وصیت‌نامه‌ها و سیر سیاست و حکمت

یادداشتی که در زیر می‌بینید، به دعوت و خواسته‌ی یکی از مجلات داخل ایران نوشته شده است. قاعدتاً انتظار داشتم اولین جای انتشارش همان مجله باشد. مسؤولان مجله در آخرین لحظه به این نتیجه رسیده بودند که هر چند مضمون و محتوای نوشته از دید آن‌ها اشکالی ندارد و حتی در فضای فعلی نوشته‌ای معتدل است، اما نام نویسنده مسأله‌ساز است و تیغ ممیزی البته نام‌ها را هم گردن می‌زند. خلاصه این شد که مطلب در مجله منتشر نشده و درست قبل از انتشار، این یک قلم زیر ساطور رفت. روزگار ما در ایران همین است دیگر. از سوی دیگر، رسانه‌ها را می‌بینیم و می‌توان قضاوت کرد که چه جنس مطالبی در آن‌ها منتشر می‌شود! «جای آن است که خون موج زند در دل لعل / زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش». در نتیجه، انتظار زیادی نباید داشت ولی نفس همین واقعه، مثل خیلی از اتفاق‌های دیگر، نشانه است. و نشانه‌ی دردناکی هم هست. مدتی پیش برای یکی از دوستانی که وبلاگِ بی‌گناه‌ا‌ش (!) زیر تیغ فیلتر آقایان رفته بود، گفته بودم که امروزه در جمهوری اسلامی اتفاقی افتاده است که اگر کسی وبلاگ و وب‌سایت‌اش فیلتر شود، مقاله‌اش چاپ نشود، کتاب‌اش خمیر شود، زندان برود یا شکنجه شود، حتماً اگر اهل ایمان باشد و اعتقادی به آخرت داشته باشد، این‌ها را می‌تواند «ذخیره‌ی آخرت» قلمداد کند و به خودش ببالد (ناگفته پیداست که این نتیجه نمی‌دهد که اگر کسی این اتفاق‌ها به هر دلیلی برای‌اش نیفتد، این‌ها برای‌اش ذخیره‌ی دوزخ می‌شود؛ اثبات شیء نفی ماعدا نمی‌کند)! این‌جاست که به یاد این بیت اقبال لاهوری می‌افتم که گفت:

از آن بر خویش می‌بالم که چشم مشتری کور است
متاع عشق نافرسوده ماند از کم‌روایی‌ها
با این مقدمه، این یادداشت مختصر را بخوانید. چیزی هم به این متن نیفزودم و از آن چیزی هم نکاستم تا بتوانید داوری کنید که چنین متنی تا چه اندازه با طبع ممیزان ناسازگار می‌توانست بیفتد.

وصیت‌نامه‌نویسی، سنتی است که از دل آن ژانری ادبی هم زاییده شده است به این معنا که وصیت‌نامه‌ها متونی شده‌اند که اغلب حتی قرن‌ها پس از نوشته شدن، خوانده می‌شوند و نکاتی حکمت‌آمیز و عبرت‌آموز از آن‌ها استفاده می‌شود. این جنس وصیت‌نامه‌ها را هر کسی می‌تواند بنویسد و نوشته است. در واقع، وصیت‌نامه، ذیل مفهومی کلی‌تر می‌افتد و آن همان سخنانی است که از هر کسی، نویسنده‌ای، فیلسوفی یا سیاست‌مداری باقی می‌ماند. اما چیزی که به وصیت‌نامه، ویژگی خاصی می‌دهد همان مرگ است یعنی حجاب و حائلی که نویسنده‌ی آن را برای همیشه از بازماندگان جدا می‌کند. این‌جاست که وصیت‌نامه تبدیل به متنی می‌شود که دیگر نویسنده‌ی آن هیچ حضوری ندارد برای تفسیر آن و گره گشودن از ابهامات احتمالی‌اش. لذا، وصیت‌نامه از یک سو به مرگ مربوط است و از سوی دیگر به آخرین خواسته‌ها یا آرزوهای نویسنده‌اش. جز این، متن وصیت‌نامه‌ها عمدتاً با هر متن دیگری که در زمان حیات فرد نوشته شده باشد تفاوتی ندارد.

در بستر تاریخ دین و مشخصاً تاریخ اسلام و تشیع، یکی از نمونه‌های بارز وصیت‌نامه‌ها، نامه‌ای است که حضرت امیر برای فرزندش امام حسن نوشته است. این نامه که به خاطر ساختار و مضامین‌اش، شکل و بیان وصیت‌نامه‌ای دارد، بیش از هر چیزی متضمن اندرزهای حکیمانه‌ی پدری است به فرزندش و البته این‌جا حکمت علوی است و میراث اهل بیت پیامبر که به نسلی دیگر منتقل می‌شود.

نمونه‌ی دیگری را می‌توان از دید مسلمانان شیعه در سخن پیامبر اسلام دید: حضرت رسول در آخرین سفر حج خود، توصیه‌ای به مسلمانان کرد که هر کسی که او را مولای خود می‌داند، علی مولای او خواهد بود. شیعیان این توصیه‌ی پیامبر را تفسیر با نص پیامبر به جانشینی حضرت امیر کردند. چنان‌که می‌دانیم مسیر تاریخ چنین بود که میان وصایت علی و نص باطنی و معنوی پیامبر بر امامت او و خلافت ظاهری و ولایت سیاسی او فاصله‌ای افتاد و مسلمانان پس از پیامبر، آن سخن او را حمل بر جانشینی حضرت امیر در مقام خلافت نکردند.

اما وصیت‌نامه‌ها عمدتاً چه تأثیری دارند و به طور مشخص چه تأثیر سیاسی باقی می‌گذارند؟ گمان می‌کنم باید حساب دوره‌های مختلف تاریخی را از هم جدا کنیم. نخست این‌که در دوره‌ی ماقبل مدرن – اگر مثلاً تقسیم‌بندی‌های سیاسی روزگار معاصر را در نظر بیاوریم – که مرزبندی‌های سیاسی به شکل فعلی معنی‌ نداشت، دولت-ملت نداشتیم، نظام‌های دموکراتیک یا پارلمانی کمابیش بلاموضوع بودند و سلطنت و پادشاهی هم‌چنان شکل غالب سیاست‌ورزی بود، وصیت یک چهره‌ی سیاسی یا پادشاه، عمدتاً می‌توانست سرنوشت جمع کثیری را رقم بزند. بهترین تجلی این معنا را می‌توان در تعیین جانشین از سوی یک پادشاه دید. اگر در جانشینی اختلافی رخ نمی‌داد و همه رأی پادشاهِ از جهان‌رفته را می‌پذیرفتند، همه چیز بستگی به این داشت که پادشاه یا زمام‌دار بعدی فردی باکفایت باشد یا فاقد مدیریت و رهبری مناسب. حتی نفس تعیین جانشین هم حرکتی معنادار بود و پادشاه یا زمام‌داری که از جهان می‌رفت، می‌توانست هوشیاری بیشتری در انتخاب جانشین خود به خرج دهد تا تنش و درگیری کمتری پس از او به وجود بیاید. به این معنا، فکر می‌کنم حوزه‌ی عمده‌ی تأثیرگذاری‌های وصایای دوره‌ی ماقبل مدرن را باید در همین تعیین جانشین یا تصریح به اتوریته‌ی مسلط برای اداره‌ی امور دید. از این مورد عام و تأثیرگذار که بگذریم، بقیه‌ی توصیه‌ها و وصایا بیشتر در حد اندرزهای شخصی و پندهای حکیمانه باقی می‌مانند.

اما در دوره‌ی مدرن، وصیت‌نامه‌ها همیشه به این معنا نیستند که تأثیری مستقیم در یک نظام سیاسی باقی می‌گذارند. وصیت‌نامه‌ی بنیان‌گذار انقلاب اسلامی،‌ شاید نمونه‌ی خوبی از این دست باشد. این وصیت‌نامه را شاید به وجهی بتوان منشور انقلاب خواند. این متن، خطوط کلی اندیشه‌ی آیت‌الله خمینی را نمایش می‌دهد. اما آیا می‌توان هر چه را که پس از وفات ایشان رخ داده است مطابق با همین وصیت‌نامه دید و فهمید؟ به عبارت دیگر، آیا این وصیت‌نامه جای قانون را می‌گیرد؟ طبیعی است که پاسخ منفی است. این وصیت‌نامه‌ نیز مانند بسیاری از وصیت‌نامه‌های دیگر، چیزی است از جنس همین خواسته‌ها و آرزوها و تمنیاتی که وصیت‌نامه‌نویس انتظار دارد بازماندگان‌اش به آن‌ها عطف توجه کنند. واقعیت همیشه چنین نیست که بازماندگان همان راهی را بروند که وصیت‌نامه‌نویس خواسته است. لذا، برای تأثیرگذاری یک وصیت‌نامه باید آن را در بستر مناسب‌اش قرار داد: وصیت‌‌نامه هیچ‌گاه جای قانون را نمی‌گیرد و هیچ‌وقت وصیت‌نامه تبدیل به حکمی ازلی و ابدی نمی‌شود. پاره‌ای از بندهای هر وصیت‌نامه‌ای ممکن است با گذشت‌ زمان به طور کامل از موضوعیت بیفتند. بخش‌هایی دیگر از وصیت‌نامه‌ها ممکن است سالیان سال اعتبار و معنا داشته باشند و هم‌چنان راهگشای اندیشه و عمل آدمیان بسیار باشند. همه‌ی وصیت‌نامه‌ها فقط محدود به یک منطقه‌ی جغرافیایی خاص نمی‌مانند و ممکن است واجد معانی و مضامینی باشند که مرزهای جغرافیایی را در نوردند و چراغ راه آدمیان بسیاری باشند. این بستگی به جنس و نوع وصیت‌نامه دارد. هر چه وصیت‌نامه‌ بیشتر با بشریت انسان‌ها سر و کار داشته باشند و کمتر به سراغ مرزبندی‌ها و تقسیم‌های نژادی، قومی، دینی، زبان یا ملی برود، وصیت‌نامه ماندگارتر و انسانی‌تر می‌شود.

با این اوصاف، هر متنی را ولو نام وصیت‌نامه بر خود داشته باشد، نمی‌توان وصیت‌نامه خواند. گاهی اوقات جنس یک متن که نام وصیت‌نامه بر خود دارد، ممکن است حکمت باشد یا اندیشه‌ی سیاسی یا پند و اندرز یا توصیه‌های پس از مرگ نویسنده. در نتیجه، مضمون وصیت‌نامه است که می‌تواند به ماندگاری آن کمک کند و آن را از چنبره‌ی گذر زمان و تاریخ برهاند. هم‌چنان وصیت‌نامه‌ی حضرت امیر به امام حسن برای دین‌داران متنی است خواندنی و حکمت‌آموز.

درست است که وصیت‌نامه‌های «ایدئولوژیک» ممکن است تأثیری درازمدت داشته باشند اما همه‌ی این‌ها بستگی دارد به این‌که بازماندگان تا چه حد از آن وصیت‌نامه مضمون و معنایی بسته و ایدئولوژیک استنباط کنند یا به این نوع مضامین آن توجه کنند. وصیت پیامبر اسلام در حجه الوداع منجر به خلافت حضرت امیر نشد اما هم‌چنان مسلمانان پس از او خود را مسلمان می‌دانند و ما نیز نمی‌توانیم آن‌ها را مسلمان ندانیم. امروز هم کسی قول به وحدانیت خدا و نبوت حضرت رسول را از مضامین وصیت‌نامه‌ی ایشان نمی‌داند ولی هم‌چنان این اصول، تعیین‌کننده‌ی مشی زندگی هر مسلمانی است.

پیش‌بینی کردن تأثیرگذاری وصیت‌نامه‌ها کار ما نیست. وصیت‌نامه‌های مختلف تأثیرهای مختلفی داشته‌اند که گاهی کاملاً دور از انتظار بوده است. وصیت‌نامه‌ها عمدتاً برای نسل بعدی نوشته می‌شوند و نسل بعدی آدمیان در هر مقامی که باشند هم‌چنان صاحب اختیار و انتخاب‌اند و ممکن است هر راهی را انتخاب کنند و این راه لزوماً به معنای نفی کامل و مطلق سلف‌شان نباشد. این‌جاست که باید میان وصیت‌نامه‌ی یک شخصیت سیاسی و اصولی که نظام سیاسی متبوع او را شکل می‌دهد تفاوت گذاشت. پیداست که برای یک شخصیت سیاسی، بازنویسی دوباره‌ی اصول و قوانین همان نظام سیاسی کاری عبث و بی‌معنا و در واقع تحصیل محصل است. آن‌چه که یک وصیت‌نامه – از هر جنسی – را معنی‌دار و خواندنی می‌کند، مضامینی است که گرد و غبار گذر زمان و تاریخ به آسانی بر آن‌ها نمی‌نشیند.
داریوش محمدپور ۱۹ آبان ۱۳۸۹
بایگانی