ذکر مصایب رسانه‌ی ایرانی

مقاله‌ای که فولکس کرانت درباره‌ی رادیو زمانه منتشر کرده بود، مقاله‌ای حیرت‌آور بود. من همیشه رادیو زمانه را در پوشش دادن گستره‌ی وسیع اندیشه‌های دینی ضعیف دیده‌ام، اما طرفه‌ آن است که نویسندگان آن مقاله مدعی هستند زمانه درست خلاف آن است! نویسندگان آن مقاله، رادیو زمانه را اپوزیسیون جمهوری اسلامی می‌خواهند: این سخن صریح آن‌هاست. در این میانه، دعوای سیاسی گروه‌های موافق و مخالف حکومت ایران برای من مهم نیست. بدیهی است که آن‌ها که از حکومت ایران خوش‌شان نمی‌آید یا ستمی از آن دیده‌اند، مترصد هر فرصتی هستند برای تسویه حساب. اما مگر هر رسانه‌ای که خارج از مرزهای ایران وجود داشته باشد، باید لزوماً مخالف و ستیزه‌گر با جمهوری اسلامی باشد؟ تعریف رسانه این است؟

آن‌چه من از مرام‌نامه‌ی زمانه فهمیده بودم این بود که زمانه موضع سیاسی خاصی ندارد: نه مخالف حکومت ایران است و نه مدافع آن. و هنوز اعتقاد دارم که حجتی قوی وجود ندارد که رادیو زمانه موافق یا مخالف «حکومت» ایران باشد. انتقاد من همیشه به شیوه‌ی پوشش نامتوازن عرصه‌های اندیشه در زمانه بوده است که اگر به حسنِ ظن به موضوع نگاه کنیم، به تصادف بوده است و شاید هم از کمبود امکانات. اگر این ترکیب ارایه‌ی اندیشه را آگاهانه بدانیم، مدعای فولکس کرانت یکسره باطل می‌شود.

اما مسأله کجاست؟ چرا ایرانی‌ها، به ویژه ایرانی‌های خارج از کشور، رسانه‌هایی را که به دست خودشان اداره می‌شود نمی‌توانند تحمل کنند و همیشه خواستار حذف و نابودی آن هستند؟ ریشه این تضاد و ستیز درون قومی کجاست؟ خاطرم هست که زمانی که به برنامه‌های نیلگون انتقاد می‌کردم، حتی نویسنده‌ی نیلگون صراحتاً گفته بود که فلانی خواستار تعطیلی صفحه‌ی نیلگون است، در حالی که تمام انتقاد من به گزارش یک‌جانبه و یکسونگرانه‌ای بود  که در عرصه‌ی اندیشه به ویژه در صفحه‌ی نیلگون آن حاکم بود و مطلقاً‌ خواستار حذف آن نبودم بلکه عمیقاً معتقد بودم و هستم که حضور صفحه‌ای مثل نیلگون بهترین فرصت برای نقد اندیشه‌هایی از آن دست است: هر چه هست سر تا پای آن نوع اندیشه در این شکل به خوبی ما فی‌الضمیرش را بیان می‌کند.

ریشه‌ی این حسادت و این نفرت از کجاست که اگر کاری را به دست غیر ما بسپارند، به جای نقد و سنجش شیوه‌ی ارایه‌ی کار، در پی نابود کردن آن نوع کار هستیم؟ من اسم این را می‌گذارم حسادت که یک نفر ایرانی اعتراض می‌کند به تلف شدن پول مالیات مردم هلند! من بارها نوشته‌ام که شکل حکومت جمهوری اسلامی در ایران یک شکل کاملاً محتمل و ممکن از انواع حکومت‌هاست. نه فضیلتی بر دیگر حکومت‌ها دارد و نه لزوماً رذیلتی. و گذشته از این سیاست یعنی اعتنا داشتن به جوانب عملی کار کردن در عرصه‌ی کشورداری. سیاست بحث اخلاق شخصی و گزینش سلیقه‌های فردی نیست. در نتیجه من هیچ فضیلتی در رسانه‌ای نمی‌بینم که هدف‌اش ریشه‌کن کردن یک نوع حکومت خاص باشد و اعتنایی به خود «مردم» نداشته باشد. درک ایرانی‌های خارج از کشور، یا حداقل کسانی که چنین اندیشه‌هایی دارند، هنوز از حکومت، از رسانه و از روزنامه‌نگاری، به گمان من، سخت خام است. به روشنی می‌بینم که اگر روزی افرادی از همین طیف قدرت داشته باشند، به بهانه‌ی آزادی بیان و به بهانه‌ی حقوق بشر – آزادی بیان و حقوق بشری که فقط با موازین خودشان و بر حسبِ سلیقه‌ی فکری خودشان تعریف می‌شود – کاری جز تهدید و سرکوب دیگران نخواهند داشت. خیلی‌ها نقاب آزادی بیان و دموکراسی را به چهره زده‌اند تا سیمای جزم‌اندیش و تنگ‌نظر خود را پشتِ آن پنهان کنند.

مهدی جامی دو یادداشت بسیار عالی نوشته است در پاسخ: «چه کسی از رادیو زمانه می‌ترسد؟» و «در خدمت و خیانت زمانه». (این یادداشت «اعتراض دانشجویی؛ تیتر فکر شده‌ یا کلیشه‌ای و اکتیویستی» هم یادداشتی است عالی). به اعتقاد من قلب دعوا در این جملاتِ‌ مهدی جامی است: «دایره جمهوری اسلامی کجاست؟ آیا هر چه به سنت و مذهب و عرف رایج مردم هم بازگردد باید نفی شود؟ آیا باید به بهانه مخالفت با جمهوری اسلامی علیه قرآن و اعتقادات مردم مسلمان هم موضع بگیریم؟ آیا هر چه دینی است و هر که رنگ معنوی یا الهی دارد به دلیل تقابل با جمهوری اسلامی باید نادیده گرفته شود و مورد بی‌اعتنایی باشد؟ چه چیزی جمهوری اسلامی نیست؟». نمی‌خواهم در خود این‌ها احتجاج کنم، اما گمان می‌کنم اگر زمانه بر مبنای همین نگاه عمل کند و روش‌اش را نقض نکند، می‌تواند سرش را با افتخار بالا بگیرد و بگوید به هیچ جناح و گروه و حزبی وابسته نیست و عمومیت مخاطبان‌اش فارغ از رنگ، جنس، نژاد، ملیت و اعتقاد دینی برای‌اش اهمیت دارد. من به این می‌گویم اعتدال رسانه‌ای و پرهیز از بیمارهای رایج و مزمن سیاسی که گریبان‌گیر ایرانی‌های خارج‌نشین ماست.

بایگانی