من فکر میکنم خطبهی نماز جمعهی فردای هاشمی، بدون هیچ تردیدی ادامهی همان نامهی سرگشادهاش خواهد بود. اما ابتدا باید بستر، مضمون و غرض از نگارش آن نامه و بستر آن را به خوبی درک کرد. بدون فهم مضمون و مدلول آن نامه، فهم ماجراهای فردا هم چه بسا معوَجّ باشد. برای فهم مضمون آن نامه هم باید یک قدم عقبتر رفت و شخصیت هاشمی و موضعاش را نسبت به نظامِ جمهوری اسلامی فهمید. هاشمی خودش را در مقام مادر نظام میبیند؛ مادری که وقتی ببینید کس دیگری ادعای مادری میکند و قاضی میخواهد فرزند را با شمشیر به دو نیم کند، حاضر میشود فرزند را به مادر دروغین واگذار کند تا جان فرزندش نجات پیدا کند.
این روایت را اگر بپذیریم و از این منظر اگر به ماجرا نگاه کنیم، نامهی هاشمی هشداری بود نسبت به بروز قریبالوقوعِ سه شکاف مهم در نظام جمهوری اسلامی. شکاف اول، شکافی سیاسی در ساختار نظام بود که همان مخدوش شدن و به عبارت دیگر نابود شدنِ رکنِ جمهوریت نظام بود. شکاف دوم، شکاف در میان نخبگان سیاسی کشور بود (امروز هیچ طیفی از میان نخبگان سیاسی کشور نیست که نسبت به وضع موجود ابراز نگرانی یا اعتراض شدید نکرده باشند؛ حتی طیف محافظهکاری که به طور سنتی جانبدار سیاستهای قدرت برهنه بودهاند). شکاف سوم، شکاف مشروعیت است؛ شکاف فزایندهی میان حاکمیت سیاسی و ملت. این شکاف مشروعیت امروز پشتوانهی بیاعتمادی مردم به حاکمیت سیاسی و صاحب قدرت را هم یافته است.
ماجراهایی که بعد از انتخابات رخ داد، تشخیص صائب هاشمی را نشان داد. طرفداران احمدینژاد که نه تنها در ماههای اخیر، بلکه از همان روزهای نخست ریاست جمهوری مشکوکِ او در چهار سال پیش، عادت به فرافکنی داشتهاند. دور از انتظار نبود که از همان روز نخست انتشار نامهی هاشمی بخواهند او را در برابر نظام بنشانند و سعی در القاء مخالفت او با نظام یا پشت کردن او به نظام جمهوری اسلامی کنند. خویشتنداری طولانی هاشمی در این یک ماه اخیر، به خوبی نشان میدهد که او نسبت به این نظام حس مادری دارد و تلاشهایاش برای بقای خود نظام است نه بقای این فرد یا آن گروه و جناح سیاسی.
با توجه به این مقدمات، نباید انتظار داشت که فردا هاشمی کاری بکند جز قدم برداشتن در مسیر حفظ نظام جمهوری اسلامی. او خطر عظیمی را به جان خریده است و بزرگترین قمار سیاسی زندگیاش را فردا انجام خواهد داد. چه بسا این نماز فردا به هم بخورد. چه بسا افرادی در این نماز کشته شوند. چه بسا هاشمی تندترین ناسزاهای عمرش را فردا بشنود. فرجامِ نمازِ جمعهی فردا هر چه که باشد، بدون شک یکی دیگر از گردنههای تعیینکنندهی سرنوشت نظام جمهوری اسلامی خواهد بود (هر چند جنایتهای انجام شده در ماه گذشته را هرگز نخواهد پوشاند). هاشمی عقل کل اصلاحات نیست؛ هرگز نبوده است (بر خلاف توهم و خیالبافی محمود احمدینژاد). هاشمی، حکیم بزرگ حکومت و نظام است (تلقی من با توجه به شواهدی که میبینم این است). حساب کسانی که در دعوای اخیر، میخواهند تکلیفشان را با نظام یکسره کنند چیز دیگری است. اما هر چه باشد، دغدغهی اصلی هاشمی، بقای این نظام است بر خلاف احمدینژاد و حامیاناش که این نظام را دچار دگردیسی عمیق کردهاند و چهاراسبه آن را به سوی سقوط و فروپاشی میبرند (ضعیف شدن و امتیازهای پیاپی به بیگانگان دادن و نمایش امتیاز گرفتن، معنایی جز طلیعهی زوال و سقوط دارد؟). هاشمی، بیشتر به فکر اقتدار نظام و قدرتمند بودن ساختار سیاسی است تا احمدینژاد. به همین دلیل است که فکر میکنم هاشمی از موضعی میانه و معتدل سخن خواهد گفت، اما در بستر همانچه که در نامهاش نوشته بود. قاعدتاً ماجراهای پیشبینی نشده ممکن است بر هر داوری ما سایه بیفکنند، اما در این تردید نکنیم که هاشمی نه قرار است نقش نجاتبخش اصلاحات را ایفا کند و نه قرار است در چهرهای ضعیف و مرعوب ظاهر شود. وحشت همهی دستگاههای رسانهای حامی احمدینژاد از هماکنون هویداست: هراس همهی گزینههای ممکن، خواب آنها را آشفته کرده است.
اما چرا سبزها در این نماز حاضر میشوند؟ بیانیهی موسوی بسیار کوتاه اما پر معنا و روشن است. او نه در بیانیهاش دینفروشی و نمازفروشی میکند و سخنان لغو، بیهوده و شعاری در مدیحت «نماز دشمنشکن سیاسی-عبادی جمعه» سر میدهد و نه هیچ سخن تحریکآمیز و درشتی میگوید. او هم در چهارچوب باورش با نظام و قانون اساسی حرکت میکند. اما مضمون سخناش روشن است: شما مردم از من خواستهاید در جمعتان باشم و خواهم بود.
موسوی این کار را «در راه صیانت از حقوق مشروع زندگی آزاد و شرافتمندانه» انجام میدهد – یعنی یک قدم هم از مواضعی که داشته عقب ننشسته است. پیام موسوی رساست: «تمسک به حبلُ المَتین ایمان و قرار گرفتن در حِصن امن الهی که این دعوت شما متضمن آن است بهترین طریق وصول به آزادیهای به ناحق مسلوب شده از ماست»، یعنی اگر باز هم دست به خون مردم، و این بار مردم نمازگزار آلوده کنند، یا متوسل به خشونت شوند، یعنی رشتهی ایمان گسیختهاند و «حصن امنِ الهی» را و حریم نماز را شکستهاند. موسوی، زورمدارانِ دینفروش را در موقعیتِ دشواری قرار داده است. حضورِ موسوی و سبزهای تیغ جفا دیده و گلولهی ستم خورده، تنها یک عنصر دیگر، در کنار عناصر تشکیلدهندهی نماز جمعهی فرداست. هاشمی نقش خودش را ایفا میکند، موسوی نقش خودش را و ملت نقش خودشان را. نباید از یکی انتظار ایفای نقش دیگری را داشت. اما این را هم نباید از یاد برد که هاشمی سرمایهی نظام جمهوری اسلامی است. برای کسانی که مدعی حمایت از آن نظام هستند، نابود کردن هاشمی، یعنی تیشه زدن به ریشهی خود. کسانی که مخالف نظام هستند، بعید است تن به نماز جمعه بدهند و هر چه هم بکنند، بدون شک نفعی به حال مخالفتشان با نظام نخواهد داشت و طرفی از تخریب هاشمی نخواهند بست.
مطلب مرتبطی یافت نشد.