در فضیلت دقت و روشنی، سادگی و شفقت
اما بعضی حرفها هستند، بعضی معانی هستند که پیچیدگی و ابهام ندارند. مغلق نیستند. به قصد مرعوب کردن خواننده و شنونده صادر نمیشوند. سادهاند و در همان سادگی دل میربایند. همین دلربایی در عین سادگی است که خواستنیتر میکند این نوع حرفها و نوشتهها را.
کار سختی نیست مبهم حرف زدن. کار سختی نیست شطاحی کردن. سرِ سوزن ذوقی میخواهد و ذهنی انباشته از ادبیات و تاریخ و فرهنگ و اسطوره و خیال. اما ساده بودن و شفقت ورزیدن و درشت نگفتن و داوری نکردن سخت است. انباشته بودن و سنگین بودن هنر نیست. هنر این است که بدانی از میان این همه انباشته، کدام یکی دو نکتهی مهم میتواند پرِ پروازت باشد.
بعضیها مبهم حرف میزنند و دوپهلو و چندپهلو مینویسند که مخاطب را مرعوب کنند یا برای خودشان مرید بتراشند. فلسفهها، عرفانها و تصوفهایی که با این زبان و ادبیات مخاطب را تحقیر میکنند، همیشه مرا از خود رم دادهاند. بیهوده نیست که این اندازه با حافظ همدلی میکنم که زبان تند و تیز در نقد صوفیان و زاهدان دارد. و باز بیهوده نیست که با مولوی همنفسام چون لطیفترین و بلندترین معانی را به سادهترین زبانی بیان میکند و… و دیگر هر چه میخواستم بگویم گفتم. سعی کردم نیشی به کسی نزنم. سعی کردم درشتی نکنم. سعی کردم کمتر داوری کنم. سادگی و شفقت ورزیدن بر خلق، نزدِ من دو فضیلت بسیار مهم انسانیاند.
[تأملات] | کلیدواژهها:
«هنر این است که بدانی از میان این همه انباشته، کدام یکی دو نکتهی مهم میتواند پرِ پروازت باشد.»
یاد این تکیهی همیشگی مصطفی ملکیان افتادم که میگوید بعضیها انگار دردی ندارند و دنبال مسائل فرعی میروند.
اگرچه عرض هنر پیش یار بی ادبی است
زبان خموش ولیکن دهان پر از عربی است..