هنر «مانا» و دریوزگی دشمنان

یادداشت زیر را به دعوت محمود فرجامی به مناسبت جایزه‌ی شجاعتی که مانا نیستانی گرفته است نوشته‌ام. این یادداشت نخستین بار در آی‌طنز منتشر شده است.
هنرمندان، نویسندگان، شاعران و عمدتاً کسانی که حوزه‌ی کارشان به فرهنگ باز می‌گردد، همیشه این بخت را ندارند که در مقاطع و مفاصل مهم عطف تاریخی منطقه‌ای یا جهانی قرار بگیرند. این‌که آدمی به تصادف یا اتفاق در متن و قلب حادثه‌هایی سرنوشت‌ساز قرار بگیرد، نتیجه نمی‌دهد که همیشه تصمیم یا انتخاب درستی در نقش ایفا کردن خواهد داشت. عزت، شرف و بزرگی همیشه از آدمی سراغ نمی‌گیرد. گاهی که به اتفاق روزگار، مجالی فراهم می‌شود که آدمی گوهر خویش بنماید و نشان بدهد که هنگام تصمیم‌های دشوار کدام سو می‌ایستد، هنگامه‌ی دمیدن ستاره‌ی بخت اهل هنر است.
این مضمون را شاید با تملق و چاپلوسی یا عوام‌فریبی اشتباه بگیرند. اما تفاوتی که میان عوام‌فریبی و هوش‌مندی در موضع‌گیری هست این است که آزادی و عدالت مفاهیمی ساده‌اند و برای فهم‌شان نیاز به درجه‌ی بالایی از تجرید ذهنی نیست. ساده‌ترین انسان‌ها به سرعت می‌توانند تفاوت تبعیض را با برابری ببینند. کافی است حداقلی از ابزارها را در اختیارشان بگذاری و وجودی خالی از رنجِ درون یا بغض و کین‌توزی داشته باشند. تشخیص راست از دروغ هم همیشه دشوار نیست. بعضی نکات را به شهود و بداهت می‌توان دریافت.
کار هنرمند و در این مورد مشخص کارتونیست، روایتی بصری و حسی‌تر از کار منتقد یا اندیشه‌وران اجتماعی-سیاسی است. کارتون می‌تواند هم‌چون تصویر حسی مقاله‌ای مبسوط و مفصل عمل کند. کارتون ابزار انتقال حس تصویرگر آن است به مخاطب چنان‌که نویسنده‌ی یک مقاله یا یک سخنران می‌کوشد مغز سخن‌اش را به مخاطب منتقل کند. آثاری که مانا نیستانی در این یک‌سال آفریده است حکایت از درک عمیق او از رنج‌های مردم‌اش دارد. هر هنرمندی این توانایی را ندارد که بدون فرو افتادن در موج‌های عوام‌فریبانه، درد و رنجِ آدمیان را فارغ از ملاحظات تقرب به قدرت‌های سیاسی و جدا از سلیقه‌های شخصی‌اش، ببیند و زبانِ حالِ دردهای آن‌ها باشد. مانا تصویرگر دردهای ما و حسرت‌های ما بوده است. او امیدهای ما را هم روایت کرده است. اندیشه‌ی جنبش سبز هم در تصویرهای او به بیانی شیوا و صمیمی تجلی کرده است.
این‌که هنرمندی بتواند تشخیص بدهد که چه وقتی، و کجا چه چیزی را باید بگوید، بنویسد یا تصویر کند، کار آسانی نیست. بخشی از آن به درک و عمق بینش آدمی بر می‌گردد. بخش دیگری از آن شهودی است. بخشی از آن هم شاید بخت و اقبال باشد. آثار مانا این ویژگی را داشته است که چون نکته در دهانِ دوست، به جا بوده است. دشواری کارِ هنرمند این است که در برابر داوری زمانه و زمان قرار می‌گیرد. هم‌عصران هنرمند او را می‌سنجد و به کارهای او اقبال می‌کنند یا از آن رو می‌گردانند. آیندگان هم به داوری حاصل اندیشه و هنر آدمی می‌نشینند. به گذشته اگر نگاه کنیم، حتی بدون این‌که کسی حاجت به دانش ادبی یا فهم بسترهای فرهنگی و تاریخی ایران داشته باشد، هنوز کسی حافظ را هم‌ارز و هم‌قدر سوزنی سمرقندی یا عنصری نمی‌داند. در دلِ مردمان جا یافتن و در دیده‌ی صاحب‌نظران نشستن، کار آسانی نیست و «هزار نکته در این کار و بارِ دلداری‌‌ست». بدون این‌که بخواهم در داوری مانا راه افراط بروم، گمان می‌کنم تا به این‌جا مانا این توفیق را داشته که نبض زمانه‌ی خود را در دست داشته باشد و منعکس کننده‌ی حسرت‌ها و امیدهای جامعه‌ای بیدادکشیده باشد که غروری زخمی دارد اما با صلابت در برابر ستم ایستاده است.
فکر می‌کنم داوری زمانه‌ی مانا، داوری مثبت و مهرآمیز از او و آثار اوست. کم‌اند کسانی که از آثار مانا به هر دلیلی رو بگردانند یا تصویری از او را در خور طعن بدانند. در توفیق هنر مانا همین بس که رجانیوز کوشید آثاری را که مانا برای جنبش سبز کشیده بود،‌ به همان شکل و با دست بردن در رنگ‌ها، جعل کند و به سود خود مصادره کند. این‌که دشمنان او هم ناگزیر به دریوزگی او آمدند، نشانه‌ای از عبور مانا از مرزهای تنگ‌نظرانه و پیش‌پاافتاده‌ی هنر کلیشه‌ای و شعاری است. 
بایگانی