(*) بگذارید اینگونه توضیح بدهم: غرب در فهم جهان اسلام همیشه تعلل ورزیده است – و سابقهاش تا حدودی به دانشپژوهیهای شرقشناسانه و رویکرد معوجِ آنها بر میگردد – اما به طور مشخص، سیاستمداران، نخبگان و روشنفکران غربی – و همدستان بومیشان؛ به تعبیر حمید دباشی – آنقدر در فهم جهان اسلام و مسلمانان (و ارایهی تصویری متعادل و واقعیتر از مسلمانان) عقب بودند که تا زمانی که انقلاب ایران و مشخصاً حادثهی گروگانگیری رخ نداده بود، در آگاهی عمومی غربیان چیزی به اسم مسلمان شیعه و مسلمان سنی وجود خارجی نداشت: همه مسلمان بودند دیگر، چه فرقی داشت مگر؟ و همچنان غرب باید در فهم این جهان متفاوت با خود تعلل میکرد تا حادثهی ۱۱ سپتامبر رخ داد و فهمیدند قرائت دیگری از اسلام به نام قرائت طالبانی نیز وجود دارد. این همه بیاعتنایی در فهم تکثر مسلمانان – و انسانها – تا همین امروز به قدر کافی فاجعه آفریده است. کسی هست که بفهمد رکن رکین همزیستی انسانها در جهان معاصر به رسمیت شناختن و جدی گرفتن کثرتگرایی نظری و عملی جهانِ انسانی در همهی ابعاد و وجوهِ آن است؟
مطلب مرتبطی یافت نشد.