اینکه میگویم تمام امید ما نباید و نمیتواند گره بخورد به انتخابات پیش رو، به هیچ رو معنایاش این نیست که از اهمیت آن بکاهم. فراموش نکنیم که همین صندوق شرحهشرحهی رأی، دستاوردی حداقلی است که همچنان در اختیار ماست. از ماست. متعلق به ماست. ما زمانی ممکن است متوجه فاجعهی بزرگتر شویم که ناگهان ببینیم همین روزنه هم برای همیشه بسته شده است. و این اتفاق در ایرانی که امروز میشناسم کاملاً ممکن است و به هیچ رو محال نیست. انتخابات – و رأی دادن – از نظر من کف مطالبات ماست. شرط لازم و ضروری است ولو کافی نیست.
چیزی که نباید از یاد ببریم این است که «ساز و کار انتخابات» متعلق به ملت است نه قدرت حاکم، مُلک و مِلک مردم است؛ در انحصار قدرت و حاکمیت نیست. فراموش نکنیم که صندوقهای رأی و ساز و کارش به گروگان گرفته شده است و مصادره شده است. وظیفهی اخلاقی و مدنی ماست که هر چه در توان داریم بکنیم – ولو تردید داشته باشیم در تغییر جدی نتیجه – تا صندوقهای اشغالشده را باز پس بگیریم. انتخابات برای ما، حکم فلسطین را دارد. سرزمین اشغالی است. باید انتخابات را به هر راهی که ممکن است از دست مصادرهکنندگان آن بیرون بکشیم یا دستکم زیستن در سرزمین رأیمان را برای کسانی که کمترین اعتبار و حرمتی برای حقوق شهروندی ما قایل نیستند، دشوار کنیم.
رأی دادن، یعنی (آسان و رایگان) واگذار نکردن سرزمینی که از آنِ ماست. لازم نیست کسی با من در این موضع همنظر باشد. با تمام ملاحظات و درنگهایی که برای آیندهی ایران دارم، تردیدی ندارم که مشارکت مدنی ما، بخشی از هویت سیاسی ما، بخشی از رود خروشان امید ماست. نمیتوان آن را حذف کرد یا به آن پشت کرد. بله، من هم رأی میدهم ولو نخواهم از اکنون به کسی بگویم به چه کسی رأی خواهم داد. رأی دادن در خلوت اتفاق میافتد. جنبهی آشکار و علنی آن حضور بیرونی و عمومی است اما جنبهی خصوصی آن، جایی است که هر فرد به تنهایی رأیاش را به صندوق میاندازد و رأیاش مخفی و محرمانه باقی میماند – یا میتواند مخفی باقی بماند. اما، توصیفی که در بالا کردم، یعنی اینکه انتخابات مصادره شده است، و رأی ما مثل سرزمین اشغالی است که باید هر چه در توان داریم بکنیم تا آن را بازپس بگیریم، تا حدودی نشان میدهد که مسیر و جهت امید من کجاست.
آیا حاضریم خانهی خود را رایگان و بیهزینه به اشغالگران حقوق اولیهمان بسپاریم؟
مطلب مرتبطی یافت نشد.