بگذریم. نکته این بود: اینجا در این دیار، در این فرهنگ «غربت غربی» یک چیزی هست به اسم «بیحیایی» (من البته میگویم در آن فرهنگ غربت شرقی هم نمونههایاش هست با توضیحاتی که در پی میآید). و این بیحیایی و رخت بربستن شرم و آزرم، حریمِ من و شما را میشکند. اگر ما آموخته باشیم که حریمهایی را رعایت کنیم، وقتی در فضایی واقع شویم که بازیگرانی حریمشکن داشته باشد، ما هستیم که مورد تعدی واقع میشویم. در واقع این «بیحیایی» متعدی است (در مقابل «لازم» در اصطلاح دستور زبان). این بیحیایی مرزها و حریمهای ما را میشکند. ولی رعایت کردنِ ما و حرمت پاس داشتن ما (یعنی فعلی که ما انجام میدهیم) چیزی نیست که دیگری به خاطرش هزینه بدهد. حال آنکه وقتی کسی آموخته حریم من و شما را میشکند، این ما هستیم که هزینهاش را میدهیم نه حریمشکن. مثالی که دوست ما میزد این بود که فرض کن وارد این «سلول»های تلفن میشوی (همان باجهی تلفن خودمان). میروی یک تلفن بزنی و خلاص. آن قدر از در و دیوار این سلول، تصویرهای حریمشکن (بخوانید پورنوگرافی) آویزان است که عملاً تویی که مورد تهاجم و تجاوز واقع میشوی. آنکه تصاویر را آویخته است یا نصب کرده، خودش نیست و هزینهای بابت این تهاجم غیابی نمیدهد. ولی من هزینهاش را میپردازم. خوب این البته یک مثال غربی است. مثالهای شرقی و ایرانیاش هم البته هست. به شکلهای دیگر. در کشورِ ما به شکلهای دیگر به حریم ذهن و روان و اخلاقِ ما تجاوز میشود و ما دستبستهایم. تعدی میشود به مخاطب. به خوانندهی روزنامه، شنوندهی رادیو و بینندهی تلویزیون به آسانی تجاوز اخلاقی و عقلانی میشود. گویی شاخصهی این دوران این است که آدمیان از منظر اخلاقی بیدفاعاند و هر لحظه در آستانهی تجاوز و تعدی دیگری هستند. این ماجرا البته بسیار پیچیدهتر از این است. نکتهی مهماش این است که بعضیها در مواجهه با این مسایل آگاهانه مغزشان به کار میافتد و جریان تعدی را حس میکنند. بعضیها هم البته بیتفاوت شدهاند و بیتفاوت میمانند. اما یک نکتهی درخشان این وضعیت این است: در روزگار معاصر، حتی در کشورهایی که مهد دموکراسی و الگوی آزادی هستند، باز هم آزاد نیستی. باز هم «حق انتخاب» نداری. بعضی چیزها از پیش برایات به جبر زمانه، به تحمیل یک فلسفهی خاص، یا با اجبار یک بیهدفی و خوشگذرانی عنانگسیخته، به تو تحمیل میشود و تو در مقابل آن اختیاری نداری. این اختیار آدمی است که پیوسته در معرض تهاجم و تجاوز است. این اختیار را چطور میشود حفظ کرد؟ «دوران مدرن» قاعدتاً باید دورهی برجستهتر شدن «حق» در برابر «تکلیف» و «اختیار» در مقابل «تحمیل» باشد. ولی در عمل بعضی چیزها را باید به اکراه، اختیار کنی! (درست مثل بهشت رفتن زورکی است). اگر تا اینجا این همه مقدمهچینی را دنبال کرده باشید، لابد متوجه شدهاید که حتی در جاهایی مثل اروپا و آمریکای شمالی، باز هم ایدئولوژی است که به شیوهای ظریف اختیارهای خودش را بر اختیارهای ما تحمیل میکند. البته این تحمیلها کجا و بعضی تحمیلهای خشنتر و مهاجمانهتر کجا؟ به قول شاعر: «تو غره بدان مشو که می مینخوری / صد لقمه خوری که می غلام است آن را». نباید این تحمیل بعضی از اختیارها و سلب اختیارها را در غرب دید. در شرق یا جهان سوم یا دنیای در حال توسعه، سلب اختیارهایی است که اینها غلاماند در برابرشان! ولی تهاجم و تعدی، تهاجم و تعدی است. شدت و ضعف و درجهی خشونتشان، اصل قضیه را منتفی نمیکند. یک بار دیگر در این کلمات تأمل کنیم: آزادی، اختیار، انتخاب، خشونت، تعدی، تجاوز، «نقض حقوق بشر»، «آزادی بیان». فکر نمیکنید اینها کمی بیش از اندازه به ابتذال و روزمرهگی افتادهاند؟ اینجا بحث اختیارهای مبتذل نیست. اینجا بحث ابتذال اختیار است.
مطلب مرتبطی یافت نشد.