سرآسیمه‌گی‌های روز نکبت نظام مقدس

وقتی اظهارات شگفت‌آور و متناقض حبیب‌الله عسگراولادی، احمد علم‌ الهدی، ناطق نوری و قالیباف را درباره‌ی موسوی و کروبی کنار هم می‌گذاریم، ساده‌ترین نتیجه‌ای که می‌شود گرفت چی‌ست؟ ظاهراً می‌توان گفت که دلیل این همه تأکید و توجه نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری است. پس از ۲۲ خرداد ۸۸، صندوق رأی در نظام جمهوری اسلامی تبدیل به امری ضایع، لغو و بیهوده شده است. این بیهودگی را باید به شکلی پنهان کرد. ساده‌ترین راه‌اش ایجاد غوغا و جنجال مصنوعی است. اما این هنوز یک بخش ماجراست.

حصر و حبس موسوی و رهنورد و کروبی، هم‌چنان اقدامی است غیرقانونی، غیر اخلاقی و غیر شرعی. این ماجرا که درست زیر چشم نظام مقدس اتفاق افتاده است، مصداق بارزی از آدم‌ربایی حکومتی است و زیر پا گذاشتن همه‌ی اصول قانونی همین نظام – کاری هم عجالتاً به حقوق بشر و معیارهای جهانی‌تر انسانی نداریم. این حبس و حصر، این آدم‌ربایی، مثل گویی آتشین در دامان این نظام افتاده است و هیچ‌کس نمی‌تواند آن را در دستان خود نگه دارد. از آن سخنان وقیحانه‌ی علی‌اکبر صالحی بگیرید که مدعی آزاد بودن آن‌ها شده بود تا همین اواخر که مسؤولان نظام ناگزیر به صراحت مسؤولیت آن را به گردن رهبر کشور می‌اندازند.

تمام این آشفتگی‌ها درست وقتی اتفاق می‌افتد که نظامی که بنیان‌های مشروعیت‌اش به شدت آسیب دیده است، سخت نیاز به تبلیغات برای مراسم حکومتی‌اش دارد که خود پیشاپیش نام‌اش را یوم‌الله می‌گذارد و به شیوه‌ای آشنا و اموی‌وار، منتقدان، معترضان و مخالفان‌اش را در صف یزید قرار می‌دهد (درست همان‌کاری که دستگاه اموی با اهل بیت پیامبر پس از واقعه‌ی عاشورا کرد). اگر هم این شبیه‌سازی‌ها درست و به جا می‌بود (که شرط و تبصره زیاد است برای این‌که با این مشابه‌سازی‌ها با احتیاط برخورد کنیم)، باز هم سبزها بیشتر در اردوی حسین واقع‌اند تا نظام مسلط. شباهت نظام به دستگاه اموی، برخورداری‌اش از قدرت سیاست و مادی و دستگاه‌های تبلیغاتی تحریف‌گر و جاعل، بسیار بیشتر است تا سبزهایی که طعمه‌ی محتسبان و بازجویان و دستگاه قضایی فاسد این نظام هستند.

حصر همراهان جنبش سبز، ناجوانمردانه نیست؛ حصر از اساس فاقد اعتبار اخلاقی،‌ قانونی و شرعی است. چیزی به نام حصر جوانمردانه نداریم که این یکی مدل ناجوانمردانه‌اش باشد. این حصر از جمله اقدامات شنیعی است که دامن این نظام را آلوده کرده است و ننگ آن زدودنی نیست. در نتیجه، هیچ عجیب نیست که یک روز امام جمعه‌ی مشهد موسوی و کروبی را فتنه‌گر و فتنه‌جو نداند و روز دیگر وقتی بفهمد چه فضاحتی به بار آورده بگوید حرف‌اش این نبوده. از قالیباف هم بعید نیست این اظهار تملق‌ها برای نظام: بوی ریاست جمهوری می‌آید. همه‌ی ارکان نظام با هم مسابقه گذاشته‌اند برای دلربایی و دلبری از قدرت و کرنش و چاپلوسی حتی اگر شده با خاک در چشم خورشید پاشیدن و نام مروت به ننگ آلودن. آقای قالیباف جگرآوری می‌کند و می‌گوید: «سران فتنه که آگاهانه به میدان آمدند با قصد براندازی آمده بودند و در پیشگاه خدا و قانون مجرم‌اند». می‌گذریم از این‌که ایشان از الفاظ «خدا» و «قانون»‌ و به لغو و بیهودگی استفاده می‌کند ولی می‌‌‌توان پرسید که خوب اگر پای جرمی در میان است، پس دادگاه‌اش کو؟ حکم‌اش کجاست؟ بر اساس کدام قانون؟ قالیباف میان هول و دستپاچگی تملق ناگهان از یاد می‌برد که اصل حصر با حکم «خدا» و حکم «قانون» و وقوع دادگاهی علنی با احکام مشخص تعارض و تضاد دارد و چنین محاکمه‌ای نه به حکم شریعت و نه به حکم قانون هرگز رخ نداده است! زهی بی‌شرمی و البته زهی بی‌حواسی!
وصف حال این طایفه‌ی پریشان در این سخنان اخوان آمده است:
ای درختان عقیمِ ریشه‌تان در خاک‌های هرزگی مستور
یک جوانه‌ی ارج‌مند از هیچ جاتان رست نتواند!
ای گروهی برگِ چرکین‌تارِ چرکین‌پود
هیچ بارانی شما را شست نتواند!
این عبارات عین‌القضات همدانی را که چندین بار دیگر نقل کرده‌ام، باز باید خواند؛ وصف‌حال اردوی پریشان دروغ‌بافان مفتری است در این فضاحت‌های مکرر:
«اکنون دینی دیگر است در روزگارِ ما. فاسقان کمال‌الدین، عماد‌الدین، تاج‌الدین، ظهیرالدین و جمال‌الدین باشند پس دین شیاطین است. و چون دین شیاطین بود، علما قومی باشند که راه شیاطین دارند، و راه خدای تعالی زنند. یا داود لا تسأل عنی عالماً أسکرهُ حُبُّ الدنیا فیقطعک عن طریق محبتی أولئک قطّاع الطریق علی عبادی. در روزگار گذشته خلفای اسلام علمای دین را طلب کردندی، و ایشان می‌گریختند. اکنون از بهر صد دینار ادرار و پنجاه دینار حرام، شب و روز با پادشاهان فاسق نشینند. ده بار بسلام ایشان روند. و هر ده بار باشد که مست و جُنُب خفته باشند. پس اگر یک بار بار یابند از شادی بیمِ آن بود که هلاک شوند. و اگر تمکین یابند که بوسی بر دست فاسقی دهند آنرا به تبجُّح باز گویند. و شرم ندارند «ذلک مبلغهم من العلم». و اگر محتشمی در دنیا ایشان را نصف‌القیامی کند، پندارند که بهشت به اقطاع به ایشان داده‌اند. در نطق نزدیک بدیشان و در معامله دور از ایشان:
امّا الخیام فإنها کخیامهم
و اری النساء الحی غیر نسائها
أشدّ الناس عذاباً یوم‌القیامه عالم لم ینفعه الله بعلمه. خدای تعالی ما را خلاصی بدهاد. و رسوایی قیامت و فضیحت آن از ما بگرداناد. جوانمردا علماء‌السوء دیگرند و جهّال‌السوء دیگر. هر که بوی علم نشنیده، او را از علماء‌السوء نتوان نهاد. ائمه مضلون چون بدانند که راه خدای چیست، پس بحقوقِ آن قیام ننمایند. این مرد را از علماء‌السوء توان نهاد. اما آنکه از خدای تعالی نام شنیده بود، و از دین خدای تعالی نام شنیده بود. کجا عالم بود! ثبت العرش ثم انقش علیه. اول عالم باید بود تا پس بد بود. صدق رسول‌الله -صلعم- أشدُّ الناس عذاباً یوم‌القیامه جاهلٌ فاسقٌ ضالٌ مضلٌ، ثم یزعم بجهله و حمقه الّه عزیزٌ عند‌ الله و من ورثه انبیائه. أیّ داءٍ أدوی من هذا؟ و أیّهٌ حماقهٍ أعظم من هذه؟ «ذلک هو الخسران المبین»، لا دنیا و لا آخره. «یدعو لمن ضرّه اقرب من نفعه، لبئس المولی و لبئس العشیر»»
بایگانی