سکولاریسم، دین و یک سوء‌ تفاهم بزرگ

کوتاه و مختصر می‌نویسم اما به زودی همین موضوع را با تفصیل بیشتری، با ارجاعات دقیق‌تر، بسط خواهم داد. مسأله ساده است: آیا دین با سکولاریسم تضاد و منافات دارد؟ آیا یکی با دیگری (یا این دو با یکدیگر) دشمنی دارد (دارند) و خواهان ریشه‌کن کردن یکدیگرند؟ ادعای من این است که این پرسش‌ها، از ابتدا خشتِ کج نهادن است و به بیراهه کشاندن مسایل مهم‌تر و جدی‌تر جامعه‌ی ما. توضیح می‌دهم چرا.

وقتی سؤالی از اساس غلط باشد یا نادقیق، هرگز نباید انتظار داشته باشیم به پاسخی روشن یا روشنگر برسیم که دستِ ما را در گشودنِ گرهی بگیرید. اما چرا پرسش‌های بالا را نادرست و نادقیق می‌دانم؟ به خاطر این‌که نه «دین»ای که در بالا آمده است درست تعریف شده است و نه «سکولاریسم»ی که از آن سخن رفته است وضوح دارد. پرسش این است که مگر ابهامی هست؟ بله، هست. نه دین یک مقوله‌ی عینی و مشخص و واحد است و نه سکولاریسم. هم دین و هم سکولاریسم، دو مفهوم مجردِ ذهنی‌اند که به طور تاریخی و هم‌چنین با عملِ عاملان یا مؤمنان به آن‌ها (بله، مؤمنان به سکولاریسم و دین هر دو؛ در هر دو مقوله‌ی «ایمان» نقش مهمی ایفا می‌کند)، عینیت یافته است. لذا در هر دو تکثر و تنوع داریم و قرائت‌های مختلف و متعدد.

سکولاریسم تاریخی دارد که به نسبت به تاریخ دین، تاریخ کوتاهی است. لذا قیاس کردن تحقق تاریخی سکولاریسم و دین، باید نسبی صورت بگیرد نه مطلق. یعنی اگر، مثلاً، عمر سکولاریسم دویست سال باشد و عمر دین بیش از مثلا سه هزار سال، باید نشان داد که قیاس تاریخی این دو چقدر متناسب و قابل دفاع است و از میان برداشتن این قیدِ زمانی چقدر می‌تواند به استنتاج‌های ما آسیب بزند. و هم‌چنین باید نشان بدهیم که یکی در طول عمر نسبتاً کوتاه‌اش چه کارهایی را توانسته (یا نتوانسته) بکند که دین در طول عمر درازش نتوانسته (یا توانسته) انجام بدهد. از این نکته که بگذریم، سکولاریسم روایت‌های مختلفی دارد که هر کدام از روایت‌ها در پاسخ به شرایط سیاسی خاصی و پس از آزمون‌های مختلفی دستخوش دگردیسی شده‌اند. سکولاریسم، در طول تاریخ نسبتاً کوتاه‌اش، به چند نوع متمایز تقسیم شده که می‌توان به طور کلی آن را در دو نوع مختلف و متمایز خلاصه کرد: الف) سکولاریسمی که نقطه‌ی عزیمت‌اش دین است (آن هم دین مسیحی با تکیه و تمرکز بر نهاد کلیسا) و همه‌ی مسأله‌های‌اش نهایتاً فروکاسته می‌شود به نوع موضعی که در برابر دین می‌گیرد؛ ب) سکولاریسمی که معیار و شاقول‌اش تکثر و تنوع است و پرسش‌های‌اش حول موضعی طرح می‌شود که در آن تکثر و تنوع به رسمیت شناخته می‌شود و موضعی ایجابی یا سلبی نسبت به دین ندارد. سکولاریسم نوع الف، سکولاریسمی است بسیار قدیمی یا متأخر که در اروپا و آمریکا اعتبار یا موضوعیت‌اش را روز به روز بیشتر از دست می‌دهد و آرام‌آرام جای خود را به سکولاریسم نوع دوم می‌دهد، در حالی که همین سکولاریسم ظاهراً با همین نسخه‌ی رنگ و رو رفته و کهن‌اش به مثابه‌ی کیمیایی مدام در تن و جان ملت‌ و دولت‌های در حال توسعه تزریق می‌شود (و دست بر قضا همین‌جاست که ملتقای افراطیون دو طرف است: افراطیون سکولاریسم نوع الف و افراطیون دین‌ورزان متحجری که فقط یک نوع دین را به رسمیت می‌شناسند نه دین‌داران متعدد و متکثر را).

دین هم تاریخی دارد و در طول تاریخ نسبتاً درازش تکثر و تنوعی یافته است که جلوه‌های گسترده‌ای به فرهنگ‌ها و تاریخ‌های ملت‌ها و تمدن‌های مختلف جهان داده است. اگر تنوع سکولاریسم و تکثرِ بسیار بیش‌تر دین را در قیاس با آن در نظر بگیریم، پاسخ به مسأله‌های سیاسی روزگار ما به آن سادگی که بعضی گمان می‌برند نیست و به روشنی می‌تواند فهمید پرسش‌هایی که در بالا آوردم چقدر خام‌دستانه یا دست‌کم خوش‌خیالانه است. مسأله‌ی مشابهی درباره‌ی نسبت میان سکولاریسم و دموکراسی هم برقرار است که می‌گذارم‌اش برای مجالی که این یادداشت را بسط بدهم و ارجاعات‌اش را نیز همراه‌اش کنم.
بایگانی