این تجربهای است که من شخصاً برای آن زیاد هزینه دادهام که خیلی اوقات با کسی مباحثه کردهام که اصلاً طرف مقابل فاقد حداقل آداب یک گفتوگوی سالم است. به عبارت دیگر، وقتی یک سوی بحث، اصولی مشخص ندارد و معیارهای اخلاقی روشن و مشترکی با او ندارید، کار بحث بسیار دشوار و خطرخیز میشود.
حسین درخشان بارها و بارها ثابت کرده است که از آزادی تا مرز هرج و مرج و آنارشیسم بهرهبرداری کرده است. در این میان هم البته هیچ ارزش اخلاقی برایاش مهم نیست. اگر امروز مثلاً از دموکراسی دفاع میکند، برای این نیست که دموکراسی واجد ارزش ویژهای است، بلکه تنها به این خاطر است که دموکراسی فضایی را برایاش ایجاد میکند تا او به «خود»ش نزدیکتر باشد و محظورها و موانعاش برایاش کمتر باشد.
بحثی را که اخیراً حسین درخشان با نیش و کنایههایاش به این و آن دربارهی خودش راه انداخته است (نمونه یونس شکرخواه را داشته باشید در کنار بقیهی اشاراتاش)، ظاهراً باب بحثی را باز کرده است که دارد داغتر میشود. به باور من، ادامه دادن این بحث نه حسین درخشان را عوض میکند، نه ذایقهی بعضی از وبلاگخوانان و وبلاگنویسان را تغییر میدهد. حداکثر کاری که ممکن است انجام بدهد، این است که همگان با خواندن نوشتههای حسین درخشان و نوشتههای دیگران میفهمند که با یک آدم لاابالی تمام عیار طرفاند که هیچ کس را به جز خودش به چیزی نمیگیرد و رسماً هم این موضع را اعلام میکند. همین و بس. ادامه دادن این بحث اگر به قصد رویارویی با حسین درخشان باشد و اینکه او به اصطلاح سر جای خودش نشانده شود، گمان نمیکنم اصلاً نتیجهای بدهد. عملاً چه حاصلی از این که حسین درخشان باشد یا نباشد؟ فوقاش برای دو سه نفر زحمت ایجاد میکند و دو سه روزی یک جو عاطفی مجازی علیه کسی ایجاد میکند و عاقبت روسیاهی است که به زغال میماند. حسین درخشان، یونس شکرخواه نیست که سالها تجربهی زندگی داشته باشد. تمام حرفها و نوشتههایاش هم ثبت میشود و بعداً میزان داوری و قضاوت خواهد شد. عجیبتر از همه این است که او از نفی رذیلتهایی حرف میزند مثل ریاکاری و دروغگویی و قسعلیهذا! فقط مروری بکنید به نوع برخوردهای توهینآمیزی که او با افراد مختلف داشته است. این چند نفر را بگذارید کنار هم: عطاء الله مهاجرانی، یونس شکرخواه، عباس معروفی، سید محمود دعایی، محسن سازگارا، مهدی خلجی، داریوش آشوری، شیرین عبادی، مهدی جامی و افراد بیشمار دیگر. چه وجه مشترکی بین اینها هست؟ من که بعضی از اینها را از نزدیک میشناسم، میدانم که چقدر میان منشها و اندیشههای این افراد تفاوتهای شگرفی هست. پس برای حسین درخشان هیچ الگوی اخلاقی برجسته و مهمی وجود ندارد جز صرف حرف زدن و اتفاقاً بافتنهای خالهزنکی یا بچهگانه.
واقعاً ظرفیتهای وبلاگستان برای هضم هرج و مرجها، لاابالیگریها، پردهدریها و مهملبافیهای زیر لوای شهرت ابوالبلاگی تا چه اندازه است؟ ملت چقدر اینها را جدی میگیرند؟ چرا حسین درخشان در توهماتاش خود را متر فعالیت سیاسی در فضای وب میداند؟! بحث فلسفی با چنین افرادی کاری بیهوده است. واقعاً چه تجویز حکیمانهای میشود کرد با این افراد؟ چه تعبیر و تمثیل رسایی برای به تصویر کشیدن این آدم وجود دارد؟ من با حامد موافق نیستم که میگوید حسین درخشان آیینهی خود ماست. حتی اگر این فقط عنوان باشد و محتویات نوشتهاش چیز دیگری باشد. این «ما» قطعاً نباید مای مطلق و عام باشد. این «ما» فقط مای عوامزده است با اندیشههای سطحی و آبگوشتی که فاقد تحلیل و دقت و وسواس علمی و معرفتی است. حسین درخشان خودش بارها و بارها خودش را معرفی کرده است. چرا توقع بیش از اندازهای از این آدم دارید؟
(شاید من هم این بحث را ادامه دادم!!)
مطالب مرتبط:
باستانشناسی شورشی محکوم به شکست (سیبستان)
تحسین یک ریاکاری مفید (کورش علیانی)
حسین درخشان آیینهی خود ماست (حامد قدوسی)
سوء تفاهم در وبلاگستان (سادهتر از آب)
رانندگی را به خاطر بسپار؛ آرشیو ماندنی است (مادام میم)
دفاع از ابتذال؟ (مهدی خلجی)
وقتی مترجم مرجع ضمیر
را گم میکند (کورش علیانی)
ای مرده شور این مدرنیسمو ببرن (سیبستان)
مفهوم مبتذل ابتذال (مهدی خلجی)
ای کاش مدرن نشویم (حرف حساب)
هگل بدتر است یا کلثوم ننه (مریم اینا)
مطلب مرتبطی یافت نشد.