سروش، قرآن، خدا و پیامبر اسلام

پیش‌درآمد: کسانی که این یادداشت را می‌خوانند، لطفا یادداشت «درد دلی با مجیدی» را هم بخوانند (زود قضاوت نکنید). بعضی از نکات اصلاح شده‌اند در یادداشت بعدی.
نخستین بار که آراء سروش را درباره‌‌ی قرآن در «بسط تجربه‌ی نبوی» خوانده بودم، دیدگاه‌های او را از منظرهای مختلفی می‌سنجیدم. بدون شک، یکی دیدگاه‌هایی بود که خودم داشتم و البته در تاریخ اسلام سابقه‌ی درازی دارد دیدگاه‌هایی شبیه به دیدگاه سروش (و البته غزالی از تکفیرگران تراز اول آن بود). مصاحبه‌ی اخیر دکتر سروش درباره‌ی قرآن هم البته چیزی نبود جز تکمیل، شرح و بسط همان‌ها. من نه ابهامی در آن مصاحبه دیدم نه کفریاتی. البته در قاموس عوام هر آن‌چه با باور عامه متفاوت باشد، می‌شود کفریات. دقت بفرمایید. می‌گویم «کفریات». نمی‌گویم «اشتباه» یا «قصور» یا «افراط». روی سخنِ من با کسانی است که تیغ تکفیر به دست دارند. سخن سروش در منفی‌ترین دیدگاه،‌ یک نظر است. یک دیدگاه است، نه یک تجویز و دعوت. کسی اگر با آن اختلاف دارد، می‌شود با همان زبان و بیان، با منطق و استدلال به مصاف آن برود. چندین بار خواسته بودم نکاتی دیگر را در حاشیه‌ی بحث بیفزایم که به خاطر گرفتاری فراوان و مشغله‌ی کاری و درسی، از آن باز ماندم. به هر حال الآن لازم است دوباره این نکات را تکرار کنم.

به نظر من، سروش سخنانی گفته است که شجاعت می‌خواهد و البته او همین سخنان را به وجه دیگری پیش‌تر گفته است و چیز عجیب و خارق‌العاده‌ای در آن‌ها نیست. می‌شود در آن‌ها تشکیک کرد. می‌شود این آراء را تنقیح کرد. می‌شود پالایش‌اش کرد. می‌شود مبناهای استدلالی‌ و کلامی‌اش را محکم‌تر کرد. اما اصل سخن به نظر من بسیار مهم است. تمایز قایل شدن میان وجود ذاتی و عرضی قرآن، هیچ فرقی ندارد با تمایز قایل شدن میان محکم و متشابه. نزاع اصلی بر سر ولایت است. اختلاف نظرها آن‌جا شروع می‌شود که مشخص کنی ولی تو کی‌ست؟ باید بگویی به تبعیت از چه کسی این‌ها را می‌گویی. می‌شود گفت به تبعیت از عقل. و این پاسخی سست نیست. از این بخش می‌گذرم. شاید در یادداشتی جداگانه شرح این را نوشتم.

اما این سخنانی که از زبان مجید مجیدی صادر شده است و خبرگزاری مهر منتشر کرده، مثل آب سردی بر شانه‌های‌ام ریخت. یخ کردم. مات‌ام برد. یعنی می‌شود حماقت و «قلم‌به‌مزدی» این اندازه هنرمندی را به سخره بگیرد که مشتی یاوه و تحریف را در کنار شعر مولوی بنشاند و قلم یکی مثل سروش را قلم «منحرف» بخواند؟ یعنی مجید مجیدی نمی‌داند که بحث سروش، بحث علمی و کلامی است و اصلاً مجید مجیدی صلاحیت لب گشودن درباره‌ی آن را ندارد؟ یعنی مجید مجیدی نمی‌داند که تا به حال یک مقاله هم درباره‌ی پیامبر و قرآن ننوشته است و او در برابر سروش، حتی اگر سروش همه‌ی حرف‌های‌اش باطل باشد، اصلاً دیده نمی‌شود؟ یعنی مجید مجیدی نمی‌داند که اگر خرمشاهی یا یک مجتهد در برابر سروش اعتراض می‌کنند و سخن‌اش را به درست یا غلط نقد می‌کنند، آن‌ها لااقل کارکشته‌ی این میدان هستند. ولی مجیدی چه؟ چرا مجیدی حرف‌هایی می‌زند که فقط از دهان یک مسلمانِ مؤمن عامی در می‌آید که هر چه به او گفته‌اند مقلدانه تکرار می‌کند؟ تنها باید تأسف خورد به حال این هنر و این فرهنگ که مروجان‌اش از جنس مجیدی باشند. و صد البته معلوم است که مجیدی از کجا جایزه گرفته است و چرا. بعضی‌ها خیال می‌کنند مسلمانی و ایمان کار ساده‌ای است و البته آقای مجیدی ایمان را خیلی برای خود ساده می‌بیند و برای یکی مثل سروش سخت!‌ شگفتا از این همه ساده‌لوحی!

تنها به یاد ناصر خسرو می‌افتم که گفته بود:
هر کسی چیزی همی گوید ز تیره رای خویش
تا گمان آید که او قسطای بن لوقاستی
من بگویم از زبان ابن حیان راستی
عاقلان را گوش کردن قولِ من یاراستی
پشت این مشت مقلد کی شدی خم در رکوع
گر نه در جنت امید قلیه و حلواستی

و البته با آن نگاه آقای مجیدی صد البته که ناصر خسرو هم کافر است! همان ناصر خسرویی که می‌گفت: «گزینم قرآن است و دین محمد». نمی‌دانم مجیدی با خودش فکر کرده بود که فردای قیامت (اگر به آن باور داشته باشد به دل)، اگر خدا و رسول‌اش به خاطر این سخنان از او بازخواست کند، می‌تواند سر بلند کند و بگوید چرا این‌ها را گفته است؟ من اگر جای مجیدی بودم از هراس بر خودم می‌لرزیدم. کاش ایمانی هنوز بود. کاش هنوز چراغ تقوی روشن بود!

پ. ن. تو را به خدا بالای تیتر فارس‌نیوز را ببینید. نوشته است: «با انتقاد شدید از توهین‌های اخیر به قرآن و حضرت محمد(ص)». یا این‌ها معنی کلمه‌ی «توهین» را نمی‌دانند یا واقعاً دوره‌ی آخرالزمان شده است. قضیه، قضیه‌ی پیراهن عثمان است و نماز نخواندن علی! خدا پدر سبحانی را بیامرزد که این قدر انسانیت دارد می‌گوید: «او با آن چهره نورانی، و بیان شیرین، روزگاری مدرس نهج‌البلاغه بود. خطبه‌‌ همام را به نحو دلپذیری تفسیر می‌کرد، چه شد که از این گروه این همه فاصله گرفت؟»
 واقعاً چه اتفاقی دارد در این کشور می‌افتد؟ چه خبر است؟ الحق که حرف سعدی چقدر درباره‌ی کسانی که آتش‌بیار این معرکه شده‌اند و این خیمه‌شب‌بازی را راه‌ انداخته‌اند مصداق دارد: «سنت جاهلان است که چون به حجت از خصم فرو مانند سلسله‌ی دشمنی بجنبانند»!

بایگانی