چون غرض آمد، هنر پوشیده شد

برای آن ویرانه‌ترین نهاد – بدون هیچ شرحی دیگر!

برای آن‌‌ها که گمان می‌کنند رشوه،‌ فقط این است که قاضی پول از کسی بگیرد تا حکم ناحق براند، می‌توان لغت‌‌نامه را دید: «آنچه بر کسی دهند تا کارسازی به ناحق کند، و در فارسی قدیم آنرا پاره گویند. (غیاث اللغات از منتخب اللغات و شرح نصاب)». همین‌که قاضی جانب قدرت و زور را بگیرد، رشوت‌خواری آغاز کرده است. و چقدر مثال‌های جانب‌داری از قدرت و سیاست این روزها زیاد است. و چقدر قاضی‌ها این روزها پیشاپیش علم به همه چیز دارند و اساساً بر مبنای همین علوم غیبی قضاوت می‌کنند!
قاضیی بنشاندند و می‌گریست
گفت نایب: «قاضیا گریه ز چی‌ست؟
این نه وقت گریه و فریاد توست
وقت شادیّ و مبارک‌باد توست»
گفت: «اَه چون حکم راند بی‌دلی
در میان آن دو عالم جاهلی
آن دو خصم از واقعه‌ی خود واقف‌اند
قاضی مسکین چه داند زان دو بند
جاهل است و غافل است از حالشان
چون رود در خونشان و مالشان»
گفت: «خصمان عالم‌اند و علّتی
جاهلی تو لیک شمع ملتی
زان که تو علت نداری در میان
آن فراغت هست نور دیدگان
وآن دو عالم را غرض‌شان کور کرد
علمشان را علّت اندر گور کرد
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد

چون دهد قاضی به دل رشوت قرار
کی شناسد ظالم از مظلوم زار

جهل را بی علتی عالم کند
علم را علّت کژ و ظالم کند
تا تو رشوت نستدی بیننده‌ای
چون طمع کردی ضریر و بنده‌ای»
از هوا من خوی خود واکرده‌ام
لقمه‌های شهوتی کم خورده‌ام
چاشنی گیرِ دلم شد با فروغ
راست را داند حقیقت از دروغ
(لب لباب معنوی، عین ثانی، نهر خامس، رشحه‌ی دوم)
بایگانی