از شاهکارهای بازجوهای بیسواد
اين را يادم رفته بود بنويسم که وقتی سريال اعترافات پخش میشد، اين بيچارهی کيان تاجبخش میگفت: «آقای پوُپر» (Pooper)! نمیگفت: «پُپِر» (یا حتی پاپر، Popper). به نظر شما اصلاً ممکن است آدمی که در غرب تحصيل کرده باشد و آنجا بزرگ شده بود، چنین اشتباه فاحشی مرتکب شود؟ چه جور آدمی میگويد «پوُپر»؟ آدمی که مدام با متنهای فارسی سر و کار دارد و قرائت انگليسی یک اسم را نمیداند. شايد (محض خاطر بعضی از دوستان عجول، زير شايد را خط میکشيم!) هم تاجبخش میخواسته با اين قرائت غلط که قطعاً خودش از غلط بودن آن آگاه است، به ملت (البته ملت فلسفهخوان) بفهماند که بابا اينها خيمهشببازی است، باور نکنيد اين مزخرفات را. ولی مسئولان گردانندهی اين سريال دنبال کوبيدن چه کسی بودند؟ پوپر برای چه کسی زيانآور است؟ پوپر را در برابر چه کسی مطرح میکنند؟ ذهنهای سادهانديش امنيتی نام پوپر و عبدالکريم سروش را البته مترادف میگيرند، بدون توجه به اينکه ميان مبانی فکری اين دو آدم تفاوت زيادی هست. ولی بازی تبليغات است ديگر. در نتيجه، اگر مستقيم نمیشود به سروش در اين برنامه گير داد، غير مستقيم که میشود! قصهی همان ديوانهای است که در يکی از روزنامههای دروغپرداز و خيالباف وطنی ما نوشته بود سروش و پوپر با هم قهوه میخوردهاند، غافل از آنکه قصه اساساً خيالی است! پس جای تعجب ندارد که آن روزنامهی کذايی امروز از مدافعان اين خيمهشببازی خندهدار است و فکر میکند عجب توطئهی مهمی را کشف کردهاند! خدا شفایتان بدهد که مرضتان خيلی ريشهدار و عميق است.
[طنزگونه] | کلیدواژهها:
جان مادرت يك خورده مطالعه كن بعد بنويس.
اگرهم مي خواهي به چيزي انتقاد و از موردي دفاع كني اين قدر ضعيف و دون ننويسي .
نه هركه خارج نشين شد همه چيز مي داند.
***
دلسوز وطن نازنين،
شما که لابد از کارهای صدا و سيما بهتر خبر داريد، ما را توجيه بفرماييد. اين حرفهای بچهگانه يعنی چه آخر که «هر که خارجنشين شد . . .»؟ من نمیفهمم شما چرا نمیتوانيد مسأله را انسانی ببينيد و حتی ايرانی هموطن خودتان را هم با مقياس مرز جغرافيایی میسنجيد؟ بفرماييد کجای اين يادداشت نياز به مطالعهی بيشتر از اين داشت؟ کجای دادههایاش غلط است؟
اينکه آقايان پوپر را به سروش ربط میدهند؟ شما خودتان بهتر است سری به آرشيو کيهان بزنيد تا ماجرا دستگيرتان شود. برادر عزيز! خارج نشين و داخل نشين بودن ندارد، آدم تا کتاب دستاش نگيرد و نخواند و تا در کار مطالعه جدی و بیغرض و مرض نباشد، چيزی بارش نخواهد بود. ربطی هم به خارج يا داخل بودن ندارد. تو را جان مادرت (به لحن و بيان خودتان)، اين پيشفرضهای کهنه را کنار بگذار!
د. م.
در اینکه خیلی از مواقع از این ربط های بی خود داده می شود حرفی نیست .. ولی دلایل شما هم برای گیر دادن به این برنامه از دلایل صدا و سیما خنده دارتر است که مثلن پپر را گفته پوپر که به ما بفهماند … بی خیال بابا … ما انتظار نوشته های علمی تری از شما داریم..
***
دوست عزيز،
جمله را دقيق خوانديد؟ «شايد هم تاجبخش میخواسته با اين قرائت غلط که قطعاً خودش از غلط بودن آن آگاه است، به ملت (البته ملت فلسفهخوان) بفهماند که بابا اينها خيمهشببازی است، باور نکنيد اين مزخرفات را». آن شايد اول جمله را ديديد؟ لحن جمله را دقت کرديد؟ از سر و روی جمله میبارد که نه نحليل علمی است و نه نظر کارشناسانه. حرف است. مثل هزاران شايد که من و شما صبح تا شب میگوييم. چقدر شما عجله داريد. پياده شويد با هم برويم!
خیلی وقت است که مشتری وبلاگتان هستم آقای داریوش ملکوت عزیز ! همیشه هم از نوشته هایتان لذت برده ام ولی امروز که باز آمدم و به عادت مالوف ، پست های جدیدتان را بخوانم حقیقتا حیرت کردم. چنان خشمگین و ستیزه جو نوشته بودید که به نظرم غریبه آمد. بیش از همه آن مچ گیری کودکانه ( تلفظ درست پوپر ) مرا شگفت زده کرد. قرار نیست در وبلاگ ملکوت ، فحش نامه بخوانیم دریوش خان !
***
«فحشنامه»؟ به کی؟ انصاف هم چيز خوبی است به خدا! مچگيری؟ آن هم از نوع کودکانه؟ يعنی اين برنامه آن قدر ضایع و رسوا نبود که نيازی به مچگيری نداشته باشد؟ يعنی شما هم آن کلمهی «شايد» را نديده بوديد؟ از شما بعيد است!
دعای خیری فرمودید.من هم متقابلا
برای شماطلب شفای عاجل می کنم
هر چند امیدی به درمان بیماریهای لا علاج فساحت وحماقت وتقلید شما نمی رود.
***
فرق من و شما اين است که من لااقل اميد به شفای بعضیها دارم. فقط يک نکته را نفهميدم، شما جوری حرف زديد که انگار مخاطب اين حرفها خودتان بودهايد. تمام اين کارها را شما کردهايد؟ خوب است ملت بدانند گردانندهی سريال اعترافات شهريار کمالی بوده است! شما چرا به جای دفاع از شخص خودتان مدافع کسی شدهايد که رسانهای عريض و طويل در اختیار دارد و صبح تا شب هر کاری بخواهد میکند؟ فکر میکنيد اگر دو نفر مثل من بگويند خدا اينها را شفا بدهد به آنها اجحاف شده و حقشان پايمال شده است؟ انصاف بدهيد چه کسی دچار «حماقت» و «تقليد» است! (نکتهی تقليدش را من هنوز نفهميدهام!).