ترجمهی مصاحبهای از دکتر سروش در رادیو زمانه منتشر شده است (با عنوان «کلام محمّد») که عملاً مضموناش خلاصهی سخنانی است که سروش در «بسط تجربهی نبوی» و پارهای از مقالات دیگرش آورده است (اصل انگلیسی مصاحبه را از اینجا بخوانید). جملهی ابتدای متن (که از خودِ سروش نیست؛ و واقعاً هم فرقی نمیکند که باشد یا نباشد) این است: «محمد آفرینندهی قرآن است». همین جمله برای خیلی از افراد تکاندهنده است و شاید بدون خواندن صدر و ذیل مطلب به هزار داوری و پیشداوری برسند.
مضمون سخنان سروش در این گفتوگو چیزی است فراتر از تئوری قبض و بسط و اینکه دانش دینی بشر متأثر از معارف غیر دینی نیز هست و اساساً فهم دین با خود دین متفاوت است. نظریهی بسط تجربهی نبوی یعنی زمینی ساختن کلام مقدس (که به باور من پیامبر اسلام با زندگانیاش دقیقاً این کار را میکرد). مضمون اساسی این نظریه این است که پیام الهی (وحی) هر چه هست و از هر کجا که میآید ناگزیر از صافی ذهن و ضمیر پیامبر عبور میکند. تلقیهای سنتی از مفهوم نبوت و تعریفی که از شخص پیامبر ارایه میکند، عملاً پیامبر را تبدیل به شخصی میکند که در نقش پردهای شفاف است که نور از آن عبور میکند یا قاصد و پیامرسانی که فرمانبردار و مطیع محض است و هر آنچه را که به دست او سپردهاند و برایاش خواندهاند بی کم و کاست به مخاطبان میرساند. برداشتهای دیگری که از نبوت شده است و میشود (و تلقی سروش هم تنها یکی از همین تلقیهاست)، در اساس این ساختارِ دست و پا بسته و مکانیکی تشکیک میکند. در انتهای این گفتوگو نکتهای هوشمندانه را طرح کرده است: «گر بر این باور اصرار کنید که قرآن کلام غیرمخلوق و جاودانی خداست که باید لفظ به لفظ به آن عمل شود، دچار مخمصهای لاینحل میشوید.» و یکی از این مخمصههای لاینحل آنجا درست میشود که باید قایل به حضور فیزیکی جبرییل باشید. که در یک زمان و مکان خاص، تحت شرایطی مادی «شخصی» به نام جبرییل که اساساً فرشتهای است که اوصاف مادی ندارد، صورت بشری پیدا میکند و بر پیامبر ظاهر میشود. به زبان عربی سخنانی را به او میگوید و پیامبر از عظمت و هیبت آن سخن بر خود میلرزد و میفهمد که پیامبر شده است و داستان پیامبری از آن روز آغاز میشود. و دهها نکتهی ریز و درشت دیگر هم که پیامد این مدعاست.
در روزگاران پیشتر، فلاسفه، عارفان و مکاتب مختلف عقلگرای عالم اسلام، بارها در این درک فیزیکی و مکانیکی از دین و مفاهیم دینی تشکیک کردهاند (و البته چوب جسارت و شهامتِ خود را هم بارها خوردهاند). آنچه من از این فهم از نبوت درک میکنم این است که اساساً پیامبر کسی است که توانایی صورت بخشیدن به پیام و معنایی بیصورت را دارد و البته که یکی از ابعاد این «توانایی» این است که خودِ او با تکیه بر داشتهها و توانمندیهای فردیِ عقلی و معنوی و روحانی خود، صورتی خاص به این پیام بدهد. و چنانکه سروش میگوید این وحی، امری است ذو مراتب و ذو بطون. این وحی وقتی به زنبور میرسد (به قول مولوی)، چرا انسان نتواند برخوردار از این وحی شود؟ پس به انسان هم وحی میشود و به پیامبر هم بر همین اساس وحی میشود. با این تفاوت که (چنانکه سروش میگوید) پیامبر «نَفْسی» دارد که از آن الهام الهی بر میآید و خودِ او نیز از الهی بودن این الهام آگاه است. و این انتقال پیام، به اندازهی ظرفیت پیامبر است که «گر بریزی بحر را در کوزهای/ چند گنجد؟ قسمت یکروزهای!» یا «دم که مردِ نایی اندر نای کرد / در خور نای است، نی در خوردِ مرد». و این نظریه البته راه را بر حل بعضی از مشکلات مغلق مسلمانها در زمانِ ما باز میکند. اگر بپذیریم که قرآن بخشی ذاتی و بخشی عرضی دارد و بخش (یا بخشهای) عرضی آن امروز یا نشدنی هستند یا تناقضآفرین، میتوان با تکیه بر باور به مخلوق بودن قرآن و جاودانی نبودن آن، به سادگی معضل را حل کرد. اما آیا در قرآن جایی آمده است که «قرآن جاودانی است» و این قرآن همان است که از ازل بوده است و تا ابد خواهد بود؟ تاریخ در این زمینه داوریاش با داوری سنت تفاوت عمیق دارد.
باز در این باره خواهم نوشت. بحث، بحثی است بسیار مفصل و پردامنه و سرشار از ابهام. بهترین گواه ابهامآمیز بودن آن همین سرنوشت تلخی است که در تاریخ اسلام گروههای عقلگرا دچار آن بودهاند. گاهی اوقات ناکامی در فهم مدعای این گروهها، باعث میشود شنونده ناگزیر شروع به تکرار سخنان رقبا و حریفان قایلان آن کند (فکرش را بکنید که یک شنوندهی مستقل به خاطر ناکامی در فهم سخنان معتزله، دقیقاً همان حرفهای اشاعره را تکرار کند). به هر حال، اگر مجال بیشتری برای این بحث باشد، ادامهاش خواهم داد.
« (الف)
دو آیه زیر به روشنی بیان می کند که مخاطب اصلی قرآن عربی اهالی مکه و حوالی آن است:
انعام آیه ۹۲ :
وَهَـذَا کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُّصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَهِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ یُحَافِظُونَ
و این خجسته کتابى است که ما آن را فرو فرستادیم، (و) کتابهایى را که پیش از آن آمده تصدیق مىکند. و براى اینکه (مردم)امالقرى (=مکّه) و حوالی آن را هشدار دهى. و کسانى که به آخرت ایمان مىآورند، به آن (قرآن نیز) ایمان مىآورند، و آنان بر نمازهاى خود مراقبت مىکنند.
شورى آیه ۷ :
وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَفَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ
و بدین گونه قرآن عربى به سوى تو وحى کردیم تا (مردم) مکّه وحوالی آن را هشدار دهى، و از روز گردآمدن -که تردیدى در آن نیست- بیم دهى؛ گروهى در بهشتند و گروهى در آتش.
(ب)
آیه ۴۴ سوره سبا به روشنی بیان می کند که پیش از حضرت محمد (ص) برای آن مردم پیامبر دیگری نیامده بود. به عبارت دیگر مخاطب پیامبران پیشین مثل موسی و عیسی نبوده اند. اگر قرار است رسالت پیامبران و کتاب آن ها جهانی باشد چرا خداوند پیامبران پیش از حضرت محمد و کتابشان را برای مردمی که حضرت محمد رسولشان بود… نفرستاده است؟
ما کتاب هایی به آنان نداده بودیم که آن ها را بخوانند و پیش از تو هشدار دهنده ای به سویشان نفرستاده بودیم
وَمَا آتَیْنَاهُم مِّن کُتُبٍ یَدْرُسُونَهَا وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِن نَّذِیرٍ (سبا:۴۴).
(ج)
آیات زیر به روشنی نشان می دهدکه مخاطب هر پیامبر قوم خودش بوده است:
فاطر آیه ۲۴: هیچ امتى نبوده مگر اینکه در آن هشداردهندهاى گذشته است
إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَإِن مِّنْ أُمَّهٍ إِلَّا خلَا فِیهَا نَذِیرٌ
ما تو را بحق، (به سِمَت) بشارتگر و هشداردهنده گسیل داشتیم، و هیچ امتى نبوده مگر اینکه در آن هشداردهندهاى گذشته است.
اعراف آیه ۵۹: مخاطب نوح قوم خودش
لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ إِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ
همانا نوح را به سوى قومش فرستادیم. پس گفت: اى قوم من، خدا را بپرستید که براى شما معبودى جز او نیست، من از عذاب روزى سترگ بر شما بیمناکم.
اعراف آیه ۶۵ : مخاطب عاد قوم خودش
وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ
و به سوى عاد، برادرشان هود را (فرستادیم)؛ گفت: اى قوم من، خدا را بپرستید که براى شما معبودى جز او نیست، پس آیا پرهیزگارى نمىکنید؟
ابراهیم آیه ۵: مخاطب موسی قوم خودش
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللّهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ
و در حقیقت، موسى را با آیات خود فرستادیم (و به او فرمودیم) که قوم خود را از تاریکیها به سوى روشنایى بیرون آور، و روزهاى خدا را به آنان یادآورى کن، که قطعاً در این (یادآورى)، براى هر شکیباىِ سپاسگزارى عبرتهاست.
عنکبوت آیه ۱۶: مخاطب ابراهیم قوم خودش
وَإِبْرَاهِیمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ
و (یاد کن) ابراهیم را چون به قوم خویش گفت: (خدا را بپرستید و از او پروا بدارید؛ اگر بدانید این (کار) براى شما بهتر است.)
توبه آیه ۷۰ : قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و …
أَلَمْ یَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِیمَ وِأَصْحَابِ مَدْیَنَ وَالْمُؤْتَفِکَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَـکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ
آیا گزارش (حال) کسانى که پیش از آنان بودند: قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مَدْیَن و شهرهاى زیر و رو شده، به ایشان نرسیده است؟ پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند، خدا بر آن نبود که به آنان ستم کند ولى آنان بر خود ستم روا مىداشتند.»
مطلب مرتبطی یافت نشد.