مغز پاسخ من به مهدی این است: مهدی حتی پژوهشهای آکادمیک، موضعگیریهای روشنفکران عرصهی عمومی و بعضی از فعالان سیاسی را میخواهد به جنس موضعگیریهای حکومتی نظام جمهوری اسلامی – که سرشتی یکسره متفاوت دارد و اعتبارش را فقط از قدرت سیاسی این نظام میگیرد – فروبکاهد در حالی که منبع مشروعیت این دو موضع و خاستگاه اتوریتهی این دو از اساس متفاوت است. مثل روز روشن است که درخواست رهبران سیاسی فلسطینیان معتبر است ولی البته در چارچوب خودش و در بستر مرتبط به همان سخنان. برای یک پژوهشگر مهم نیست محمود عباس خائن است یا خادم. اگر در اسراییل حقوق بشر نقض میشود و نظام سیاسی آن یک روایت قومگرایانه و نژادپرستانه و تبعیضآمیز از دموکراسی است، این سخن از اساس مستقل از خائن یا خادم بودن محمود عباس یا مستبدانه یا عادلانه بودن نظام سیاسی ایران است.
سایر نکات مهدی همچنان به نزاع او با گنجی باز میگردد و اینکه گنجی به فلان بیانیه تاخته است و آنها را تخریب کرده است. نزاعهای سیاسی بیرون از بحث من میایستند. ولی باید به یاد داشت که وقتی ما از «شجاع بودن» گنجی سخن میگوییم، متعلق شجاعت او به روشنی ایستادن در برابر نظام جمهوری اسلامی است. اتفاقاً همینجاست که خود مهدی گرفتار نابگرایی است. از نظر او لابد شجاع کسی است که در تمام زندگیاش معصومیت دارد و اگر یک جا شجاعت به خرج داد باید در تمام جاهای دیگری که از نظر من فلان رفتار شجاعت است، همچنان باشد که ما میگوییم و گرنه در همه جا شجاعتاش زیر سؤال رفته است. این تحلیل را من مغالطه میدانم و برخورد شخصی با مسأله کردن. اینکه قصهی گنجی با نیروهای سیاسی اپوزیسیون چگونه حل میشود، مسألهی من نیست و خارج از بحث من است. گنجی و مهدی خودشان بهتر میتوانند مسألهشان را حل کنند.
مطلب مرتبطی یافت نشد.