مدتهاست که میخواهم چیزی دربارهی مرضیه بنویسم. اما به دلایلی که کمابیش روشن است، مردد بودم و همچنان هستم. با تمام این احوال، مرضیه خوانندهای بود که صدایاش در یاد و خاطرهی نسلی باقی است. مرضیه خوانندهی نسل من نبود. شاید خوانندهی نسل پیش از من یا نسل پیشتر بود ولی صدای او سالهایی از زندگی مرا پر کرده است و امروز هم بسیار پیش میآید که زمزمهی صدای او همراه من باشد.
هنرمندان هم مانند همهی آدمهای دیگر، انساناند و همان خوبیها یا خطاهایی که در هر آدم دیگری ممکن است یافت شود، در آنها هم هست. مرضیه، به نظر من، در سالهای آخر عمرش مرتکب اشتباهاتی شد که او را از چشم بسیاری انداخت. اما، هیچ کدام از خطاهای مرضیه نتیجه نمیدهد که فلان تصنیف زیبایی که خوانده است، دیگر زیبا نیست یا دیگر نباید از آن لذت برد. میدانم عمدتاً آدمها سخت میتوانند خودشان را از این داوریها جدا کنند. ولی اگر کمی از ارتفاع و از بالا به ماجرا نگاه کنیم، قضیه آسانتر میشود. همهی ما کمابیش وضع مشابهی داریم با این تفاوت که احوال ما کمتر آشکار میشود و کمتر زیر ذرهبین قرار میگیرد. آنکه داوری نهایی را دربارهی ما میکند، هنگام قضاوت، همه چیز ما را جمع میزند و به خاطر یک یا دو خطای کوچک یا معصیت عظما، تمام هستی ما را مشمول عقوبت و عذاب نمیکند. گاهی برای اینکه با کسی بر سر مهر باشی یا مروت کنی، کافی است پی بهانهای بگردی تا بگویی به خاطر همین یک فعل نکو و به خاطر همین خوبی، میشود از همهی آن خطاها و لغزشها اغماض کرد. اینجاست که بعضیها «از دیده میافتند ولی از دل نمیروند».
بسیار بیشتر از این میخواستم بنویسم ولی کوشش میکنم عنان قلم را بگیرم که سر به جاهای دیگر نکشد. از هنر و هنرمندان بسیار میشود گفت و نوشت. اما برای مرضیه، فکر کردم جدای از این نقدی که بر لغزش سالهای پایان عمر او دارم، ترانههایی از او روزها و شبهای مرا ساختهاند و همدم و انیس تنهاییها، شادیها و غمهای من بودهاند. پس شکر نعمت گزاردن و حق سپاس ادا کردن، اقتضا میکند که اینگونه و به نیکی از او یاد شود. در زیر، گزیدهای از ترانههایی از مرضیه را آوردهام که خودم بسیار گوش دادهام و گوش میدهم و آنها را دوستتر دارم. از مرضیه آثار زیادی باقی مانده است، اما اینها سلیقه و انتخاب من است. شاید شما هم با من موافق باشید.
مطلب مرتبطی یافت نشد.