سخن تازهای نیست اگر بگوییم – یا بگویند – که در نظام سیاسی فعلی کشورمان، دین تبدیل به ابزار و بازیچهی قدرت سیاسی شده است و هر جا خواستهاند از خزانهی دین خرج کردهاند تا انبانِ خراجِ قدرت را با حراج کردنِ دین، فربهتر کنند. واقعاً حاجتی به توضیح و تحلیل مفصل و مبسوط در این زمینه نیست، بس که علما و فضلا دربارهاش نوشتهاند یا گفتهاند – و در ماههای اخیر به شدت و وسعتِ بیشتر.
آنچه میخواهم بگویم بیشتر ناظر است به احوال کسانی که ایمان در زندگیشان رکنی است مهم. کسانی که با ایمانشان، با «ذکر»شان نفس میکشند. کسانی که در میان این همه ظلمت، باز هم نه ایمان به نور را از دست میدهند و نه تسلیم اولیاء طاغوت میشوند. قضیه خیلی ساده است: چقدر به خدایمان باور داریم؟ چقدر در «صراط المستقیم» استوار میمانیم؟ چقدر در برابر هیبت باطل و بانگ بلندش، توان ایستادگی داریم بدون آنکه ایمانمان سست شود؟ این است امتحان دشوار. در وضعی که هیچ تهدیدی یا شبههای در ایمان کسی نیفتد و همه چیز بر وفق مراد یا منطبق با اخلاق و ایمان باشد، از ایمان سخن گفتن هنری نیست. مؤمن ماندن کار بزرگی نیست. مؤمن ماندن، در هنگامهی تاریکی و در غلبهی بیایمانی و اخلاقستیزی در لباس ایمان و اخلاق است که مهم میشود. مؤمن ماندن و گم نکردن «فرقان» و از دست ندادن «تقوا» در غبار شبهات است که سخت است.
امروز دیدم که در نامهای که آیت الله صانعی در پاسخ به دختر حجاریان نوشته بود، یک آیه بسیار معنادار را آورده است: «ان ربک لبالمرصاد». خدای تو در کمین نشسته است! مو بر اندام هر مؤمنی راست میکند این چند کلمه. آنها که ابتداییات اخلاق را در این هنگامه زیر پا نهادند، خودشان خوب میدانند چه کردند. آنها – بعضیهاشان قطعاً – ترازوی اعمالشان دست خودشان هست. همین آیه را اگر چند بار برای خودشان زمزمه کنند، چه حالی عارضشان خواهد شد؟ خوابِ آرام خواهند داشت؟ من از آنها سخن نمیگویم که بدون هیچ تردیدی و با یقین دو دو تا را ده میدانند. از آنهایی میگویم که میفهمند دستشان آلوده به چیست. ولی، از اینها هم باید گذشت. روی سخن من با این افراد نبود، با خودِ ما بود. ما چقدر باور داریم که خدایی که میگوید من در کمین نشستهام، راست گفته است. باور داریم؟
بازی سختی است. صبر تلخی است. ولی لااقل امروز باید بیشتر از هر روزی باور داشته باشیم که ظلم نمیپاید. بیشتر از هر روزی باید بفهمیم که چرا در ام القرای عالم اسلام (!) برای «شهید حجاب» تشییع جنازهی نمادین و غیابی بر پا میشود، ولی بعد از دو سه هفته، جنازهی جوان نوزده سالهی مردم را از زندان اوین تحویل مادرش میدهند و به خانوادههای تمام کشتهشدگان، اجازهی برگزاری مراسم هم نمیدهند. این را دیگر باید فهمیده باشیم که این مرصاد، مثل مرصاد ده سال پیش نیست. چقدر ایمان داریم؟
مطلب مرتبطی یافت نشد.