اما استبداد از کجا شروع میشود؟ از اینجا: «مگر ما هم اشتباه میکنیم؟ مگر ممکن است ما مرتکب خطا شویم؟ ما چیزهایی را میدانیم که شما نمیدانید!» این جنس سخنان، سخنانی هستند استبدادی و استکباری. شاید عدهای بگویند این جنس سخنان، در یک نظام حکومتی دینی صادر میشود و وقتی بنای حکومت دینی باشد، چنین رخدادی نامحتمل نیست بلکه ناگزیر است. این تحلیل آشکارا گواهِ نشناختن دین (و به ویژه اسلام) است. بله، میان مسلمانان بودهاند حاکمانی که منطقشان این بوده است: مگر ما هم اشتباه میکنیم؟ این همان منطق امویان و عباسیان بوده است: منطق حق-به-جانب-پنداری مزمن. منطقِ خویش را محور و معیار حق و حقیقت دانستن. منطق دعوی علم نهان کردن (اینها مصداق شرک است؛ اگر معنایاش تا به حال روشن نشده است – ولو کسی ادعا کند دارد از اسرار مملکتی حرف میزند!). منطق دانستن اسرار و رموز دنیا و عقبا، منطق استکبار، منطق خدایی، منطق فرعون و نمرود است. اما اینکه بگوییم منطق «اسلام» همین است، اگر نگوییم نشان بغض و کینه در آن هست، بدون شک گواهی است بر عدم شناخت درست و دقیق. اما چرا؟
دینداران، برای اینکه بفهمند مغالطهی کسانی را که ادعا میکنند مگر ما هم اشتباه میکنیم یا مگر امکان دارد در نظام ما هم خطایی رخ بدهد یا ظلمی بر کسی برود، به آسانی میتوانند به منطق انبیا باز گردند. به عبارتی میتوانند به نحوهی خطاب الهی در کلام وحی با انبیا نگاه کنند. در قرآن، حداقل، مواردی را داریم که خداوند صراحتاً گریبان پیامبرش را میگیرد و میگوید اگر پایات را کج بگذاری، عقاب خواهی شد و اگر ظلم کنی، مقامات را از دست خواهی داد. مقام و جایگاه، مثل بام آسمان نیست که هر وقت به بالایاش رسیدی، از نردباناش مستغنی شوی. «تا قیامت آزمایش دایم است». تنها مستبدان هستند که به خودشان شک نمیکنند. تنها دیکتاتورها هستند که میتوانند ادعا کنند ما چیزهایی میدانیم که شما نمیدانید و همان چیزها را هم اصلاً به شما نمیگوییم! معرفت و اطلاعات چیزی نیست که نتوان و نباید به کسی داد؛ علی الخصوص که مدعی، زمامدارِ کشوری باشد و مخاطب، شهروندان آن کشور.
بگذاریم برگردم به سؤال اصلی پیش روی این نوشته: آیا محمد هم خطا میکند؟ پاسخها از چه جنسی است؟ مؤمنان بلافاصله میگویند استغفرالله! مگر میشود پیامبر هم خطا کند یا دچار لغزش شود؟! ولی قرآن چه میگوید؟ سورهی اسراء را که بخوانیم به این آیات میرسیم: «ولَولاَ أَن ثَبّتنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلاً إِذاً لأَذقناکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا» (آیات ۷۴ و ۷۵ سورهی اسراء (۱۷)). (این هم ترجمهی خرمشاهی از این دو آیه: «و اگر گامت را استوار نداشته بودیم، چه بسا نزدیک بود که اندک گرایشى به آنان بیابى. در آن صورت دوچندان (عذاب) در زندگى دنیا و دوچندان پس از مرگ به تو مىچشاندیم آنگاه براى خود در برابر ما یاورى نمىیافتى.»). این آیه سخت تکاندهنده و عبرتآموز است. خدا دارد با پیامبرش چنین حرف میزند. زبان، زبانی است بالای انذار؛ مضمون و لایهی زیرین سخن، تهدید هم در خود دارد (عذاب مضاعف). خدا به پیامبرش میگوید اگر به قدر شیء قلیلی هم میل به ظالمان میکردی، دو برابر عذابات میکردیم و هیج یاوری در برابر ما نمیداشتی. خوب این آیه را بگذارید کنار این آیه: «وَلاَ تَرْکَنُواْ إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ» (آیهی ۱۱۳، سورهی هود (۱۱)) (یعنی: «و به ستمپیشگان (مشرک) گرایش نیابید که آتش دوزخ به شما خواهد رسید و در برابر خداوند سرورى ندارید، و یارى نیز نخواهید یافت.»).
کسانی که این روزها، خوشبینانه و خوشخیالانه، دیده بر غلبه و سیطرهی ظلم فرو میبندند و میگویند مگر در چنین نظامی هم ظلم ممکن است و مگر با چنین رهبرانی هم امکان دارد تقلب ۱۱ میلیونی رخ بدهد، بد نیست به تاریخ دینشان نگاه کنند و بر خود بلرزند از زبانی که خدا با رسول محبوباش اختیار میکند. تازه اینها نسبت پیامبر و خداست؛ هنوز پای حق الناس به میان نیامده است. هنوز قصه، قصهی سرقت رأی ملت و خیانت به امید یک کشور نیست. هنوز قصه، قصهی تجاوز به روحِ یک قوم نیست و چنان نهیب تکاندهندهای از بارگاه باری میرسد؛ چه برسد به جایی که در یک نظام سیاسی «انسانی» که دوست دارند به هزاران چسب و سریش به مشیت «الهی» وصلاش کنند، کسی ظلم مکرر مرتکب شود و خود در مقام استخفافگری بنشیند و مظلومان را متهم به گردنکلفتی و قلدری کند. عجیب نیست که ظالمی که از همهی امکانات ویران کردن، کشتن، نفله کردن و نخبهکشی و حبس و زجر برخوردار است، مظلومنمایی کند و بگوید این منام که بر من ستم رفته است؟
بله، محمد بن عبدالله – حتی خاتم انبیای الهی هم – میتواند خطا کند و اگر میل به ظلم میکرد، عذابی مضاعف میدید و در برابر خدا یاریگری نداشت. تکلیف مستبدانی که شیوههای ارعاب و تهدید را پیشه میکنند، پیشاپیش روشن است. فراموش نکنیم که استبداد، استکبار و ارعاب ابزار میخواهد. این کارهای درشت، از تهیدستان بر نمیآید. گلوله در پیشانی جوان مردم نشاندن، نیاز به سلاح دارد. ایران، آمریکا نیست که مردم بتوانند به سادگی سلاح تهیه کنند. دستگاههای امنیتی کشور هم بازیچه نیستند؛ خودشان معنای دسترسی به سلاح را بهتر از هر کسی میفهمند. ظالمی که قتل میکند و مدعی میشود که من اصلاً سلاحی در اختیار نداشتم (در حالی که کانون تمرکز و تجمع سلاح گرم در دستانِ خودِ اوست)، یک چیز را به سادگی فراموش کرده است: روز داوری را؛ روزی که در آن هیچ ولی و نصیری نخواهد بود و روزی که هیچ صاحب قدرتی پشتشان نخواهد ایستاد بلکه خودشان نیز در ذلت و سرافکندگی خواهند بود. فراموش نکنیم: هیچ نظام سیاسی هرگز مقدس نیست، هرگز مصون از خطا و لغزش نیست و هرگز مهر تأیید الهی نخورده است. خدا به پیامبراناش هم چنین خط امانی نمیدهد؛ فروتر از آنها که جای خود دارند. دینتان را، اسلامتان را، تشیعتان را بهتر بشناسید و بهتر از آن دفاع کنید. ایمانتان را ارزان به ظلم نفروشید!
(*) توجه به روبسپییر را در این بستر مرهون یادآوری استادم، جان کین، هستم.
مطلب مرتبطی یافت نشد.