مسأله آیا وعدهها و شعارهایی است که خاتمی باید بدهد؟ به نظر من قضیه خیلی حادتر و بحرانیتر از اینهاست. خاتمی چه شعاری میتواند بدهد؟ چه باید بگوید که یکی، هر کسی، از او دلخور، شاکی یا طلبکار نباشد؟ حتی نباید گفت «خاتمی»؛ بلکه باید گفت هر پاشکستهای که آنقدر شجاعت و بل دیوانگی دارد که سودای هدایت این کشتی شکسته را به مغزش راه بدهد! اینها واقعیتهای تلخ فعلی است. خاتمی باید به همه جواب بدهد. همه از او جواب میخواهند. مخالفان افراطیاش به کمتر از ترور او (و سرنوشت سعید حجاریان و بینظیر بوتو) برایاش رضایت نمیدهند. موافقاناش هم از او طرح و برنامههای سنجیده و حسابشده میخواهند. ولی بیایید یک بار از خودمان بپرسیم که کدام قسمت ارایهی طرح و برنامه، واقعاً شدنی است؟ فرض کنیم یک گزینهی آرمانی و ایدهآلی وجود داشته باشد (که متأسفانه به دلایل عدیدهای خاتمی را دور از این گزینهی آرمانی میدانند)، آن وقت این گزینه یا نامزد آرمانی، حقیقتاً چه کاری از دستاش بر میآید؟ چه کار باید بکند؟
میتوان گفت بهترین کاری که رییس جمهور میتواند بکند «بهبود کیفیت زندگی مردم» است. این شعار، نه لزوماً بار سیاسی میتواند داشته باشد و نه شبیه «پول نفت سر سفرهی مردم» است. بهبود کیفیت زندگی مردم معناهای فراوانی میتواند داشته باشد. از بهبود کیفیت مدارس و مطالب آموزشی گرفته تا بهبود وضعیت جادهها، آب و برق، بهداشت مردم و نظامهای خدمات درمانی، سامانههای بانکی کشور و غیره و ذلک در داخل و اتخاذ یک سیاست خارجی کمهزینهتر برای کشور و برای مردم.اتفاقاً رییسجمهور آینده، به شرطی که آقای احمدینژاد نباشد، در سیاست خارجی مشکلاش کمتر خواهد بود تا در داخل کشور.
مشکل دورهی هشت سالهی ریاست جمهوری خاتمی، فقط خاتمی نبود. مردمی که به خاتمی رأی دادند، شبِ مستیشان آنقدر به درازا کشید که درآمدن بامدادِ خمار را گمان نمیبردند (هر چند کرباسچی زندان رفت و قتلهای زنجیرهای رخ داد). آن همه شور و شتاب، تبعاتی جز این تلخکامیهای بعدی نداشت. خاتمی به سهم خود تقصیرها داشت. آری فرصتسوزی کرد و از حقوق بعضی شهروندان به زندان رفته – یا خود زندانی کرده! – چنان که باید نتوانست دفاع کند. خاتمی هیچ وقت قرار نبود آقای خمینی بشود یا توی دهن دولتی بزند. عدهای خوشخیالانه گمان داشتند که کسی که در انتخابات ایران شگفتی آفریده، قرار است قانونی را تغییر دهد که خودش روز اول گفته میثاق ملی است و میخواهد در چهارچوب همان کار کند. مهم نیست تصور و درکِ او از آن قانون و اعتبارش چقدر درست بوده یا مشروع. مهم این است که توقعاتی از کسی میرفت که نمیتوانست یا نمیخواست کارهایی را بکند که بعضی از او توقع داشتند (و البته مخالفان خاتمی طبق معمولاً همه چیز را صد برابر بزرگتر جلوه میدادند). آدمِ آن روز، شاید امروز فرق داشته باشد. حتماً عوض شده است. ما هم عوض شدهایم. دنیا هم عوض شده است. شاید اگر خاتمی دوباره رییس جمهور شود، دیگر مجبور نباشد در راهروهای سازمان ملل به دستشویی پناه ببرد. شاید مجبور نباشد در دیدار با آلبرایت، او را بازی بدهند و آخر طرف آمریکایی بفهمد که کل ماجرا به مسخرگی گذشته. آقای احمدینژاد هر اندازه که در اقتصاد ویرانگر بوده است، راه را برای بعضی کارها صاف کرده است. دیگر راحت میشود به سیاستمداران کشورهای استکباری و استعماری نامه نوشت، نصیحت کرد، باب گفتوگو باز کرد و هیچ کس هم نخواهد گفت چرا؟ «عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو». ولی آیا ما حق داریم شک داشته باشیم که آن همه مدارایی که در این سه سال با احمدینژاد شده است، آیا دوباره با خاتمی خواهد شد یا باز هم کفنپوشان به خیابانها باز میگردند؟
فروکاستن مسألهی سیاسی، امر سیاسی و هزارتوهای عجیب و غریب سیاست ایران به شخص خاتمی، اصلاحطلبان، دوم خرداد یا هر چیز مشابه دیگری، به همان اندازه غیرواقعگرایانه است که توقع کارهای خارقالعاده داشتن از خاتمی. گاهی اوقات، ما به سادگی ایران را با آمریکا یا با انگلیس اشتباه میگیریم. نه ایران مثل آن کشورهاست، نه مردماش و نه سیاستمداراناش. ایران یک چیزی است شبیه خودش. مثل هیچ کس نیست جز خودش. مسأله فقط خاتمی نیست. شاید این مسألهای روانشناختی باشد که ما همیشه دنبال مقصری میگردیم و البته هر کسی را هم که به عنوان مقصر معرفی کنیم، بالاخره یک تقصیرهایی دارد! در این ماجراها البته هر کسی مقصر است جز کسی که دنبال مقصر میگردد. انتخابات بعدی، چاه است و برندهاش بیژن؛ بیژن اسطورهای ما. ما ملت هم مثلاً خیال میکنیم که بر تختِ جمِ آسودگی و توصیه کردن نشستهایم، غافل از اینکه همه قرار است با هم بیفتیم تهِ آن چاه. ولی وضعیت واقعاً همینقدر بد است؟ شاید ما زیادی بدبینایم.
شاید هم باید اینها را از نو بنویسم. وضعیت خیلی خوب است. همه چیز گل و بلبل است. بیکاری نیست. ارزانی و فراوانی است. فقر نیست. فحشا نیست. ضعیفجزانی نیست. ایدز مثل برق و باد گسترش پیدا نمیکند. مطبوعات رونق دارند. اقتصاد در بهترین شرایط است. ما آزادترین و بهترین کشور دنیا هستیم. مردم ما در اوج دینداری و اخلاقی زیستن هستند. و از این جنس شعارهایی که همه بلدند بدهند! شاید واقعاً وضع بحرانی نیست. شاید همهی این شایعاتی که میگویند استادان دانشگاه بازنشسته شدهاند یا فوج فوج از کشور میگریزند (به همراه خیل عظیمی دانشجو)، همه فقط شایعه است. به قول سید علی صالحی «حال همهی ما خوب است، اما تو باور نکن!».
پ. ن. حتماً به من حق میدهید که فعلاً از دین و اخلاق و ایمان و تقوا چیزی ننویسم. بهتر است به جای دین، بگوییم دینفروشی. به جای تقوا، زهدفروشی و چیزهایی که بازارشان این روزها سکّه است.
مطلب مرتبطی یافت نشد.