دعوت میکنیم قلم به دست بگیرند و مراتب چاکری و آستانبوسی درگاه را به وجه اتم به جای آورند! چه معنی دارد اشاره به عورت ضعیفهها در محفل درس علما میکنند ایشان؟ مگر حجب و حیا از صحرای بیکران خاطر کاتب سابق رخت بربسته است که با چنین مباهاتی از بول و غائط مشتی مخبط به تجلیل یاد میکنند و آن را نشان از مدرنیت و فرنگیت میشمارند؟ به روح جد شهیدمان قسم که ساعتی است انگشت حیرت به دندان میگزیم چنان که خون از لای نواجد مبارکمان روان شده است! چاکران درگاه جنت مکان، در تمام این پهنهی بیکران تا به حال مراتب ترقیخواهی خود را با کشف عورت و بول و غائط در مرآی عام و خاص به کرسی اثبات نشانده بودند؟ حاشا و کلا که چنین منکراتی در ضمیر آستانبوسان درگاه راسخ شده باشد! دو گوش مبارک همایونی که تا به حال استماع چنین دلیریهایی نکردهاند. به چشم هم اگر ببینیم شاید فقط فکر کنیم اینها از فتنههای آخر الزمان است که چنین مزخرفاتی به نام علمای اعلام که هر یک ستونی در زیر سقف بلند دانش هستند، در مذاق قاطبهی خلایق ریخته شود!
ما که خدا به سر شاهد است سودای هیچ سرکوبی نداشتهایم تا به حال (انصافاً زورمان به رعایای خودمان نمیرسد، چه برسد به دیگران)، اما اینها که شورش نیست حکماً! این علما دارند مدام از شورش حرف میزنند و قدرت! من نمیفهمم قدرتی که در آن سلطانی نیست و قاضیالقضات و شحنهای حاضر نیست و کلید زندانی ندارد، به چه درد میخورد؟ خاله خانباجی جان قبلهی عالم میخواهند با آن بساط اقتدار بگسترانند؟ اصلاً چه فضیلتی که آدم به جای کسب علم برود زبان اراذل و اوباش یاد بگیرد که علما را مضحکه کند؟
بزرگاش نخوانند اهل خرد / که نام بزرگان به زشتی برد!
جماعت فیلسوف که همیشه مدعی بودند باید روشن حرف زد، از غرائب است که به جای دو سطر توضیح روشن در مذمت دلیریهای سستنفسانهی هواپرستانه، به تجلیل آن بنشینند و ردای فلسفیت و نظریهپردازی بر آن بپوشانند. عجب مملکت بیدر و پیکری شده است این وبلاغستان! اینها وبلاگ نیست دیگر، محل لاغ است گویا! قبلهی عالم که چشمشان آب نمیخورد اصلاً که این قافلهی لنگ حتی دو فرسخ جلو برود. بعید میدانیم اینها حتی با طیاره تا حضرت عبدالعظیم بتوانند بروند! همینجوری دارند در جا میزنند و بافندگی میکنند، نعوذ بالله! کاش آمیرز مهدی خان که دیگر در زمرهی ساکنان درگاه نیستند، این نصیحت مشفقانه را از قبلهی سابق بپذیرند که اگر گناهی میکنند، لااقل گناه پر لذت بکنند! شما که خود مثل آن خلایق نمینویسید، چرا تمجید و تشویق فلسفی میکنیدشان؟ اگر حق است و انصاف است و نشان برهان و میزان است، خود همان روش پیشه کنید تا ما هم که قبلهی عالم باشیم، معنای این شیوه از شورش را دریابیم! ولی چه حاصل! (نوشتیم «معنا» و «حاصل»، یادمان افتاد یکی میگفت:«اینها معنای محصلی ندارد»!) روزگار آخر الزمان است و هر کسی متابعت رأی و هوای خویشتن میکند که گویند از فضایل دوموکراسی است! جل الخالق! این بنی بشر دو پای چه ترقیاتی کرده است! اینها که از فهم قبلهی عالم خارج است. شاید ولیعهد درگاه که صمصام قلم در دست دارند و خداوندگار داستاناند، داستانی نو بنویسید به سیاق زبان قدرت خاقانی، شاید این مقولات مغلق ما را فهم شود! ولیعهد جان! دست همایونی به دامان قلم نیابت نشانتان! بنویسید شما را به جان گربههایتان! بنویسید که دلمان خون شد!
اه! پوسیدیم از بس حرفهای دیوانی ننوشتیم. یاد رقعات ایام ماضی به خیر که ساکنان درگاه خلد آشیان محروسهی معظمه، هر روز رونقی به دفترخانه میدادند.
قبلهی حیران در طوفان ابتذالهای وبلاغیه
[ديوانيات] | کلیدواژهها:
قبله عالم به سلامت
گویی همه خاسته و ناخاسته به چرخ این آسیاب آب می ریزند.
…
گفتن این نکته شاید خیلی هم نامربوت نباشد که:
چه بار کود به من بزند و چه من به آن بزنم در هر دو حال من نجس شده ام.
سایهی ملکوتی والاحضرت مستدام باد
جسارتاً معذور میدارد که مرحمت فرموده دستی به گوش طربستان کشیده لینکهای فرسوده به در آورید
در باب زبان منفور پدرسوختگان قاجاری:
هیهات جناب قبله عالم که گماشتگانتان در دارالمتون لب مطلب را درنمیابند ، عرض جسارت نباشد شما نیز به منکرات پرانی افتاده اید. فضولی کرده نباشد این ضعیفه حقیر درگاه السکوت ، علما گویند آخرالزمان زمان استنطاق باشد، مبادا این ولیعهد پدرسوخته کفاره دادن را ول کرده به استنکاف بیافتد و حق الرعایا را زرت زرت بالا بکشد؟
آن پدرسوخته عالم آسید نیکان میرزاقلمدون را هم حواله همان آتش زرگرانه اش کنید که اشعار فاخرانه سراییدنش از باب استتار نعوظ باشد.
نعوذبالله، آخرالزمان شده قبله عالم، رمل و اسطرلاب را باید کنج صندوقخانه تپانید…
لذت بردم
قبله ی عالم به سلامت،
این ظهیرالملکوت ماجرا کرده است. همیشه ماجرا می کند، خب بکند. خاطرتان هست می رفت شکار از سختی روزگار می نالید؟ خدا سر شاهد است که تاوان گراز و گوزنش را باج می خواست قبله ی عالم! بیت:
اگر شکارزنی زنی شکار
نمی شود در این روزگار
وگر تو شمشیرزنی دف زنی
کو رقص عجب گیری کردیم ها!
از وقتی ملک الشعرا رفته ما راحتیم. همینجور زرت و زرت شعر صادر می کنیم.
علی ایهاالحال (ای اهالی حال) یک فرح دیبا هم از گرد راه نرسیده به مقام ولایتعهدی و کاریکارتوچی عالم می گوید پدرسوخته! راه می رود فحش می دهد. دست خودش نیست، عصبانی اش کرده اند. حق دارد قبله ی عالم. این سیده بانو تاوان همه ی مرسالاری را از ما دو تا طلب کرده، ما نتوانستیم، نیکان الملکوت را فرستادیم، سربلند برگشت.
روزگار یأجوج و مأجوج شده قبله ی عالم وگرنه ظهیر را چه به فیل هوا کردن! کلی هم نازک الملکوت را رعشه دار کرد و تنش را لرزاند. دیدمش در لندن. همه جاش می لرزید بنده ی خدا آخر عمری.
ما جواب می دهیم. همین دیروز دستور دادیم در سالون کنسرت برلین باله ی “دندان شکن” را ببرند روی صحنه. خدا کند نیکان الملکوت صحنه آرا باشند، تا یک ظهیری درست کنیم که بیست و چهار تا ظهیر و کهیر از بغلش بزند بیرون.
ولیعهد جان نثار
تشریف ببرید مطلب پیام یزدانجو را بخوانید تا ببنید چطور می شود حرف حساب زد.
شاد و سلامت باشید ….