تاریخ ناکامی مسلمین؟

امشب (حال دیگر دیشب) شنونده‌ی بخش ششم سخنرانی دکتر سروش با عنوان «ناکامی تاریخی مسلمین؟» بودیم. درباره‌ی این سخنرانی حرف زیاد دارم که می‌گذارم برای فرصت فراغتی که خستگی در تن و پریشانی در جان‌ام نباشد. اما عجالتاً چند نکته را بسیار به اجمال بگویم تا بعد.


دکتر سروش، کانون توحید، 15 اسفند 83نخست این‌که تقریباً نیمی از سخنرانی مرور بر نکات جلسه‌ی قبلی بود و بسط همان ماجرای عدم قطعیت تاریخی. نکته‌ی دیگر باز می‌گشت به این‌که مدرنیته، مانند عقلانیت از ماهیت و طبیعتی متعین برخوردار نیست و لذا نمی‌توان از مدرنیته‌ای متعین سخن گفت (در این زمینه البته من اشکال‌ها دارم که طرح‌اش را به وقتی دیگر فرو می‌نهم). تاریخ عرصه‌ی فرصت‌هاست، نه نقشه‌ای تعیین‌کننده برای آینده. لذا در غیاب آن تعین‌ها و در بستر این بهره‌گیری از فرصت‌ها، مدرنیته به جای این‌که ماهیتی داشته باشد، صفات یا مشخصه‌هایی دارد که عبارت‌اند از سیطره‌ی تکنولوژی (تعبیر از من است؛ سروش از «برق» یاد کرد!)، گسترش و غلبه یافتن حق‌اندیشی در برابر تکلیف‌اندیشی (که سروش در آثار خود پیش‌ترها به بسط آن پرداخته بود) و دیگری که سروش در سخنان امشب‌اش بسیار بر آن تأکید ورزید نقش علوم تجربی در پرداختن و سامان دادن به این مدرنیته است. در انتهای سخن هم سروش مدعای غریبی داشت و حتی بعد از این‌که سؤال درازم را پرسیدم، گویا از خاطر برد به آن پاسخ گوید. آن تعبیر این بود که به تعداد سنت‌ها، مدرنیته داریم (یا می‌توانیم داشته باشیم). این نکته برای من قابل هضم نیست. حتی اگر آن مقدمات و توصیفات سروش را از مدرنیته بپذیریم، فهم مدرنیته متکثر برای من اندکی دشوار است مگر این‌که مدعی باشد یک قسم مدرنیته هست که مثلاً غلبه یا حضور پر رنگ علم تجربی در آن، برجسته بودن حق در برابر تکلیف و تکنولوژی از صفات و کیفیات آن هست و یک نوع مدرنیته هست که این صفات را ندارد و صفاتی متفاوت یا متعارض با آن را دارد. این مدعای بزرگی است که تبیین و شرح آن بسیار ضروری است.

نکته‌ی خوبی که در آخر سروش در پاسخ سؤالی درباره‌ی سکولاریزاسیون یادآوری کرد این بود که از دید او، گویا ما داریم وارد عصری می‌شویم که در آن حق و تکلیف تلفیق شده‌اند و در سپهرهای مختلف حیات آدمی خود را نمایش می‌دهند. این حرکت پهلو به پهلو و رقابت حق و تکلیف (نه شکست و پیروزی یکی بر دیگری) گفتمانی را ایجاد کرده است که با گفتمان تکلیف‌اندیش صرف و حق‌اندیش محض تفاوت دارد. این نکته را من ارزش‌مند می‌دانم و در خور تحقیق بیشتر است.

در باب ارسطو و افلاطون نکات ارزشمندی طرح شد و کاش تسلسل منطقی مباحث به خوبی حفظ می‌شد. گمان می‌کنم اگر چه موضوع شاید کهنه می‌نماید، یکی باید باز هم به بررسی و شاید هم نقد سخنان پوپر درباره‌ی ارسطو و افلاطون بپردازد.

این سخنرانی را، شاید فردا با دقت بیشتری روایت کردم، اما به سخنان امشب سروش چند ایراد عمده وارد بود. نخست این‌که بر خلاف سخنرانی آن شب درباره‌ی بازرگان، امشب سروش بسیار پراکنده و متفرق سخن گفت. حواشی و زواید سخن فراوان بود و رشته‌ی ذهنی مستمع را می‌گسست. سروش بهتر از این می‌توانست باشد. شاید فضای کانون توحید این پراکندگی را القاء می‌کند، نمی‌دانم. در باب محتوای سخنان امشب سروش اشکال و ایرادم زیاد است. وقت و حوصله اگرفراهم کنم، فردا شرحی به همراه نقدهایی خواهم نوشت، ارجو که به کار خودم و اهل معرفت بیاید. می‌دانم که پرسشی که دکتر سروش در این سلسله‌ی سخنرانی‌ها طرح کرده است، پرسشی مهیب و دشوار است. شرط اساسی پرداختن به آن‌ هم دقت نظر و ملاحظه‌ی موشکافانه است. معتقدم که سروش هنوز خود در کار پروردن و پختن نظریات خویش است. قوام و نضج اندیشه‌ای مستقل در این زمینه از سوی سروش هنوز کار می‌برد.  این سرخط‌ها را نوشتم تا سر فرصت به آن‌ها بازگردم.

بایگانی