ابتدا بگذارید موضع و منظر خودم را بیان کنم هر چند میلیونها نفر هم شاید با من همنظر باشند. من خودم را سبز میدانم به این معنا که در آخرین انتخابات جمهوری اسلامی رأی دادم و عمیقاً به این معتقد بودم و هستم که صاحبان قدرت باید از طریق صندوق رأی، بدون خونریزی و انقلاب، از مسند پایین بیایند و همزمان به رأی مردم و به قانون گردن بگذارند. رأی مردم، مساوی و برابر با حقیقت نیست هر چند رأی مردم مشروعیت سیاسی میآورد. عمیقاً اعتقاد داشته و دارم که انتخابات ۲۸ خرداد ۸۸ انتخاباتی مخدوش و معیوب بود که تخلفهای گستردهاش از ماههای پیش از انتخابات آغاز شد و اگر قرار بود با مُرّ قانون در جمهوری اسلامی – با همین قانون اساسی فعلی عمل میشد – آنکسی که امروز مسند ریاست جمهور را غصب کرده است، باید به خاطر تخلفهای بیشمار پاسخگو میبود. شرح تمام فجایع و جنایتهایی که به دست صاحبان قدرت درست از روز انتخابات آغاز شد در صد دفتر هم نمیگنجد و آنها که وقایع را دنبال کردهاند از آن آگاهاند. با این مقدمه، بگذارید در دفاع از اقدام موسوی و کروبی برای فراخوان راهپیمایی بنویسم.
۱. همیشه بر این باور بودم که موسوی بیش از آنکه جلوتر از مردم یا پرچمدار حرکتشان باشد، همراه آنها بود و هست. مهمترین گواه این مدعا همان راهپیمایی میلیونی سکوت ۲۵ خرداد بود که موسوی تا آخرین لحظه نمیدانست که چه خواهد شد و از بیم خونریزی حاکمیت تا زمانی که مردم با آن جمعیت به خیابان نیامده بودند، با راهپیمایی موافق نبود و در واقع به عقل عملی و توصیهی طبیعی سیاسی پایبند بود. معنای این نه فرصتطلبی است و نه بیعملی سیاسی. معنای صریح و روشناش این است که موسوی نه خود را سرور و آقای مردم میشمارد و احساس ولایت بر آنها دارد و نه از آنها عقب میماند.
۲. تقاضای مجوز از وزارت کشور کردن در ظاهر عملی تناقضآمیز است ولی نفس نوشتن چنان نامهای بیش از هر چیز حرکتی است سیاسی. اگر قرار باشد مردم در چنین تظاهراتی حاضر شوند، منتظر مجوز وزارت کشور نمیمانند. مردم اگر به این نتیجه برسند، خودشان سرنوشتشان را به دست خواهند گرفت و بیشک موسوی هم همراه آنها خواهد بود. موسوی و کروبی با این اقدام دستگاه سیاسی حاکمیت جمهوری اسلامی را در وضعیت دشواری قرار دادند. اگر وزارت کشور مجوزی صادر کند، خود ناگزیر به حفظ امنیت مردم نیز هست و هر اتفاقی بیفتد مسؤول نهایی رخدادها وزارت کشور است. اگر مجوزی صادر نکند – هر چند عدم صدور مجوز بنا به همین نامه و بنا به قانون نقض صریح اصل ۲۷ قانون اساسی است – باز هم طعنهای است به حاکمیت که گویی از مردمِ خودش هراس دارد.
۳. تعیین روز ۲۵ بهمن هم یادآور ۲۵ خرداد است و هم مسیر راهپیمایی همان مسیر است. از سوی دیگر، مردم را به راهپیمایی ۲۲ بهمن دعوت نکردهاند (مضمون بیانیه امروز را ببینید) چون تجربهی سال پیش نشان داد که مناسبتهای رسمی و از پیشتعیینشده در قرق حاکمیت باقی خواهند ماند و دستگاه حاکم با تکیه بر امکانات مالی، نظامی، امنیتی و رسانهای میتواند آن را به سود خود مصادره و هدایت کند. راهپیمایی ۲۵ بهمن، بیش از آنکه «تقاضا»ی صدور مجوز باشد، «فراخوان» و «آزمون» است برای دو گروه: برای دولت/نظام که یکبار دیگر حساب پس بدهد که با مردم (مردمی که سبز هستند و سر تسلیم در برابرش خم نکردهاند) چه برخوردی خواهد کرد و برای خودِ مردم سبز که چقدر در این مقطع آماده هستند که ابراز قدرت کنند. فراموش نکنیم که این کار بیش از آنکه اقدامی باشد که نتایجاش به صورت محسوس و ملموس سنجیدنی باشد، اقدامی است سیاسی. در اقدام سیاسی، ممکن است ظاهر لفظ و عبارت شما چیزی بگوید که مقتضا و نتیجهی عملی سخن شما، چیزی باشد که فراتر از عین الفاظ و عبارات باشد. توجه کردن به بینالسطور حرکتهای سیاسی نکتهی مهمی در تحلیل آنهاست.
۴. ماجرای راهپیمایی ۲۵ بهمن هر نتیجهای که داشته باشد به سود ماست و چیزی از دست نخواهیم داد. حتی اگر هیچ کس هم به این راهپیمایی نرود، چیزی از دست نخواهیم داد. جنبش سبز بنای قدرتنمایی در خیابان ندارد اما یک بار نشان داده است که اگر بخواهد، خیابان را هم میتواند تصرف کند. این حاکمیت سیاسی که صبر بخشی از ملت را به ستم و تحقیر میآزماید. این صبر همیشه صبر باقی نمیماند.
۵. مقایسهی مردم ایران و مصر، مقایسهای نادرست و آرمانگرایانه است. توقع بیجایی است که به مردم ایران بگوییم باید مانند مردم مصر در خیابان بایستید. هماکنون هیچ معلوم نیست عاقبت ماجرای مصر چه خواهد شد. حرکت این جریان در مصر کند شده است و در بهترین حالت، مبارک ممکن است تا همان زمانی که خودش مقرر کرده در قدرت بماند. مردم مصر هم با مردم ایران فرق دارند. میزان سواد و تحصیل مردم مصر، ترکیب جمعیتی، نسبت حضور زنان در اعتراضهای مصر با نسبت حضور زنان در جنبش سبز تفاوت زیادی دارد و کلاً وضعیت قابلمقایسهای نیست. این برخوردهای نوستالژیک که مردم ما هم باید مثل مردم مصر باشند (یا میبودند) بعید میدانم راهی به واقعیت ببرند. هر چند به هر حال تجربهی مصر، ممکن است یک تجربه باشد از میان تجربههای مختلف ایستادگی در برابر استبداد.
مطلب مرتبطی یافت نشد.