جناب شهبازی ظاهراً از اینکه بنده «دو بار» اسم از ایشان بردهام، دلخور هستند. خوب نام بردن از ایشان تنها از این رو بوده که در بحثی که طرح شد، طبعاً جناب شهبازی یکی از کسانی بوده که دست به کار پژوهش بوده است. یک بار دیگر یادآوری میکنم که پژوهش کردن دربارهی امری، مطلقاً دخلی به من ندارد. مهم این است که آن پژوهش قرار است مبنای چه کاری و چه عملی قرار گیرد. و از این پژوهش قرار است چه استفادهای شود. آیا بر این پژوهش قیدی اخلاقی هم حاکم میشود یا نه؟ آقای شهبازی به همان شیوهی سیئهی بعضی از جراید بدنام کشور، تنها با کنار هم چیدن نامها و شباهتهای ظاهری (از جمله اینکه فقط اسم آقای شهبازی برده شده است)، ناگهان نتایج عجیب و غریبی میگیرد که به عقل جن هم نمیرسد:
«درباره مضمون این سه مطلب، فقط متذکر میشوم که بحث بسیار بالا گرفته و افرادی نظراتی مشابه با دو وبلاگ فوق و منشه امیر بیان داشتهاند و عدهای کثیر نیز به آنان پاسخ دادهاند. برای نمونه، به مباحث مطروحه در وبگاه «بالاترین»، ذیل مقالات مرتبط با ماجرا، بنگرید. اظهارنظرهای بسیار زیاد، و از نظر کثرت کمسابقه، دیده میشود. در این میان، تنها افراد بسیار اندکی با نظر سه نویسنده فوق موافقاند و «تبار پنهان یهودی» این و آن رجل مهم سیاسی را «مسئله شخصی» او یا بیان این مسئله را «یهودستیزی» تلقی میکنند. بهنظر میرسد، منشه امیر و دوستانش میخواهند از «آب گل آلود ماهی بگیرند.»»
ایشان از صرف شباهت بعضی دیدگاهها به هم، به شخصیت افراد و موضعگیریهای سیاسیشان نقب میزند. از آن زشتتر این است که ایشان از «منشه امیر» نام میبرد و دوستاناش و مضمون سخناش صراحتاً چیزی است درحد اتهام با بی پروایی محض. این نوع بیاخلاقی در پژوهش جداً اسباب شرمساری و تأْسف است. من البته نمیتوانم دربارهی دیگران اظهار نظر کنم. اما موضع من به صراحت در نوشتهام آشکار بود. جناب شهبازی به جای اینکه در استدلال بنده خدشه کنند، با دور زدن بحث و طرح مسألهی «یهودیستیزی» یک بحث اخلاقی اصیل را پاک لوث کرده و در ذهنشان شروع به خیالبافی میکنند که عدهای میخواهد شهبازی را ساکت کنند! این اندازه توهم و پارانویا، شاید برای کسانی که امروز درایران زندگی میکنند، غریب نباشد. اما هیچ چیزی از من و شما سلب مسؤولیت نمیکند.
البته من بحث بسیار دارم دربارهی نفس موضوعِ – به قول آقای شهبازی – «نهانپیشگان» که موضوع تخصصی ایشان است. به خاطر بیاوریم که قرنها در فضایی که جهان اسلام به شدت دو قطبی بود و شیعیان در اقلیت بودند، تقیه یکی از شیوههای ادامهی حیات و بقای شیعیان بود. فراموش نکنیم که ورود به این مباحث راه را به جاهای باریکتر دیگری هم خواهد برد. اما عجالتاً من از این بحث در میگذرم از آن رو که مضمون سخن آقای شهبازی صراحتاً سیاسی است و من هیچ داعیهای برای ورود به آن ندارم. اما همچنان بر این نکته پای میفشارم که در نقد محمود احمدینژاد من و شما اجازه نداریم از دایرهی اخلاق، ادب، عدالت و تقوا خارج شویم (ولو او خود بیاخلاق باشد یا بیادب یا منحرف از عدالت و تقوا). جناب شهبازی اگر مدعی هستند که برجسته کردن پیشینهی یهودی احمدینژاد – چه این ادعا درست باشد و چه غلط – مصداقی از عمل غیر اخلاقی و عبور از تعالیم قرآنی نیست، خوب است همین نکته را به صراحت توضیح دهند و از موضعشان دفاع کنند نه اینکه دقیقاً همان کاری را بکنند که اثبات مدعای من است: ایشان تیغاش را از سوی احمدینژاد به سمت هر کسی میگرداند که از او انتقاد میکند و عالم و آدم را متهم به تبانی برای ساکت کردن خودش میکند. ایشان باید نشان بدهند که چه اشکالی دارد که پدر یا پدربزرگ یک رجل سیاسی در کشور جمهوری اسلامی ایران دیناش را از یهودیت (یا مسیحیت یا هر دین دیگری) به اسلام گردانده باشد؟ مگر مسلمان شدن خودش فضیلت به حساب نمیآید؟ اگر اشکال این نیست، ایشان ناگزیر باید داوری ایمانی بکند که فلانی منافقانه مسلمان است و این هم البته در حوزهی اختیارات ما انسانها نیست و نشستن بر مسند خدایی است. این یعنی تجسس در ایمان آدمیان. از سوی دیگر، اگر در نفس یهودی بودن ایرادی هست، خوب است آقای شهبازی همین نکته را علناً به عنوان یک موضع قانونی طرح کند تا ببینیم اساساً یک نمایندهی یهودی در مجلس ایران چه موضوعیتی دارد؟ من احساس میکنم حساسیت آقای شهبازی به این موارد نباید باشد (یعنی از روی حسن ظن این را میگویم). اما این سخنان درشت را گفتن و دربارهی هر که خلاف این موضع نوشته باشد، یکسان داوری کردن، بسیار دور است از اخلاق و ادب پژوهش. آقای شهبازی! آرامتر باشید لطفاً! بنده نوع نگاه شما را نه «مسئلهی شخصی» میدیدم و نه «یهودستیزی» تلفی کرده بودم. با این تعبیری که شما از آن میکنید، امیدوارم این نسبتها هیچ نشانی از واقعیت نداشته باشند. اما در این نوع نگاه، من تذکری اخلاقی را لازم میدانستم که دادم. گویا شما چنان میان حملات مختلف و متعدد احاطه شدهاید که گوش شنوایی برای شنیدن سخنهای متفاوت ندارید و دنیا برای شما دو جنس بیشتر نیست: یا از جنس شماست یا از جنس تمام مخالفان شما که آنها هم دست بر قضا، و ناگزیر، باید همه مثل هم باشند! جداً امیدوارم این طور نباشد.
مطلب مرتبطی یافت نشد.