با جان کین دربارهی مفهوم «رهبری» صحبت میکردم. برای رهبری در زبان انگلیسی واژهای هست که بار معنایی زیادی دارد: Leadership اما همین کلمه، همین معنا وقتی در زبان آلمانی قرار باشد به کار برود، گرفتار کابوسهای هراسآوری میشود که خاطرهی هیتلر را زنده میکند. در آلمانی ترجمهی دقیق این کلمه میشود Führerschaft. جان کین به نقل از یک مورخ و استاد دانشگاه آلمانی (ناماش را میپرسم و همینجا نقل خواهم کرد) میگفت که آلمانیها اساساً از کاربرد این کلمه پرهیز دارند، چون یادآور واژهی Führer است که اشاره به همان «پیشوا» یعنی هیتلر دارد. او میگفت الآن میفهمم که چرا هر وقت در جمعی آلمانیزبان این واژه را برای «رهبری» به کار میبرم، ابروها گره میخورد و شنوندگان احساس معذب بودن میکردند! این واژه برای «رهبری» واژهای شده است خشن و سنگین. گویندهی آلمانیزبان امروز ترجیح میدهد با به کار نبردن آن و حتی گاهی استفاده از معادلهای انگلیسی یا حتی تعبیر «team leader» زباناش را بهداشتی کند که یادآوری دیکتاتوری هیتلری نباشد. در این فضا، کلمهی «رهبری» مترادف شده است با ریاستطلبی و سروری کردن و استبداد و خودکامهگی. این گناهِ زبان است یا گناه کسانی که نمیتوانند حساب زبان را از سیاست جدا کنند و بسیاری از معانی را قربانی هراس و ترس از خودِ واژهها میکنند؟
مطلب مرتبطی یافت نشد.