من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش

۱
نه عقلاً و نه اخلاقاً نمی‌توان برای کسی و به جای کسی تصمیم گرفت یا تحلیل و تصمیمی را به کسی تحمیل کرد. آخرین تحلیل و تصمیم همیشه به عهده‌ی خود هر فرد است. لذا این‌که می‌شود با آگاهی بخشیدن – آن هم با تکیه بر داشته‌ها و دانش خودمان از قضایا – فردی را به سوی تصمیم خاصی سوق بدهیم که مورد نظر ماست، توهم است. حتی اگر هم فردی در نهایت همان تصمیمی را بگیرد که ما می‌پسندیم، باز هم عاملیت با خود فرد است و در لحظه‌ی تصمیم‌گیری به احتمال فراوان عواملی مضاف بر چیزهایی که ما در نظر داشته‌ایم یا موازی با آن‌ها، در تصمیم‌گیری فرد دخیل است. در نتیجه، انتخاب کردن و از آن مهم‌تر حق انتخاب کردن، قلمرو اختصاصی هر فرد است. ربط چندانی هم به مدرنیته و دنیای مدرن ندارد. در دنیای قدیم هم آدمیان – حتی در همان حوزه‌ی بسته‌تر مناسبات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، در نهایت با داشته‌های خودشان و در فضای همان قیدها و شرایط انسانی – و بیفزایید ژنتیک – خودشان عمل می‌کرده‌اند.
۲
انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، یک مؤلفه‌ی مهم دارد: ابهام! این ابهام البته مطلق نیست. خصلت ابهام هم این است که آدمیان هر اندازه هم که مواضع و اصولی داشته باشند، باز هم می‌توان فضا را به نحوی غبارآلود کرد که فرد به تصمیم خطایی برسد یا راهی را انتخاب کند که به خودش و اطرافیان‌اش آسیب برساند – ولو فکر کند بهترین تصمیم را گرفته است. این‌که کسی از هم‌اکنون یا موضع تحریم انتخابات را در پیش بگیرد (یعنی تصورش شفافیت مطلق قصه و بر حق و یقین بودن موضع خودش باشد) یا بی‌چون و چرا فکر کند که مثلاً به سعید جلیلی یا هاشمی رأی می‌دهد، مبتنی بر این تصور است که شفافیتی وجود دارد. این شفافیت معنای‌اش بیش از این است که فلان نامزد مثلاً چه می‌خواهد و چه نمی‌خواهد. این شفافیت شامل همه‌ی عناصر و مؤلفه‌های ریز و درشت تعیین‌کننده در سیاست نیز هست. در نتیجه، در چند هفته‌ی پیش رو، همه‌ی فعالان سیاسی که احتمالاً رویکردی مبتنی بر موضعی که در بند یکم گفتم دارند، تلاش خواهند کرد که هم مواضع خودشان را شفاف‌تر کنند، هم از مضاعف‌ کردن ابهام‌ها پرهیز کنند و از همه‌ مهم‌تر، «امکان» انتخاب آگاهانه‌تر را فراهم کنند. کار ما انتخاب کردن برای مردم یا انتخاب دادن برای آن‌ها نیست: روش انسانی و اخلاقی این است که فضا و امکان انتخاب درست‌تر را با توجه به مقدورات‌مان فراهم کنیم.
۳
فراموش نکنیم که احمدی‌نژاد زاییده‌ی سیاست ابهام بود. چهره‌ای ناشناخته و مشکوک که عالی‌ترین مقامات نظام هم درست نمی‌دانستند او کی‌ست و قرار است چه کند. فضایی که به تسخیر بالاترین منصب اجرایی کشور به دست او منجر شد، فضایی بود سرشار از ابهام، رازآلودگی و پیچیدگی. گره‌گشایی از این وضعیت، در گرو پس زدن ابرهای ابهام و فرونشاندن غبارهای برداشت‌های خوش‌خیالانه است که بدون شک هم به کار فعالان سیاسی می‌آید هم به کار مردم.
۴
این‌که ما در هفته‌های آتی از منظر سیاسی کجا می‌ایستیم، یکسره در گرو همان نگاهی است که در بند اول طرح کردم: آیا سودای تغییر آدمیان را داریم؟ آیا سودای تحمیل یک گزینه‌ی خاص را به آن‌ها داریم؟ آیا غرض‌مان سوق دادن نظر آن‌ها – مهندسی فکرشان – برای حصول نتیجه‌ی مطلوب خودمان است؟ به باور من، فعال سیاسی هوشمند نیازی ندارد حتی مواضع‌اش را صریح و عریان بیان کند. شفاف‌سازی را می‌توان حتی با کنایه‌ی ابلغ من التصریح انجام داد. از این حیث تفاوت است میان شفاف‌سازی و تصریح. هر تصریحی شفاف‌سازی نیست. گاهی اوقات تصریحات – و مثلاً با اندیشه‌ای برهنه لباس رزم پوشیدن – ممکن است به زیان یک تفکر سیاسی تمام شود. گزینه‌های پیش رو در انتخابات ریاست جمهوری جاری – با این فرض که حوادث غیرمنتظره و شوک‌آوری رخ ندهد – می‌توانند متاع‌شان را پیش روی مردم بگذارند. فروشندگانی را در نظر بگیرید که بازارشان را می‌آرایند و به شیوه‌های مختلف بازاریابی می‌کنند. بعضی جار و جنجال می‌کنند و دست مردم را می‌کشند تا به فروشگاه‌شان ببرند. بعضی راه مردم را در خیابان سد می‌کنند و به سماجت می‌کوشند آن‌ها را به دکان‌شان بکشانند. بعضی سرشان گرم محتوا و کیفیت متاع‌شان است و تصمیم و انتخاب را با خود مردم واگذار می‌کنند. مهم نیست که باور داشته باشی مردم اساساً ناآگاه‌اند یا آگاه. آلزایمر دارند یا مثلاً حافظه‌ی طولانی‌مدت در حد چند قرن دارند. مهم این است که باور داشته باشی در نهایت این خود مردم هستند که باید تصمیم بگیرند چه جنسی را می‌خرند.
۵
اعتماد داشتن به آدمی کار سختی است. نه فقط از منظر مستبدان. حتی آزادی‌خواهان گاهی از اعتماد به مردم هراس‌ناک‌اند. اعتماد کردن، قمار است. مانند ایمان است. این‌که باور داشته باشی تو مکلف به تأمین نتیجه‌ی خاصی نیستی و وظیفه‌ی تو دعا گفتن است و بس، سعه‌ی صدر و عزت نفس می‌خواهد و البته تجربه و پختگی. می‌توان رندانه و به کنایه راه نشان داد. اما با قلدری و تلخی و درشتی، حتی ارزش‌مندترین متاع هم کساد خواهد شد. و آخر دعوانا:
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی!

تدکر: این متن لزوماً آن چیزی نیست که شما فکر می‌کنید؛ شاید لازم باشد دقیق‌تر بخوانید.

بایگانی