سکولاریسم و دموکراسی؛ سوء تفاهم دوم

عده‌ای گمان می‌کنند که پیش‌شرط رسیدن به دموکراسی، سکولار شدن است. جدای از نادرست بودن این مدعا، باز هم مفاهیم دموکراسی و سکولاریسم در این ادعا با بی‌دقتی به کار رفته‌اند. اگر مروری بر تاریخ دموکراسی داشته‌ باشیم، می‌بینیم که دموکراسی با تمام پیشینه و سابقه‌ی پیچیده و متنوع‌اش که منحصر به یک منطقه‌ی خاص – به طور مشخص یونان – نیست، با دموکراسی انجمنی (assembly democracy) آغاز می‌شود. بعد از گذشت قرن‌ها، وقتی که آرام‌آرام به قرن هجدهم می‌رسیم، اتفاق عجیبی می‌افتد. در سرشت دموکراسی، جهشی رخ می‌دهد. به روایت جان کین: «این جهش حاصلِ کارِ افراد زیادی بود. پادشاهان، راهبان، چوپانان، دولتمردان، آریستوکرات‌ها، صنعت‌گران، جمهوری‌خواهان، روحانیون، بازرگانان، شهرنشینان، کشاورزان، سربازان، ناشران و مخالفانِ دین‌دارِ خداترس، همگی دستی در این جهش داشتند. تغییری که در دموکراسی رخ داد، بر خلاف آن‌چه که در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم فکر می‌کردند، تنها جلوه‌ای از «طلوع بورژوازی» یا «لیبرالیسم» نبود. دموکراسی تازه، فرزندی حرامزاده بود. ایجادِ آن ناخواسته بود. ادامه‌ی حیاتِ آن به هیچ رو تضمین‌شده نبود. بقای آن ناگزیر نبود. گام به گام، با چرخش و پیچش‌های بسیاری، به آهستگی اما بدون هیچ یقین و اطمینانی، معجزه‌ای رخ داد. دموکراسی را از آن پس، دموکراسی نماینده‌ای (representative democracy) نامیدند» (کین، ص ۱۶۱).

اما این تحول برای دموکراسی، تنها در همین سطح محدود نماند. اتفاق مهم دیگری هم در دموکراسی افتاده است که دیگر به جرأت می‌توان گفت آخرین نسخه‌ی دموکراسی، دموکراسی نماینده‌ای نیست بلکه امروز آن‌چه که در صف مقدم دموکراسی ایستاده است، دموکراسی نظارتی (monitory democracy) است. نوع تازه‌ای از دموکراسی متولد شده است که می‌توان آن را دموکراسی پسا-وست‌مینستری نامید. جان کین، در آغاز فصلی از کتاب‌اش که به این نوع دموکراسی می‌پردازد، چنین می‌گوید: «تاریخ دموکراسی سرشار از رخدادهای غیرمنتظری و حیرت‌آور است، اما هیچ یک از آن‌ها حیرت‌آورتر از فرار آرمان‌ها و نهادهای دموکراتیک از زیر آوارِ دو جنگ جهانی، دیکتاتوری و توتالیتاریسم نیست» (کین، ۵۸۵). این‌جاست که جان کین نمونه‌ی هند را قدم به قدم بررسی می‌کند و جهش تازه‌ی دموکراسی را نشان می‌دهد و همین‌جاست که بزرگ‌ترین مثال نقض را می‌توان یافت: پیش‌شرط رسیدن به دموکراسی، سکولاریسم نیست! کین در همان بندهای آغازین فصل مربوط به دموکراسی نظارتی می‌گوید: «… هند پیش‌گویی‌های مشوش و مبهم کسانی را که می‌گفتند سکولاریسم، یعنی عقب‌نشینی اسطوره‌های دینی به سپهر خصوصی یا نابودی بلادرنگ‌شان، شرط لازم پا گرفتن یک دموکراسی سخت‌سر در جهان است، به چالش گرفت» (کین، ص ۵۹۶).

پس اگر به اختصار بخواهم به مدعای اولیه‌ی این یادداشت‌ها برگردم، مغزِ‌سخن من این است که: روایت‌های ارتدوکس از دین، سکولاریسم و دموکراسی نه تنها مشکلی از مشکلاتِ ما را حل نمی‌کنند، بلکه حتی در فضایی خارج از فضای دین هم بیش از هر چیز شباهت به عقاید و باورهایی منسوخ یا بلاموضوع دارند. درست است که بعضی ناظران وقتی شروع به مقایسه‌ی اروپای قرون‌وسطی با وضعیت فعلی نظام حکومتی ایران می‌کنند، شاید شباهت‌های غریبی بیابند. اما هیچ کدام از این‌ها نتیجه نمی‌دهد که راهِ حلِ معضل فعلی همان است که در اروپا رخ داد. نادیده گرفتن پیچیدگی‌های دین، دموکراسی و سکولاریسم تنها کاری که می‌کند افزودن بر ابهامات و گره‌هاست. شوربختانه، فضای فرهنگی ایران شناخت درستی از دموکراسی ندارد. شاید از این هر سه، یعنی دین، دموکراسی و سکولاریسم، غریب‌ترین‌شان همین دموکراسی باشد که کمتر از بقیه شاخته شده است. چنان در دیار ما درد و رنج، بیداد و نامردمی، دین‌فروشی و تزویر بیداد می‌کند که هر نامی، کعبه‌‌ی آمال هست و به کمترین نشانی از حسن و جمالی، جویندگان دلباخته‌ی آن محبوب پرده‌نشین و نقاب-بر-رخ می‌شوند. روزی این محبوبِ نادیده مشروطیت است، روز دیگر دموکراسی، و این روزها سکولاریسم. سی و اندی سال پیش هم این محبوب «دین» بود. فراموش نکنیم که روزنامه‌نگاران عجولی که دانش‌نیندوخته گمان علامه‌گی به خود می‌برند و فکرشان گره از کار دو عالم می‌گشاید، در دامن زدن به این فضای پرابهام و تنش نقش داشته‌اند.
پ. ن. همه‌ی نقل قول‌های بالا از آخرین کتاب جان کین با عنوان «زندگی و مرگِ دموکراسی» است.

مرتبط:

۴. دموکراسی بغرنج (۱) (در واقع واژه‌ی درست به جای «بغرنج» همین «پیچیده» است).
بایگانی