مدتهاست چیزی در وبلاگ ننوشتهام. بسیاری از حرفهای پراکنده یا حتی منسجم را یا بریدهبریده در توییتر و فیسبوک رها کردهام یا هرگز ننوشتهام. مشغلههای کاری و تدریس هم طبعاً مانع دیگری هستند. یکی دو روز است نکتهای در خیالم مرتب میگذرد و به گمانم ثبتاش دست کم برای خودم مهم است. ما آدمیان را – آدمیان دیگر جز خودمان را – چگونه داوری میکنیم؟ این سؤال بسیار مهمی است.
عموم ما به خاطر شاید ترسهای نهادینه در نهاد انسانی از زوال و نابودی یا احساس تهدید در برابر غیر حتی وقتی که واقعاً تهدیدی از جانب دیگری متوجه ما نباشد، ناخواسته سپر دفاعی ستبری در برابر دیگری بلند میکنیم. خیلی اوقات شناخت ما از دیگر محدود و منحصر به خواندهها یا نوشتههای سطحی این و آن است. تربیت دوران کودکی، آموزشهای ایدئولوژیک مذهبی یا سیاسی خیلی اوقات جا را برای اندیشه و خردمندی و حتی انسان بودن ما تنگ میکنند. اولین قدم برای مقاومت در برابر این وسوسهها این است که همیشه در برابر خیلی از دانستههایی که مفروض میدانیم و خیال میکنیم یقینی و قطعی است اگر نه تشکیک جدی دست کم جای اندکی بازنگری باقی بگذاریم. در زمین، در میان انسانها، هیچ معرفتی قطعی و یقینی و نهایی نیست. از همین روست که از هیچ انسانی و هیچ طایفهای به سادگی و به سرعت نباید اهریمن ساخت یا گمان کرد که این فقط ماییم که بر صراط مستقیمایم و دیگران در راه باطل سرگرداناند.
نکتهی دیگر که به همین مضمون مرتبط است این است که ما به دشواری خودمان را جای دیگران میگذاریم. سخت است که خودمان را جای کسی که جنسیتاش، افکارش، اعتقاد و مذهباش، زبان و فرهنگاش با ما تفاوت دارد بگذاریم و سعی کنیم کمی دنیا را از منظر او ببینیم بدون داوریهای غلاظ و شداد قبلی. این پرهیز هم البته به خیال من از ترس است. از ترس اینکه مبادا آنکه تا دیروز دیو تلقیاش میکردیم هنگام برخورد نزدیک و انسانیتر به چشممان یکی بیاید مثل خود ما. آن وقت آن دیوار ستبری که میان خود و دیگری برکشیدهایم ناگهان فرومیریزد و دنیایمان یکسره عوض خواهد شد. برای بسیاری از آدمیان برداشتن این گام سخت است.
داوری کردن دیگری و تحلیل کردن او هیچ وقت نباید در خلاء رخ بدهد. هر فرد، هر گروه فکری، دینی، سیاسی را باید در بافتار تاریخی و سیاسی خودشان و از همه مهمتر در مقایسه با سایر بازیگران همسنخ خودشان مقایسه کرد. ما هیچ وقت انسانها را با فرشتگان مقایسه نمیکنیم. نمیشود یک فرد یا گروه را گذاشت سینهی دیوار و محاکمه کرد اما همزمان تمام افراد یا گروههای دیگر بازیگر در صحنهی مشابه را طیب و طاهر قلمداد کرد و گمان کرد که بقیه خوبان عالماند و جز همین چند خطاکار و طوایف ضاله بقیه نیکفرجامان عالماند و بس.
راه رهایی از این آفتها البته درگیر شدن با انسانیت خویش است. دیدن ضعف و نقصان خود مهم است. فروتنی معرفتی و اخلاقی کلید رهایی از این نخوتهای هولناک و ویرانگر است.
مطلب مرتبطی یافت نشد.