بیزارم از هر چه مسلمان قشری ظاهربین. مسلمانی که دردِ حیوان را نفهمد، درد انسان را چگونه خواهد فهمید؟ گیر افتادهایم وسط مشتی مسلمان بیسواد که از دین حفظ ظواهر و فقه و پوست را میدانند و با روح و گوهر دین بیگانهاند. کی از شر این ظاهریان متنسک خلاص میشویم؟
پ. ن. داستان این است: مخمل، گربهی خانهمان، را باید امروز میبردم پیش دامپزشک. معمولاً تاکسی میگیرم تا آنجا که طفلک بیزبان هول نکند. بعد از بیست دقیقه که سرویس تاکسی مربوطه رسید دم در، وقتی گربه را با جعبهی حملاش بردم توی تاکسی دیدم طرف دارد غرغر میکند. قبل از اینکه بیاید به آژانس مربوطه گفتم رانندهای بفرستید که با گربه مشکل نداشته باشد. طرف مسلمان بود. به روال معمول پاکستانیها (!) یک سیدی با عباراتی عربی و ادعیهای قرآنی زیر آینهاش آویزان بود و صدای قرآناش هم از پخش ماشیناش بلند. توضیح دادم که شما مرا بیست دقیقه معطل کردهاید. به مسئول سرویستان هم توضیح دادهام که گربه را باید ببرم. این زبانبسته هم درد دارد و شما با پررویی میگویید نمیبریم! تنها توجیه طرف این بود، توجیهی که بر زبان نمیآوردش، که مسلمانیاش درد میگیرد! لابد گربهی بیزبان نمازش را باطل میکرد یا حاصل یک ماه روزهداریاش هباء منثورا میشد. و من همیشه دقیقاً همین مشکل را با رانندههای مسلمان منطقهی شرق لندن (و چه بسا هر جای دیگری در لندن) دارم. عدهای متشرع و ظاهربین که دربارهی همه چیز سختگیریهای مفرط فقیهانه دارند. اگر بار اول بود و راننده هم اولین رانندهی مسلمان و پاکستانی بود، میگفتی حتماً به گربه حساسیت دارد که فقط «دو دقیقه» نمیتواند تحمل حضور گربه را تا دم در دامپزشکی بکند. اما دردِ اینها همان جهالت ظاهربینانه است. از آن گذشته، کسی راننده را مجبور نکرده بود بیاید. قبلاً برایاش توضیح داده بودم که کجا میرویم و گربه را باید ببریم! این هم از قصهی دراز ما. پس دقیقاً حرف من باز همان است: «مسلمانی که دردِ حیوان را نفهمد، درد انسان را چگونه خواهد فهمید؟»
مطلب مرتبطی یافت نشد.