انواع ادلهی شخصبنیاد
حال که ماهیت کلی استدلال شخصبنیاد و پرسشهای انتقادیای را بررسی کردهایم را که به ما در ارزیابی آن کمک میکنند، میتوانیم به اختصار به بعضی از گونههای ادلهی شخصبنیاد باز گردیم. اینجا حملهی شخصی اهانتآمیز، استدلال شخصبنیاد موقعیت محور، و شخصبنیاد «خودت هم» و شریک جرم را مرور خواهیم کرد.
حملهی شخصی اهانتآمیز
چنانکه از نام آن بر میآید، حملهی شخصی اهانتآمیز متضمن حملهی مستقیم به شخصیت فرد است به جای اینکه به بعضی از شرایط مربوط به او بپردازد. این نوع از مغالطه است که باعث شده است استدلال شخصبنیاد به مثابهی یک استراتژی مناسب در استدلال عموماً رد شود و دلیل آن این است که حملات فوقالعاده اتهامآمیز این نوع مغالطه و غالباً همراه با زبانی دشنامگو، بعید است بتواند بر کسی که در پی دلایل خوبی است، اثر بگذارد. این استدلالها بیشتر احتمال دارد که در برابر مورد دوم از پرسشهای انتقادی ما شکست بخورد و ممکن است رویهمرفته استدلال شخص را به کناری بنهد. اما همچنین باید مراقب این نکته نیز باشیم که اینجا استدلالی واقعی هم وجود دارد. بدگویی کردن از کسی، در عین اینکه نقض غرض ارتباط خوب است، به خودی خود مغالطهآمیز نیست. در نتیجه، باید اطمینان حاصل کنیم که شخص هم مقدمات و هم نتیجهای برای کارش ارایه کرده است. اینجاست که بسیاری از ادلهی شخصبنیاد اهانتآمیز آشکارا کنار گذاشته میشوند چون ساختن یک استدلال از آنچه گفته شده است بالنسبه دشوار میشود. مثال زیر نشان میدهد که در بستری جدلی پای چه چیزهایی در میان است:
مورد ۵ د
در فوریهی ۲۰۰۴، میریام بدار، ورزشکار دو رشتهی ورزشی و برندهی دو مدال طلای المپیک، ادعا کرد که شرکت قطار مسافری ملی (وایا ریل) که او کارمندش بود، صورتحسابی بیش از حد از یک شرکتبازاریابی دریافت کرده است و به این ترتیب درگیر ماجرایی جنجالی شد. آقای ژان پلهتییر، رییس سابق وایا ریل، درگزارشی در روزنامهی لا پرس شهر مونترال، بدار را متهم به دروغگویی کرد.
[آقای پلهتییر اصرار داشت که ادعای خانم بدار را مبنی بر اینکه شرکت بازاریابی گروپاکشن به دفعات صورتحسابی بیش از حد برای وایاریل فرستاده است، نباید باور کرد.] او گفت: «نمیخواهم بدجنسی به خرج دهم، اما او دختر بیچارهای است که مستحق ترحم است، و تا جایی که من میدانم همسری هم ندارد. او به عنوان یک مادرِ تنها با مسؤولیتهای اقتصادی دست و پنجه نرم میکند. عمیقاً حس میکنم که او درخور ترحم است.»
پلهتییر به جای پاسخ دادن به اتهامات خانم بدار، تصمیم میگیرد که به شخص او حمله کند چون یک مادر تنهاست که مستحق ترحم است. اما استدلالی را هم عرضه میکند: او به نوعی میگوید که این واقعیتها دربارهی او زمینههایی برای باور نکردن سخنی است که او میگوید. استدلالِ شخصبنیاد اهانتآمیز او از آزمون سومی که در پرسشهای انتقادی بالا طرح کردیم، ناکام بیرون میآید: او از موقعیت بدار نتیجهای میگیرد (که نباید آن را باور کرد)، اما دلایلی که ارایه میکند کمترین ارتباطی به آن ندارد و در نتیجه، استدلال شخصبنیادِ او مغالطی است.
اگر دوباره به مورد ۵ ب باز گردیم، اکنون میتوانید ببینید که استدلال شخصبنیاد پیت علیه متهمکنندهی پرنس چارلز برای رد اتهام راه مشابهی را رفته است بر این مبنا که وی شخص دائمالخمری شناخته شده است و در گذشته هم ادعاهای نادقیق دیگری داشته است. هر مورد را باید با توجه به شرایط خودش بررسی کرد و این یکی در صورتی که ادعاهای گذشته، ثبتشده و معتبر باشد، سزاوار توجه است. اما، بارِ برهان بر دوش خود مدعی است تا آن را پشتیبانی کند. در غیر این صورت، با یک استدلال مغالطی دیگر روبهرو هستیم.
استدلالِ شخصبنیاد موقعیت محور
نوع استدلال شخصبنیادی که جان لاک بر آن انگشت میگذارد با گونهی اهانتآمیز آن خیلی فرق دارد. چنانکه به یاد میآورید، لاک استدلال را از جنسی میدید که در آن به فرد «به خاطر پیامدهایی که از اصول یا اذعانهای او نتیجه میشود» فشار وارد میآورند. در اینجا زیاد به شخصیت فرد کاری ندارند بلکه توجه به شرایط خاصی میشود که به مسألهی مورد بحث مربوط است. او ممکن است در مقامی باشد که از نحوهی حل مسأله به نوعی سودی ببرد. به این ترتیب، مطرح کردن این منفعت مسلم، زیر سؤال بردن جایگاه شخص یا استدلال او بر اساس دلایل مربوط به موقعیت او است. یک پیمانکار شهری را در نظر بگیرید که از ایجاد جادهای در کنار مسیر الف به جای مسیر ب پشتیبانی میکند. اگر حریف او نشان بدهد که پیمانکار مزبور تصادفاً در همان مسیر ب زندگی میکند، داوری او زیر سؤال خواهد رفت. پیمانکار ممکن است دلایل بسیار خوبی را برای خوب بودنِ ساختِ جاده در مسیر الف، عرضه کند، در نتیجه ارزیاب باید به دقت بررسی کند و ببیند که عامل قراین و شرایط او چه اندازه در این استدلال نقش ایفا میکند. اما این کار را میتوان با دنبال کردن پرسشهای انتقادی پیشگفته انجام داد. نوع خاصی از قراین و شرایط را اغلب ذیل عنوان «خودت هم» طرح میکنند.
استدلالهای خودت هم
استدلال «خودت هم» در عمل یعنی اینکه میان آنچه فرد میگوید و آنچه عمل میکند، ناسازگاری وجود دارد، یا تعارضی وجود دارد میان آنچه در گذشته گفته است و آنچه اکنون پیشنهاد میکند. یعنی، شخص خود نیز در مظان همان اتهامی است که خودش اکنون وارد میکند. ناسازگاری و تعارض در اینجا بیشتر عملگرایانه است تا منطقی. نمونههای تیپکال آن، رد کردن توصیهی پزشک برای رژیم غذایی است به این دلیل که خود پزشک به روشنی اضافهوزن دارد. اگر بخواهیم دقیق باشیم، شرایط خود پزشک کمترین ارتباطی با سلامتی خود شما ندارد. مثال دیگر، رد کردن انتقاد یک فرد از عمل شماست به این دلیل که منتقد خودش همان کار را در گذشته انجام داده است.
چنانکه ترودی گوویر اشاره کرده است، در عینحال که کاری که کسی انجام داده است ممکن است تأثیری در حقیقت آنچه میگوید نداشته باشد، ممکن است همچنان به اعتبار شخصی او ارتباط داشته باشد. در استدلال خصلتی، که در آن اعتبار مدعی عاملی کلیدی در بررسی وزنی است که به نتیجهگیری او داده میشود (شاید به خاطر اینکه هیچ راه بهتری برای دسترسی به حقیقت مدعا نداریم)، سازگاری درونی اعمال و سخنان ممکن است بسیار مهم باشند. در نظر بگیرید که وقتی که سقراط با دولتهای مختلف سر و کار داشت و پس از اینکه او را در محاکمهاش مقصر شناختند، میگفت به جای اینکه او را مجازات کنند، باید به او پاداش بدهند و در دفاعیهی افلاطون، برای او مهم بود که نشان بدهد عملاش با باورهایاش در تعارض نیست [و دقیقاً به خاطر اینکه سخن و عملاش تعارض نداشت، انتظار داشت که به جای تنبیه به او پاداش بدهند]. همهی اینها نشان میدهد که ما به عنوان ارزیابیکنندهی مدعیات باید به دقت بررسی کنیم که سازگاری عمل و سخن یک شخصیت چقدر در یک استدلال خاص مهم است.
البته، مردم هم نظرشان را عوض میکنند و هم میتوانند آن را عوض کنند (به این دلیل است که استدلالها را بر آنها عرضه میکنیم)، در نتیجه نمیتوانیم فرض کنیم که چون آنچه که شخص اکنون از آن حمایت میکند ناسازگار با گفتههای او در گذشته است، او از اصل سازگاری تخطی کرده است. باید بررسی کنیم که آیا احتمال دارد که او موضعاش را تغییر داده باشد یا نه. همچنین باید مطمئن باشیم که ناسازگاری و تعارض ادعایی باورپذیر باشد – و تفاوتی میان مورد پیشین و مورد فعلی وجود نداشته باشد.
به مثال زیر که از گزارش یک روزنامه از بحثی دربارهی یک قانون دولتی گرفته شده است، توجه کنید:
مورد ۵ ه
جو س. عضو اکثریت به خاطر استفاده از اموال عمومی برای پرداخت هزینهای بیش از ۴۴۰۰۰ دلار زیر فشار است. اعضای اقلیت، رهبر جناح اکثریت را متهم میکنند که هنگام برخورد با مخالفان یک معیار دارد و هنگام برخورد با دولت معیاری دیگر دارد. در دفاع از جو س.، رهبر جناح اکثریت اشاره میکند که یک عضو اقلیت (که قبلاً در اکثریت بوده) خودش هم به خاطر هزینههایی که کرده، به ویژه در مورد هزینهی سفرهای دولتیاش، زیر سؤال بوده است.
توجه کنید که هر دو طرف این بحث از استدلال «خودت هم» استفاده میکنند: یکی در حمله کردن و دیگری در دفاع. منتقدان رهبر جناح اکثریت او را متهم به تناقض داشتن کردند چون به نظر میرسید که او آماده است که از همان رفتاری که هنگام در اقلیت بودن به آن حمله کرده بود، دفاع کند. در دفاع، رهبر جناح اکثریت مدعی میشود که «خودت هم اینچنینی» و اشاره میکند به رفتار یکی از افراد جناح خودِ منتقد هنگام شکلگیری اکثریت؛ پیامد این است که آنها نیز قبلاً آماده بودن که از رفتاری که اکنون به آن حمله میکنند، دفاع کنند. این اتهامات رفت و برگشتی تنها مانع رسیدن به هر گونه راهحلی برای مسأله میشود و متضمن نوعی نادیده گرفتن موضوع است که در پرسشهای انتقادی پیشتر به آن اشاره کردیم.
شریک جرم
آخرین مورد حمله به شخصیت که بررسی خواهیم کرد، حملهای است که مبتنی بر ارتباط واقعی یا ادعایی یک فرد است چه این ارتباط با شخص دیگری باشد یا با یک سازمان و نوعی از تفکر. این حمله فرض میکند که هر «تقصیر»ی که متوجه بخشهای دیگر ارتباط است میتواند به فردی که ادعا را طرح کرده است نیز انتقال پیدا کند. دو نمونه از این نوع استدلال را در مورد ۱ الف در فصل ۱ دیدیم. در آن مورد، کتاب بیورن لومبورگ، «محیطزیستگرایان شکاک»، بر مبنای ارتباط انتسابی با کتابی رد شده است که در دههی ۱۹۷۰ منتشر شده و به موجوداتی فضایی اشاره میکند که اهرام مصر را بنا به ادعای آن کتاب ساختهاند و معماهای مثلث برمودا به آنها مربوط است.
سپس ادعا شد که ناشر کتاب، انتشارات دانشگاه کیمبریج، به خاطر ارتباطی که با این کتاب [از طریق نشر آن] داشته است، به شهرت و اعتبارش صدمه زده است. چنان که در ارزیابی مختصر این مدعیات دیدیم، مغالطهی «شریک جرم» در هر دو مورد رخ داده است. در اتهام اول، حتی اگر اجازه دهیم نوعی از «تقصیر» (حدسی احتمالاً غیرعلمی) به دو کتاب نقلشده نسبت داده شود، هیچ ارتباطی میان آن کتابها و اثر لومبورگ نشان داده نشده است. در نتیجه، هیچ انتقال تقصیری وجود ندارد. در مورد اتهام دوم، در حالی که به روشنی هیچ ارتباطی میان کتاب لومبورگ و ناشر آن وجود ندارد چون هیچ تقصیری ادعای اول را تأیید نمیکرد، در ادعای دوم هم تقصیری برای منتقل شدن وجود نداشت. اکنون میتوانیم ببینیم که دو اتهامی که در آن مورد وارد شده بود، یعنی اتهام علیه لومبورگ (از طریق کتاباش) و اتهام علیه ناشر، انواعی از استدلالهای شخصبنیاد بودند چون علیه شهرت هر کدام از اینها بودند گرچه در اتهام علیه ناشر دلالتی بر رد موقعیت وجود نداشت.
در بیشتر موارد، [استدلال] شریک جرم را میتوان با استفاده از پرسشهای انتقادی پایه که پیشتر ارایه شد، ارزیابی کرد. در خصوص سؤال اول، به دنبال این هستیم که ببینیم آیا ارتباط ادعایی با طرف مقصر واقعاً وجود دارد یا نه. در خصوص سؤال دوم، دنبال این هستیم که ببینیم آیا توجه، از موضع و مدعای اصلی به جای دیگری منصرف یا منحرف شده است یا نه. و در خصوص سؤال سوم، موضوعیت ارتباط موضعی که فرد پیش میبَرَد را آزمایش میکنیم. سؤال آخر را نیز همچون موارد قبلی میتوان طرح کرد.
انواع کلی و خاص استدلال شخصبنیاد که در این فصل بررسی شدهاند، همگی به کار گرفته شدند تا نیاز به کاوش و بررسی دقیقتر بسترهای بحث و جدل هنگام ارزیابی مغالطی بودن آنها را بیشتر نشان دهند . این موارد همچنین دو مشکل پایه را که در مورد مدعیات مغالطی شناسایی کردیم نشان میدهند. یک مشکل به ارتباطات درونی مؤلفههای استدلال باز میگردد. پرسش کردن از اینکه آیا از مواد استدلال شخصبنیاد نتیجهی مناسب گرفته شده است یا نه، به این دغدغه پاسخ میدهد. مشکل پایهی دیگر به ارتباطهای بیرونی میان استدلال و بستر آن و مخاطبان باز میگردد. در نظر گرفتن شخصیت فرد یا شرایط او و اِسکاتِ یک طرف در برابر مخاطبان حکایت از وجه عمومی مغالطی بودن آن دارد.
مطلب مرتبطی یافت نشد.