رأی مسئولانه و آگاهانه: ویژگی و چالش انتخابات ۸۴
اگر حوصلهی بحث طولانی ندارید، خودتان را خسته نکنید، هر چند خلاصهی تمام حرفهایام اینجاست!
گمان میکنم دیگر بحثهای انتخاباتی و دلایل و مدعیات طرفهای درگیر در انتخابات (و طرفهای خود-درگیر در انتخابات!) دیگر به حد اشباع رسیده و حجت عقلانی بر صاحبان خرد تمام شده است. نکتهی بسیار ظریفی که باید از همین حالا به آن توجه جدی شود، آگاهی و مسئولیت در رأی دادن است، چه برای کسی که داخل ایران است و چه برای کسی که خارج از ایران است. مسئولیت هم در برابر خویشتن باید باشد و هم در برابر وطن و آیندهی آن.
بدون اینکه بخواهم کسی را تخطئه کنم یا خدای ناکرده اسائهی ادبی به کسی کرده باشم، تنها با یک رصد زود گذر وضعیت فعلی، آدم دستگیرش میشود که چه کسانی مسئولانه و آگاهانه دارند موضع میگیرند و چه کسانی یا ناآگاهانه یا غیر مسئولانه شعار میدهند (اینها ممکن است حتی میان اصلاحطلبان حامی معین هم باشند). نوشته بودم که مردم ایران باید این تصور خطا را کنار بگذارند که بعد از انتخابات تمام توقعات و انتظارات را از رییس جمهور داشته باشند. اولاً که این اتفاق در هیچ جای دنیا نمیافتد. به فرض هم که در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی که ثبات دموکراتیک و جامعهی مدنی بالنسبه پایداری دارند چنین چیزی باشد، زیر ساختهای مدنی آن قدر قوی هستند که تحمل فشارهای سیاستهای غلط را بیاورند و باز هم آنها را ترمیم کنند. ایران این وضعیت را ندارد. به این دلیل است که شکست اصلاحطلبان (که باید مرتب و پیگیر نقدشان کرد) مترادف است با شکست جنبشهای مدنی. گزینههای دیگر عملاً پتانسیل مطالبات اصلاحی را ندارد، حتی هاشمی که ژست اصلاحطلبانه میگیرد از عهدهی این کار بر نمیآید به نظر من.
حضور یا عدم حضور در انتخابات تصمیمی است کاملاً فردی و مبتنی بر ارزیابیها و سنجشهای هر فردی از وضعیت موجود. اما پرسش بعدی را همیشه باید از تک تک اینها پرسید. وقتی دیدید در پاسخ این پرسشها فرو میمانند و نه طرح دارند و نه تصوری از آینده، باید عطایشان را به لقایشان بخشید. حال این مدعیان میخواهند اصلاحطلب باشند یا غیر آن یا حتی تحریمگر. نوشته بودم که تئوری تحریم تنها مبتنی بر حدس و ظن و گمان است و نتیجهی ملموس و عملی نمیدهد. در یک کلام فقط یک جور لجبازی است، حال با هر متعلقی. یادمان نرود که یکی از روی اعتقاد و باور تحریم میکند با استدلال، و یکی از روی بغض و کینه یا شهرتطلبی و خودخواهی. تشخیصاش زیاد سخت نیست. کافی است کمی در ادبیات و نوع کلماتی که به کار میبرند دقیق شویم. کسی که به راحتی میتواند به هر کسی دشنام بدهد یا متهماش کند، هر چند طرفاش هیتلر باشد، احتمالاش خیلی زیاد است که خودش هم فردا تبدیل به هیتلری دیگر شود. نفرت، نفرت میزاید. اندیشه و خردمندی و تعامل فکری است که به اعتدال خواهد گرایید. اردوی تحریمگران فقر نظری و ادبی حیرتآوری دارد (بیادبی حیرتآور هم شاید تعبیر بدی نباشد!). به هر روی، برنامه داشتن و فکر داشتن، اول هدف میخواهد. وقتی جنبش اصلاحات اهدافاش را به صورت عینی و روشن تقریر کند و مردم به گوشت و پوستشان لمس کنند که این اهداف همان اولویتهایی است که ما میخواهیم، گمان نمیکنم دیگر تردیدی باقی بماند برای رأی دادن.
رأی ندادن حق مدنی هر فرد است، اما وقتی دیگران را هم به آن فرا میخوانی و گروه مخالفات را تخطئه میکنی باید با دستی پر از استدلال بیایی و توان پاسخ به پرسشهای بعدی را داشته باشید. به نظر من تمام آن مدعیات و استدلالهای ردیهای تحریمگران بر جوانانی که میخواهند رأی بدهند (نه بر اصلاحطلبان یا تشکلهای مشخص فردگرایشان) دیگر ابهتشان را از دست دادهاند.
هر چقدر بیشتر مدعیات طرفهای درگیر را میخوانم و میسنجم، آخرالامر به یک نتیجهی بسیار روشن و الزامآور برای خودم میرسم: راه رسیدن به دموکراسی، جامعهی مدنی، کثرتگرایی، عزت، کرامت و اعتبار برای ایرانیان، تنها از مسیر رأی دادن میگذرد. راه دیگری وجود ندارد. راه دیگری هم اگر باشد، برای من در آن نه فضیلتی هست نه و افتخاری. مطئمناً این امکان وجود دارد که هاشمی رأی بیاورد، یا از طریق مشارکت مثبت حامیاناش با رأی دادن به نفع او، یا از طریق مشارکت سلبی و منفی مخالفان کل نظام حکومتی و مدعیان روشهای اصلاحی که شیوهی تحریم و تضعیف و تخریب معین را انتخاب کردهاند. البته هم موافقان هاشمی و هم تحریمگران فردای انتخابات باید پاسخگو باشند که این مشارکت و اهتمام غریبی که در به قدرت رساندن هاشمی داشتهاند چه نتیجهای داشته است. فردا همین آدمها میخواهند در ایران با آن رییس جمهور زندگی کنند و باید قاعدتاً رضا بدهند به سیاستهای او یا تلاش کنند کجرویهایاش را اصلاح کنند (اگر زورشان برسد هاشمی را اصلاح کنند!). تحریمگران هم که خدا را شکر خودشان را به احد الناسی پاسخگو نمیدانند. نه گفتن را خیلی خوب بلدند ولی در راه نشان دادن همیشه لنگ میزنند. فقدان آلترناتیو عملی، ضعف بزرگشان است.
روز شنبه اگر معین هم رییس جمهور بشود و یا رأى به دور دوم کشیده شود، همهی اینها که به او رأی دادهاند – از جمله من – باید در قبال تصمیمشان پاسخگو باشند و بتوانند استدلال کنند چرا به او رأی دادهاند. خوشبختانه آنها که در داخل و خارج رأی میدهند به اتفاقنظر و اجماعی بیسابقه رسیدهاند و از بسیاری جهات دیدگاههای مشابهی دارند. این نشانهی بسیار مثبتی است، یعنی اینکه حتی اگر معین شکست بخورد، این راه ادامه پیدا خواهد کرد و چراغ اندیشهی اصلاحی فرو نخواهد مرد. بعد از آن هم علاوه بر حمایت نظری و عملی از معین، به جای خانه رفتن و لا لا کردن تا چهار سال بعد یا فوقاش تا انتخابات مجلس، باید بتوانن
[سياست] | کلیدواژهها:
با عرض سلام ,
مدتی است که با نوشته هایتون آشنا هستم و آنها را میخوانم. نظراتتون بسیار منطقی است. همه ما در برابر تصمیم گیری روز جمعه مسئول هستیم. امیدوارم که بعد از ۸ سال تلاش در جهت پرورش اندیشه ای پویا, آگاهانه تصمیم گیری کنیم. در ضمن فکر میکنم فایل اذان سلیم موذن زاده و رحیم موذن زاده جابجا شده است.
سلام دوست اندیشمند من!
متن شما را خواندم و در آن جملات زیبا و در خور تآملی یافتم. اما از نظر من که در صف تحریم گران بودم، رآی دادن به معین با هدف پی گیری اصلاحات هیچ گونه توجیهی نداشت. هر کس حق دارد انتخاب خود را داشته باشد حتی کسانی که به نامزدهای جبههء فاشیسم اسلامی (به زعم من) رآی می دهند. اما تعجبم از کسانی ست که خواهان اصلاحاتند، و رآی می دهند. دریغ که این پیغام را زمانی می نویسم که یکی دو ساعت به پایان وقت انتخابات مانده و احتمالآ کار از کار گذشته است. اما چون نوشتید: ” اردوی تحریمگران فقر نظری و ادبی حیرتآوری دارد ” بر آن شدم که نکاتی را بنویسم:
۱- بدیهی ست و شما هم قبول دارید که باید حداقلی از امید و امکان پی گیری اصلاحات باشد، همه چیز قابل پیش بینی نیست، اما اگر بخواهیم با استناد به همین نکته، هر بار رآی دهیم، جز اینکه آبی به آسیاب کسانی ریخته باشیم که در بنیان های فکری و ایدئولوژیک خود هیچ اعتقادی به دموکراسی ندارند و نمی توانند داشته باشند، کار دیگری نکرده ایم. معتقدم که آن حداقل امید و امکان هم وجود ندارد! از این جهت در قالب سوال سعی می کنم غیر ممکن بودن پی گیری اصلاحات را روشن کنم: الف) در حالی که دولتی با رییس جمهوری بیست و چند میلیونی و کابینه ای (اول) به مراتب بهتر از کابینه ای که احتمالآ جناب معین تشکیل خواهد داد، داشتیم و در حالی که مجلسی مردمی و پی گیر در ساخت حکومت تعیین کرده بودیم، اصلاحات به نتیجه نرسید. چگونه ممکن است بتوان در شرایطی که وضع حتی به خوبی قبل هم نخواهد بود که سهل است، بسیار بدتر خواهد بود، امیدی داشت؟ به جرآت عرض می کنم که اگر معین انتخاب شود، تنها افراد اصلاح طلبی که مردم در ساخت حکومت خواهند فرستاد، خود شخص معین و معاون اول وی خواهند بود، و بس! یعنی حتی وزرا نیز اصلاح طلب نخواهند بود. چون با وجود این مجلس فرمایشی چنین چیزی ممکن نیست. رییس جمهور در نهادهای دیگر نیز صرفآ یک رآی دارد و نه بیشتر! حتی شورای امنیت ملی هم (که با وجود ریاست خاتمی بسیاری از اوقات به ضرر روزنامه ها و فعالان اصلاح طلب حکم صادر می کرد) در حقیقت تحت اختیار رییس جمهور نیست. و اگر بگویم فی المثل روحانی به عنوان دبیر بیشتر در این شورا نفوذ دارد تا رییس جمهور، مبالغه نکرده ام. ب) چرا شورای نگهبان ابتدائآ معین را رد کرد و بعد رهبر حکم حکومتی برای تآیید او داد؟ آیا نه به خاطر این است که اگر مانند خاتمی برخلاف انتظار رآی آورد بتوانند بدون اینکه دچار حتی تناقض منطقی شده باشند، او را در دورهء بعد رد صلاحیت کنند؟! آیا رهبر آن دوره هم با حکم حکومتی برای او استثناء قائل می شود؟ آیا اصلآ می توان باور کرد که این کار بدون هماهنگی رهبری و شورای نگهبان انجام شده باشد؟ اگر جناب معین، چنانکه شما انتظار دارید، واقعآ با صراحت و صلابت بیشتری اصلاحات را پی گیری کند، اگر واقعآ بکند، در این صورت دورهء بعد رد خواهد شد و شورای نگهبان خواهد گفت این آقا از نظر ما از همان ابتدا هم صلاحیت نداشت! پ) نمی توانم بفهمم که وقتی برای همهء ما مسجل شده است که شورای نگهبان عملآ اختیار تعیین مجلس و ریاست جمهوری را دارد، و ظاهرآ از دورهء مجلس هفتم عزمش را هم جزم کرده که نهایت استفاده را از این اختیارات بکند، دیگر رآی دادن ما چه معنا و مهملی دارد؟! غالبآ همفکران شما می گویند در انتخابات مجلس هفتم که رآی ندادیم و تحریم کردیم چه شد که حالا دوباره تحریم کنیم؟ عرض می کنم در انتخابات مجلس هفتم اگر رآی می دادید چه می شد؟ مگر کسی هم باقی مانده بود که به عنوان اصلاح طلب بتوانید به او رآی دهید؟! مگر می توان عده ای به اصطلاح مستقل را که تازه می خواهند دو سه سال اول آیین نامه های مجلس را از بر کنند و موقعیتشان را بسنجند، به عنوان نمایندهء اصلاح طلب به مجلس فرستاد؟! و این کار اگر می شد چقدر مفید بود؟ ت) در دورهء قبل انتخابات ریاست جمهوری، بنده بهترین استدلال حامیان اصلاح طلبی را در این دیدم که می گفتند شورای نگهبان و دیگر نهادهای حکومتی نمی توانند چهار سال دیگر هم لج بازی کنند، و اصلآ این رفتار آنها از این جهت است که گمان می کنند اصلاح طلبی یک موج زودگذر است. اگر دوباره به خاتمی رآی دهیم، رفتار حکومت تغییر می کند! بنده بر این اساس دوباره رآی دادم. ولی شورای نگهبان و نهادهای منصوب رهبر، جری تر هم شدند! می دانید چرا؟ (از این جهت این را طرح می کنم که حدس می زنم شاید بگویید اصلاحات نیازمند پی گیری مصرانه است) من زمانی مثل اینها فکر می کردم و صرفنظر از این، نخبه ترین افراد دارای تفکر کاملآ سنتی را از نزدیک ملاقات کرده ام، و خوب با این افراد و طرز فکرشان آشنایی دارم. کسانی که بلد بودند از موضع گیری های خودشان با زبان و اصطلاحات فلسفی دفاع کنند، و به هیچ وجه ” کم نمی آوردند ” و چه بسا بیشتر از من و شما هم از تاریخ فلسفهء غرب مطلع بودند! (خود من دانشجوی فوق فلسفه هستم) پاسخ ساده است: آنها مردان تکلیف هستند نه نتیجه! به همین خاطر است که از فیلتر کردن سایت ها گرفته تا تصمیم گیری های کلان مملکتی در حوزهء اقتصاد و … آنها کاری به نتیجهء کار و عقلانی بودن آن ندارند. آنها ” مکلف ” هستند و چه نتیجه دهد و چه بی ثمر باشد، کار خود را می کنند. برادر عزیز من! برای معاملهء سیاسی با رقیبتان، اول باید به درستی بنیان های فکری فرهنگ آنها را بشناسید. اصلاح طلبانی که آن سال با آن استدلال ما را به پای صندوق ها آوردند، از این شناخت بی بهره نبودند. و به همین خاطر معتقدم کارشان دور از فریبکاری نبود.
۲- علیرغم این همه، شما حق دارید بگویید من باید راه حل دیگری نشان دهم و یا آرام بگیرم! حق با شماست. اما من بر این عقیده ام که شرایط به گونه ایست که مجال انتخاب برای من و شما نیست. از شباهت دولت فعلی آمریکا و حکومت ما حرف زدید. حق با شماست. آنها هم ایدئولوژیک دینی هستند. مجال انتخاب ما را در داخل ایدئولوگ های خودی و در خارج ایدئولوگ های آمریکایی محدود کرده اند. از نظر من فکر کردن در این مورد که رییس جمهور آینده که باشد، اتلاف وقت است! حتی هاشمی هم دیگر نمی تواند امیدوار باشد که مک فارلین دیگری برای او بفرستند. این برای من گفتنش خوشایند نیست. اما گمان می کنم واقعیت است!
نیمای عزیز،
ممنون از یادداشتات. نکات خیلی خوبی داشت. اما به اختصار فقط یک نکته را مینویسم که به نظر من در نوشتهی تو به آن توجهی نشده است و آن عنصر زمان است. هشت سال گذشته است و طوعاً او کرهاً همهی طیفهای جامعه تغییر کردهاند. نادیده گرفتن عنصر تغییر در معادلات سیاسی چشم آدمی را بر بعضی واقعیتها میبندد. شاید شورای نگهبان باز هم مثل قبل رفتار کند، اما حتی پیش خودشان هم که شده، امروز دیگر دچار تردید میشود و کارشان به مراتب دشوارتر از قبل خواهد بود. در ارکان فکری آن اردوگاه دارد شکاف میافتد و نفس این قضیه قدم بلندی به جلو است. رأی دادن هم آب به آسیاب کسی ریختن نیست. اعلام موضع و بیان مشارکت است و بس. و رأی هر کسی هم محترم است.
با مهر،
داریوش
ba ejazeh gesmati az matn-e shoma ra dar safheh khod avardeh am. ajib be mogeh va ba saligeh bod entekhab in ahang: hamrah sho aziz!