پس از ملازمتِ عیش و عشقِ مهرویان…
پس عشق فرع زندگی نیست. عشق اصل زندگی است و مادهی آن. عیشِ بیعشق، عیش مردگان است و عیش مردگان عیش نیست. و این عشق یعنی آزادی و آدمیزادی. قرعهی قسمت بر عیش زدن هم یعنی عشقورزیدن و زنده بودن. یعنی از عشق زنده بودن. یعنی «در عشق، زنده باید کز مرده هیچ ناید». باید در عشق زنده بود و زنده بودن مرد و زن نمیشناسد. ای بسا مردان که مردهاند و فاصلهی مرد و مرده تنها یک «ها»ست!
و البته حافظی که تعلیم زندگی کردن و آموزش عاشقی میدهد، درسهای بسیاری دارد. بیهوده نیست که میگوید بعد از همهی اینها: «ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن»! پس عیاشی کردن، یعنی بسیار عیش کردن. یعنی بسیار عشقورزیدن. یعنی فراوان عاشقی کردن (و البته «در راه عشق وسوسهی اهرمن بسی است»، که حکایتاش بماند). ولی عیاشی خوب، یعنی خوب عاشقی کردن (و لابد عایشه هم علاوه بر زندگی کردن، خوش عشق میورزیده!). هر چه هست، این عیش و عاشقی، خوش قصهای است و خوش فرصتی در «این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است».
[تأملات] | کلیدواژهها:
دوست عزیز، از دیدگاه اتیمولوژیکی، مردmartiya فارسی باستان به معنای انسان و mart پهلوی با مُرده که در فارسی باستان marta و در پهلوی murtak میگوییم، هم ریشه میباشند.در اوستایی هم همچنین. در زبانهای باستانی ما انسان یعنی میرا. مثلاً نام گیومرث که در اساطیر ما اولین انسان است و در پهلوی گیومَرد تلفظ میشده و گیومرت نوشته میشده، مرکب است از دو بخش gayo و mareta که یعنی زندگی میرا.
سلام
ای عیاش!
————————-
بر شما هم سلام. صاحب عیش باشید!
نظرتو ن درباره این چیه؟
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=68388
*******************
من این سریال را ندیدهام و متن بالا هم به شکلی نوشته شده که اساساً جا را برای نظری باز نمیگذارد. کلی حرف زده است نویسنده و عمدتاً روایت خود سریال است به اضافهی حرفهای نویسنده. من تا خود سریال را نبینم نمیتوانم نظری بدهم.
د. م.