باز هم نقل همان حکایت پیشین است. بانوان محترم، علیالخصوص آنها که عرقِ فمینستی پر زوری دارند، دلخور نشوند. هیچ اشارهای به کسی نمیکنم و اسم هم از افراد مشخص نمیبرم. اما این الگو را دیدهام که مرتب تکرار میشود: عدهای از بانوان «فمینیست» – که من اصلاً نمیدانم تعریفاش چیست و دیگر هم نمیخواهم پی تعریفاش بروم و همینکه یکی مدعی فمینیست بودن است برای من کافی است که این تعبیر را برای تمیز دادناش از دیگران به کار ببرم – برایشان اصلاً مهم نیست که مردی از زنی ستایش کند یا مردی زنی را طعن کند. مرد همیشه متهم است. اگر مردی از نیکیهای زنی بگوید، میگردند وسط حرفاش چیزی پیدا میکنند، همان را علم میکنند و میکوبند توی فرقاش. نهایت امر هم مرد متهم است به اینکه در نگاه به زن نگاه مردانه دارد! اگر مردی از زنی بد هم بگوید که خوب معلوم است تکلیفاش چیست! متهم به جرم ثابت شدهی «زنستیزی» است. میدانید اینجا – نزد این گروه خاص و نه البته نزد همهی بانوان محترمه خواستار استیفای حقوق حقهی زنان – آنچه که از موضوعیت افتاده است خودِ انسانیت است. آنچه معیار ارزشگذاری است همان جنسیت است و بس. میدانید وقتی اساساً کسی، چیزی یا گروهی را منفی ببینی و پیشفرض دربارهاش داشته باشی، آسمان هم که به زمین بیاید، راست راه رفتناش را کج راه رفتن میبینی. طرف اگر یوسف هم باشد، کوژپشت نتردام میبینیاش!
بعضیها چندان در این مباحث تئوریک حقوق زنان و فمینیسم و این حرفها غوطهور میشوند که انسانیت انسان را پاک از یاد میبرند. من بارها و بارها در ضمن بحثهای مختلف نوشتهام که برای من اصل انسانیت بسیار مهمتر از اینهاست. تبعیض فرق نمیکند به خاطر دین باشد، یا رنگ پوست، یا نژاد یا جنسیت. تبعیض سیاه علیه سفید به همان اندازه تبعیض است که تبعیض سفید علیه سیاه. اخلاق و انسانیت حکم میکند که معیارهای انسانیات بالاتر از اینها باشد و اسیر این مرزبندیهای خرد و حقیری که پشتاش موضعگیری و پیشفرض نشسته است نباشی. گرفتیم که قرنها سفیدها خون سیاهها را به شیشه کردهاند و آنها را به بردگی گرفتند. فردا که سیاهها اکثریت پیدا کردند، حق دارند بگویند ما هزاران سال بردهی شما بودیم و خوب است حالا شما کمی حساب پس بدهید؟ این دقیقاً همان وضعیتی است که عدهای از بانوان گرامی که سوراخ دعا را گم کردهاند، در آن محبوساند. همین دیگر.
مطلب مرتبطی یافت نشد.