دلایل ما در ترجیح دادن کروبی بر موسوی یا بر عکس چیست؟ خوب است دلایل عمده را فهرست کنیم و بسنجیم.
مهمترین و محکمترین دلیل در رأی دادن به هر یک از این دو نفر، جلوگیری از به قدرت رسیدن دوبارهی احمدینژاد است. تباهکاری، ترویج دروغ، ریا، تزویر و لمپنیسم، به اضافهی سوء تدبیر و به باد دادن سرمایههای مادی و معنوی کشور، کمترین دلایل خردمندان برای رأی دادن به موسوی یا کروبی و هراس از به قدرت رسیدن دوبارهی احمدینژاد است. طبیعی است که انتظار داشته باشیم رییس جمهور بعدی نسخهی دیگری از احمدینژاد نباشد. اما مهم است که این قدر مسئولیتپذیر باشیم که هوسناکانه موسوی یا کروبی را همشأن احمدینژاد ندانیم. صریحتر و روشنتر نمیتوان از این سخن گفت که هر نقدی به هر نامزدی جز احمدینژاد که نتواند عیوب کار احمدینژاد را آشکار کند (و از همه مهمترین زیان و خطر جدی او را برای آیندهی کشور نشان بدهد) یا ناخواسته حاشیهی امنی بر بدکنشی و کژروی او فراهم کند، خدمت به او خواهد بود.
معیارهای مهم برای انتخاب یکی از دو نامزد مورد حمایت اصلاحطلبان سابق، ظاهراً به قرار زیر است:
یکم اینکه نامزد مورد نظر اهل عمل است یا اهل حرف. متعلق سخن بسیار روشن است. دورهی هشت سالهی ریاست جمهوری سید محمد خاتمی تداعی کنندهی بلاغت در سخنوری و قصور در عمل جدی و تعیین کننده بوده است. فارغ از اینکه دلایل و توجیههای خاتمی برای این وضعیت چیست، این نکته یکی از موارد تعیینکننده برای تصمیمگیری دربارهی نامزدهاست. بدون شک اهل اندیشه از بیعملی سیاستمداران ما، و توجیهگری (یا لفاظی) به ستوه آمدهاند. و این موضع، موضع به حق و عدالتخواهانهای است که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
دوم معیار این است که نامزد مورد نظر چقدر در گذشتهی خود تجدید نظر کرده است. اگر نامزدی قرار باشد همان سخنان قبلی را تکرار کند و خودش توانایی نقد گذشتهاش را نداشته باشد، طبیعی است که جای سؤال و تأمل برای رأیدهندگان باقی بگذارد. اما باید توجه کرد که این معیار هم معیاری است که با گزینههای موجود نسبت یکسانی دارد و هیچ بعید نیست همهی این نامزدها نمرهی نامطلوبی در این زمینه بگیرند (خاطرتان هست آقای کروبی خطاب به اصلاحطلبان میگفت همهمان باید «توبه» کنیم؟)
سوم اینکه نامزد مورد نظر چه اندازه میتواند یاریگر ما در تحقق قویترین انگیزهی حضور در انتخابات باشد؟ کدام یک از این نامزدها میتوانند راه را بر تکرارِ فاجعهگونهی پدیدهی احمدینژاد سد کنند؟
اما معیار سوم، یا به عبارتی مهمترین انگیزهی حضور جدی در انتخابات فعلی (که صفآرایی احمدینژاد در برابر هر که غیر از احمدینژاد است)، حتی میتواند ما را به ریاست جمهوری محسن رضایی یا محمد باقر قالیباف برساند. یعنی اگر ورود ما به مسألهی انتخابات حداقلی باشد و تلاش برای عبور از یک فاجعهی چهارسالهی دیگر، اعتنا به هر گزینهای که بتواند فاتح صندوقهای رأی باشد، اعتنای مهم و خردمندانهای است.
اما پرسش ظاهراً از اینجا آغاز میشود که با فرض رییس جمهور نشدن احمدینژاد، نامزد مورد حمایت ما چه خواهد کرد؟ اعتقاد من این است که در حال حاضر مسأله مشترک الورود است. یعنی اگر بخواهیم دلیلی علیه نامزدی کروبی بیاوریم، میتوان دلیل دیگری علیه نامزدی موسوی هم اقامه کرد (و بر عکس). آقای کروبی در هفتههای گذشته نشان داده است که اگر موقعیت اقتضا کند، او هم از ادبیات و زبانی استفاده خواهد کرد که چندان با ادبیات احمدینژاد تفاوت ندارد. ایشان بود که اصطلاح «حکم حکومتی» را باب کرد و اخیراً هم گفته است که به آن اعتقاد دارد. آقای موسوی هم گفته است که به ولایت فقیه اعتقاد دارد. اما اعتقاد به ولایت فقیه کجا و عملی کردن حکم حکومتی با آن تبعات سنگین در فشل کردن اصلاحطلبان کجا؟ میشود بر آقای موسوی هم اشکالاتی وارد کرد؛ اما ایشان یا در این ۲۰ ساله در ساختار قدرت نبود یا کسی سخناناش را پوشش نداده و نمیتوان به آسانی دربارهاش قضاوت کرد. این البته لزوماً دلیل بر این نمیشود که کروبی نامزد نامناسبی است. مضمون اصلی حرف من این است که واقعاً ما دلیل محکم و قانعکنندهای در ترجیح کروبی بر موسوی نداریم، مگر اینکه بتوانیم نشان دهیم کروبی آراء بیشتری از موسوی جلب خواهد کرد. این نکته هم فارغ از نظریهپردازی، به صورت تجربی قابل پیگیری است.
من فکر میکنم در گفتار یا کردار آقای موسوی یا کروبی هیچ قرینهی نگرانکنندهای نیست که اگر هر کدام رییس جمهور شوند، فضای بازی را که برای اهل اندیشه فراهم خواهند کرد، کمتر باشد. یعنی هیچ یک امتیازی در این زمینه بر دیگری ندارد.
ادامه دارد…
مطلب مرتبطی یافت نشد.