تا به حال قطعاً بحثهای بیشمار مخالفان یا موافقان دموکراسی را شنیدهاید. موافقان، عمدتاً با هر تعریفی که از دموکراسی دارند – چه مینیمال باشد و چه ماکزیمال – غالباً به نفس مطلوبیت نظام دموکراتیک توجه دارند تا پارهای از سویههای معرفتشناختی یا اجتماعی و فرهنگی آن. دموکراسی را میتوان و باید از منظری دیگر نیز نگاه کرد.
چنانکه بارها نوشتهام، دموکراسی یک نظام کامل نیست بلکه شیوهای است برای حکومت کردن که مانند هر شیوهی دیگر کشورداری معروض تغییر و آفات و فسادهایی است. دموکراسی همانند هر تئوری دیگر سیاسی، الگویی است ساختهی ذهن بشر. در عالم خاک، به باور من، هیچ نظام سیاسی قداستی آسمانی ندارد. همین خاکی بودن وجه مشترک دموکراسی با تمام تئوریهای دیگر برای کشورداری است و لذا از این جهت، دموکراسی را فضیلتی نیست بر سایر تئوریها. با تمام این احوال من مدافع دموکراسی هستم نه به این معنا که دموکراسی با طبع و ذوق و سلیقهی من سازگار است، بلکه از آن رو که در میان تئوریهای سیاسی موجود از جملهی الگوهایی است که راهکارهایی خوب برای مهار ساختن قدرت و پاسخگو کردن آن دارد (مقولاتی که به قطع در نظامهای سلطانی و توتالیتر غایب است).
اما باید در هنگام بحث از دموکراسی عنایت کافی به جنبهی فرهنگی آن نیز داشته باشیم. دموکراسی چنان که از نام آن بر میآید الگویی است برخاسته از مردم و برای مردم. مردم هم عمدتاً «عموم» مردم هستند و همین عموم هستند که رأی خود را در مقاطع مختلف حیات سیاسی یک ملت به نمایش میگذارند. این مردم مختلف هستند و طبایع و انتظارات مختلفی هم دارند. لذا، به عنوان مثال نمیتوان دموکراسی نروژ را با دموکراسی آمریکا یا انگلیس یا فرانسه یکی دانست. در هر کدام از کشورهای غربی، دموکراسی خالی از بار فرهنگی مردمان آن کشورها نیست. بر همین سیاق در ایران نیز، دموکراسی «ممکن» است و از یک دیدگاه موجود، هر چند یک دموکراسی نیمبند و عجیب و غریب باشد. اندکی درنگ کنید. این دموکراسی زمین تا آسمان با دموکراسی بریتانیا یا آمریکا فرق دارد – چنانکه مردمان ایرانی با مردمان انگلیسی یا آمریکایی فرق دارند، با تمام پیچیدگیهای فرهنگی، تاریخی و قومیشان. از این نظر، سخن گفتن از جمع دموکراسی با اسلام یا مسیحیت یا یهودیت، کلی ساختن بحث است. دموکراسی «میتواند» با هر آیینی قابل جمع باشد. یک دلیل نسبتاً شهودی آن این است که پیروان هیچ دین و آیینی در سراسر جهان، خواص یا نخبگان آن آیین نیستند. پیروان ادیان، پیروان معمولی و به تعبیری «متوسطین» آن دین هستند و این سخن برای هر جایی صادق است.
من دموکراسی را نظام مطلوب نخبگان نمیدانم. نخبگان هم اگر به این تصور خطا رسیدهاند که در یک نظام دموکراتیک تمام مرادها برایشان حاصل است، باید زودتر از این خواب بیدارشان کرد. حداکثر، نخبگان میتوانند متواضعانه در برابر خواست و ارادهی متوسطین سر تسلیم فرود آورند و خود را به امواج ارادهی جمعی بسپارند تا با گذشت زمانه، این عموم به سطحی از ادراک و فهم برسند که میزانی از خواستهها و توقعات خواص را بر آورده سازند – که در عمل امری است ناممکن. تمام اینها با این پیش فرض است که شاید نخبگان حظی بیشتر از معرفت و حقیقت داشته باشند. نخبگان هر اندازه هم که کثرتگرا باشند باز هم عمدتاً از مقامی مرتفع و جایگاهی بلند به سایر پارههای جامعهی بشری مینگرند. من هنوز هم معتقدم نظام مطلوب نخبگان – یعنی نظامی که نخبگان علیالقاعده باید در آن قدر ببینند و بر صدر نشینند – هنوز همان نظام حاکمِ حکیم است که شاهی فیلسوف بر مسند قدرت باشد. البته نیک میدانیم که چنین نظامی آرمانی بیش نیست (شاید هم فقط یک رؤیای تحققناپذیر اما شیرین باشد). تصور من این است که طبع جهان – اگر چه ناگزیر از عشق است – نظام حاکم حکیم را بر نمیتابد. باید گذاشت تا تنازع شیطان و رحمان – هر هر لباسی – کمی تلبیس بورزد! در این جهان «ممکنات»، توقع سیمرغ و کیمیا نمیتوان داشت، اما میتوان برای اقوام و ملتها، دموکراسی را کیمیا نکرد. دموکراسی – یا با قدری احتیاط واجب همان «مردمسالاری» – برای هر جامعهای ممکن است. مطلوبیتاش اما قصهای دیگر است که به زعم من باید حتماً با توجه به ویژگیهای فرهنگی هر قومی در آن نظر کرد. نکتهی دیگر اینکه در این میانه «زمان» عنصری مهم است. چرخهای ارابهی زمان از روی پیکر بسی نظامها گذشته است، آخریناش همین نظام اشتراکی مسلکان شوروی. استخوان هیچ نظامی از فشار چرخهای این ارابهی پر زور مصون نیست. علیالخصوص تن حاکمان است که خوراک تیغ بیدریغ زمانه خواهد شد. زمان را بیشتر باور داشته باشیم و کمی بیشتر صبر و حوصله. آن دو بیت مولوی دربارهی خودپرستان الحق که بیشترین مصداق را دربارهی حاکمان دارد. هر که بر مسند قدرت نشیند، واجب است روزی سه نوبت این دو بیت را به خویشتن تلقین کند:
نردبان خلق این ما و منی است
عاقبت زین نربان افتادنی است
هر که بالاتر رود ابلهتر است
کاستخوان او بتر خواهد شکست!
مطلب مرتبطی یافت نشد.