دور کج دار و مریز است…

روحانی در برابر سبزها،‌ در برابر فریاد به رسمیت شناخته شدن عاملیت ما، فقط «سکوت» می‌کند؛ روحانی همراه ما نیست اما مانع از شنیده شدن صدای ما نمی‌شود. هنری نیست البته. می‌تواند به مصلحت یا به محاسبه چنین کرده باشد. اشکالی ندارد. ما هم‌چنان به او رأی می‌دهیم. اما یادمان باشد و یادش باشد که ما می‌فهمیم که او سبز نیست. رأی ما به روحانی، عاریتی است. روحانی باید نشان بدهد لیاقت رأی ما را دارد. باید آن را کسب کند. باید به دست‌اش بیاورد. ما این امانت را به او سپردیم. در دجله انداختیم. او می‌تواند سوار بر آن به سوی ما بازگردد یا از سوی ما بازگردد.
 
من فردا به روحانی رأی خواهم داد. اما ملتفت‌ام که در کلام روحانی، میرحسین موسوی «فلانی» است. ما، حاشیه‌ایم هم‌چنان. ما متن نیستیم (موسوی، شخص نیست؛ نماد رهایی سیاسی است). من فردا به روحانی رأی می‌دهم با این احتیاط که روحانی درست از همان فردا – چه رأی بیاورد و چه نیاورد – دریابد که ما «فلانی» نیستیم. ما متنی هستیم که می‌توانیم او را به میانه‌ی خودمان بکشانیم ولی اختیار با خود اوست. قدرت پیدا کند یا نه، در این هنگامه‌ی عظما، راه رستگاری‌اش بازگشت به ماست. راه رهایی او و رهایی ما این است که در کنار ما سکوت نکند؛ با ما هم‌نوا شود آن هم نه در سر دادن شعارهای بی‌خطر یا شعارهایی که دیگران هم به آسانی و راحتی می‌گفتند (قالیباف نمونه‌ی خوب آن است).
 
روحانی از فردا باید بیاموزد که با ما و در کنار ما، کج دار و مریز، بی‌معناست. ما هم نبودیم دیگر قصه‌ی کج‌ دار و مریز طنز است و تراژدی. ما رأی می‌دهیم. چندین هزار امید بنی آدم را گروگان نوایی می‌کنیم که روحانی در کنارش تنها سکوت کرد (هر چند مخالفتی نکرد). ما درها را به روی روحانی گشودیم. پای او را نیز گشودیم. اما گشودن زبان روحانی کار ما نیست. کار خود اوست.
 
فردا، ما به روحانی رأی می‌دهیم. اما او نیست که به ما «کلید» می‌دهد. او نیست که کلید گشایش فروبستگی‌ها کشور را به دست دارد. ما کلید باز کردن قفلی را که بر رابطه‌ی مردم و سیاست خورده است به دست او می‌دهیم. ما با روحانی عهد سخت می‌کنیم. با میرحسین نیازی به چنین عهدی نبود. صفای باطن او، زلالی درون او روزهای بسیاری پیش از ۲۲ خرداد ۸۸ پیش روی ما تصویر شده بود. روحانی این امتیاز را ندارد. و بی‌شک خود از این آگاه است. اما می‌تواند امتیاز را به دست بیاورد. روحانی اگر بخواهد، می‌تواند سبز باشد. ما سبز هستیم. به بنفش رأی نمی‌دهیم. ما به رهایی مردم خویش رأی می‌دهیم. من به ۲۵ خرداد رأی می‌دهم. روحانی اگر برای روزهای بعد هم ما را همراه خود می‌خواهد، باید بداند که بر لبه‌ی تیغ قدم بر می‌دارد. آری، من به روحانی رأی می‌دهم اما زمزمه‌ی ضمیر من این است:
ای آزادی!
بنگر!
آزادی!
این فرش که در پای تو گسترده‌ست،
از خون است.
این حلقه‌ی گل خون است
گل خون است …
 
ای آزادی!
از ره خون می‌آیی،
اما
می‌آیی و من در دل می‌لرزم:
این چیست که در دست تو پنهان است؟
این چیست که در پای تو پیچیده‌ست؟
ای آزادی!
آیا
با زنجیر
می‌آیی؟…
 
بایگانی