سیر «حکمت» در سیاست ایران

واکنش‌های قابل انتظار به خبر شرکت سید محمد خاتمی در انتخابات مجلس، یک پرده‌ی کوچک از سناریوی بزرگ‌تر سیاست در ایران است. اما آن‌قدر که رأی دادن یا ندادن خاتمی به چشم مخالفان یا حامیان‌اش می‌آید، تباهی تحلیل‌های توجیه‌گرانه‌ی مختلف به چشم نمی‌آیند. عمل خاتمی یک چیز است و توجیه‌های سست و بی‌پایه یا جانبداری‌های مدافعه‌جویانه چیزی دیگر. سیاست‌مدار، مرد عرصه‌ی عمومی است و در عرصه‌ی عمومی آدمیان در معرض نقدند. عرصه‌ی عمومی و عرصه‌ی سیاست میدان عشق‌ورزی و محبت و عاطفه نیست که بتوان در آن کوتاهی‌ها یا قصورهای عملی سیاست‌مداران را به جمال نیکو یا خلق پسندیده‌شان بخشید.
هنوز این تلقی از سیاست که سیاست‌ورزی کار بزرگان و پختگان و حکیمان است (تلقی سنتی و پدرسالارانه‌ای که در آن تخصص و دانش نقش چندانی ندارد) در ذهن و خیال طیف گسترده‌ای از سیاست‌ورزان و روزنامه‌نویسان پافشاری می‌کند. هم‌چنان در ایران سیاست‌ورزی نه تنها توصیف‌اش امری غیرشفاف است که تکلیف‌اش پشت پرده و در ضمن مذاکرات پنهان معین می‌شود، بلکه از این توصیف – فارغ از درست و غلط بودن‌اش – به مرحله‌ی تجویز هم می‌رسند. در این تصویر، مردم مانند بندگان خداوندی عالم و حکیم هستند که دانشِ همه‌ی مصلحت‌های آشکار و نهان و حسن و سوء عاقبتِ آن‌ها را دارد. مردم باید بیایند نقش‌شان را بازی کنند و مصلحت و حکمت سیاست را به عهده‌ی دانایان و حکیمانی بگذارند که مصلحت‌شان را از خودشان بهتر و بیشتر تشخیص می‌دهند.
این روزها،‌ بی‌شک در میان خیال مدافعان حرکت خاتمی، یا کسانی که سعی می‌کنند توجیه و توضیحی برای حرکت او بیابند، با این جنس تحلیل‌ها برخورد می‌کنیم. این رویکرد به سیاست است که هم‌چنان سیاست را غبارآلود، مشوش و مبهم می‌کند و به زبان دیگر به مردم می‌گوید که: سیاست ایرانی غیردموکراتیک، سلطانی، غیرشفاف و مبهم است و باید چنین بماند. باید‌ش از این‌جا می‌آید که هر پرسشی به سرعت و به سادگی برچسب خامی، نپختگی، تبِ تند داشتن، شتاب و عجله، تندروی و جوانی می‌خورد.
در سیاستی که در آن نقش آدمیان جدی گرفته می‌شود، چنین توصیه‌هایی هم بی‌معناست و هم پهلو به پهلوی استبداد می‌زند. و تنها از سیاست مدرن سخن نمی‌گویم که در آن‌ها آدمیان واجد حقوقی هستند و تکالیف‌شان بر حقوق‌شان می‌چربد و عدم توازنی نازدودنی میان حق و تکلیف‌شان وجود ندارد. این نوع رویکرد به سیاست حتی در سیاست غیرمدرن هم همواره محل انتقاد بوده است. این خلط «است»‌و «باید» هم در نظر و هم در عمل برای این «حکیمان» امروزی رخ داده است. دست‌کم در سنت مسلمانان شیعی، علی بن ابی‌طالب الگویی است که به روشنی می‌گوید حاکمان حق ندارند وقتی در مظان اتهام قرار گرفتند، پاسخگویی و توضیح عمل‌شان را به تأخیر بیندازند («اگر رعیت بر تو به ستمگرى گمان برد، عذر خود را به آشکارا با آنان در میانه نه و با این کار از بدگمانیشان بکاه، که چون چنین کنى، خود را به عدالت پروده‏اى و با رعیت مدارا نموده‏اى. عذرى که مى‏آورى سبب مى‏شود که تو به مقصود خود رسى و آنان نیز به حق راه یابند»؛ نامه به مالک اشتر).
سیاست‌ورزی سالم، سیاستی نیست که در آن همواره پرسش مردم را حواله به حکمتی پنهان بدهیم یا وعده‌ی تدبیر و تمهید خردمندانه‌ای را بدهیم که هنوز سرّش بر کسی آشکار نشده است. این جنس سیاست‌ورزی، سیاست‌ورزی جباران و مستبدان است. سیاستی که جهان امروز می‌طلبد، و بی‌شک این همان سیاستی است که جامعه‌ی ایران امروز می‌طلبد، سیاستی است شفاف که در آن سیاست‌ورزان و کنش‌گران سیاسی تصمیمی را دور از چشم و گوش مردم نمی‌گیرند و اگر عهدی با مردم بستند بر سر عهد خود می‌مانند. در صحنه‌ی این کشاکش مذاکره و سازشی رخ نمی‌دهد مگر آن‌که پیشاپیش مضمون و محتوای آن با مردم در میان گذاشته شود و مردم به آن رضایت داده باشند. جز این اگر باشد، در بهترین حالت استبدادی پدرانه داریم. اگر مردم ما از سیاست‌ورزان و کنش‌گران‌شان انتظار شفافیت و ایستادگی بر عهد و پیمان‌شان داشته باشند، نه تنها خواسته و انتظار گزافی نداشته‌اند بلکه توقع‌شان عین عدالت و انصاف است. برچسب خامی، شتاب‌زدگی، تبِ تند داشتن به این انتظارات زدن، خود نشان استبداد رأی است و از بالا در مردم نگریستن و خویش را بر مسند حکیمان دیدن و ناچیز و نادیده گرفتن بلوغ مردمی که دیگر در ظرف و خیال نسل پیشین نمی‌گنجند.
آشکار است که حتی وقتی آدمی بر حقوق خویش پای می‌فشارد یا در سیاست‌ورزی انتظار شفافیت و ایستادگی بر سر عهد و پیمان دارد، پسندیده نیست که به زبانی درشت‌، گزنده و تلخ رو بیاورد. اما این نکته نیز اظهر من الشمس است که کسانی که مبلغ آن سیاست ابهام، پشت پرده مذاکره کردن و تصمیم‌های پنهانی گرفتن به دور از چشم مردم هستند، تکلیف تمام مطالباتِ بر حق و مدنی مردم را با توسل به نفی و نهی خشونت زبانی و عملی و ملامت کردن تندی و تندخویی – که به طور طبیعی هر انسان منصفی را ممکن است خلع سلاح کند – می‌خواهند روشن کنند و زبان آزادی‌خواهی و عدالت‌جویی را خاموش کنند.
سیاست‌ورزی عرصه‌ی عمل پیامبرانه نیست که کسی وعده‌ای بدهد و بگوید صبر کنید تا این وعده محقق شود چون من الآن نمی‌توانم رازش را بر شما آشکار کنم. رابطه‌ی مردم و سیاست‌مدار یا کنش‌گر سیاسی، رابطه‌ی موسی و خضر نیست که از یکی تسلیم و متابعت محض و بی‌چون و چرا انتظار داشته باشیم و از دیگری خویشتن‌محوری حکیمانه و باطنی‌اندیشی عارفانه. این در هم آمیختن خطرناک و هول‌ناک ساحت‌های مختلف زندگی اجتماعی و سیاسی بشر، پیامدهای مخربی دارد که بدون شک راه رسیدن به یک نظام سیاسی مطلوب و حق‌مدار را دورتر می‌کند.
پس از این‌که میرحسین موسوی بیانیه‌ی هفدهم‌اش را داد، تا مدتی آماج حملات مختلف شود ولی پس از این‌که آن بیانیه، که بعد از حوادث عاشورا صادر شده بود، به دقت خوانده شد، یک نکته‌ی ظریف اما بسیار محوری در مشی سیاسی موسوی به تدریج در ذهن مردم جا گرفت. مغز آن بیانیه، و پیشنهادهای ارایه شده در آن، بند پایانی آن بود: «و کلام آخر آنکه همه این پیشنهادات بدون نیاز به توافق نامه و مذاکره و داد و ستدهای سیاسی و از موضع حکمت و تدبیر و خیرخواهی می‌تواند اجرایی شود». موسوی برای تغییر وضع موجود، نیازی نمی‌دید به این‌که در خفا با حاکمیت سازش یا گفت‌وگو کند یا بخواهد امتیازی بدهد تا امتیازی بگیرد. اگر قرار به گشایشی بود، باید حکومت آن را پیش چشم مردم و بدون تستر و نهان‌کاری انجام بدهد. خود موسوی هم بر همین موضع پایدار ماند که هیچ مذاکره و گفت‌وگو و پذیرفتن پیشنهادی را بدون آن‌که ابتدا آن را علناً با مردم در میان بگذارد، نخواهد پذیرفت. الگوی سیاست‌ورزی مدرن، اخلاقی، حق‌مدار و انسانی همین است که موسوی توصیه کرده بود. نفی این ویژگی‌های مدرن، حق‌مدارانه، انسانی و اخلاقی با برچسب تندی و افراط یا شتاب‌زدگی چیزی نیست جز هموار کردن راه برای استقرار و تثبیت سیاستی عقب‌افتاده، خدعه‌گرانه، تکلیف‌محور و از موضع تحکم.
بایگانی