تشویش توحش در پاریس و بیروت

دنیا،‌ دنیای سوء تفاهم است. دنیای برجسته کردن رنج خویش و ندیدن رنج دیگری است. انسان‌ها وقتی خشمگین‌اند و زخم‌خورده سخت می‌توانند خشم و جراحت دیگری را درک کنند. فاجعه‌ی پاریس هیچ تفاوت گوهری با فاجعه‌های بیروت و کابل و بغداد و هزار جای دیگر در سوریه ندارد. برجسته کردن این نکته‌ی بدیهی، البته که به معنای نادیده گرفتن فاجعه‌های دیگر نیست. ولی سؤال بسیاری این است: الآن که یکی زخم‌خورده و مصیبت‌دیده است چه جای سخن گفتن از رنج دیگری؟ پرسش به همین سادگی است.

به پرسش گرفتن نابرابری و تبعیض مسأله‌ی کانونی و محوری همه‌ی حوادثی است که رخ می‌دهد. مشکل برهوتی است که در آن عدالت غایب است. تبعیض بیداد می‌کند. فقر و جهل امان بسیاری را بریده است نه فقط در ویرانه‌های سوریه و زیر آوارهای افغانستانی که دهه‌هاست در میان این ویرانه‌ها مثل روح سرگردان می‌چرخد. مشکل عدالتی است که نیست. لذا این خشم قابل درک است.

مشکل فقط پاریس و بیروت نیست. مشکل قطاری است که به راه افتاده است و متوقف کردن‌اش همدلی می‌خواهد و درک بشریت مشترک همه‌ی انسان‌ها. وقتی کسی می‌گوید چرا پاریس برای‌تان مهم‌تر از بیروت است البته که نمی‌گوید جان آن‌که در پاریس قربانی شده بی‌اهمیت بوده و خون‌اش بی‌ارزش‌تر از خون قربانی بیروتی است. به روشنی سخن از این است که جایی در این روایت‌ها مشکلی بنیادین وجود دارد. مسأله توصیف هم نیست که بگویند واقعیت رسانه‌ها و قدرت و سیاست همین است و باید با آن کنار آمد. مسأله تجویز است. مسأله این است که چه باید کرد که رنج و مصیبت هر انسانی فارغ از تبار و نژاد و دین و آیین و ملیت‌اش برای همه مهم باشد بدون هیچ استثنا و تبعیضی.

بله جان انسان‌ها مقدس است. جان همه‌ی انسان‌ها مقدس است. اگر و اما و الا هم ندارد. به هر دلیل و علتی که خون انسانی ریخته شود، فاجعه‌ای است برای همه‌ی بشریت. خیلی ساده می‌توان مشکل را به دین نسبت داد. به این دین یا آن دین. مشکل خشونت دین اسلام یا دین یهود نیست. مشکل خودکامگی یا دموکراسی نیست. دقت کنید که به نام همه‌ی این‌ها خون ریخته شده. بلی حتی به نام دموکراسی و آزادی و حقوق بشر خون‌ها ریخته شده و هنوز هم ریخته می‌شود. به نام این دین و آن دین هم. پاک کردن و زدودن دین یا مثلاً اصلاح دینی هم دردی را از کسی دوا نخواهد کرد. کانون مسأله انسان است. عاملیت خشونت به دست انسان‌هاست. انسان‌ها به علل مختلف جنایت می‌کنند. یافتن ریشه‌ها مهم‌تر است. ما اغلب در پیدا کردن ریشه‌ها خطا می‌کنیم. دلیل استمرار فاجعه هم دقیقاً همین است که خطا کرده‌ایم در شناختن ریشه. اگر خطا نکرده بودیم قرن بیستم و بیست و یکم خون‌بارترین قرن‌های تاریخ بشری نبودند. همه‌ی این شواهد تاریخی نشان می‌دهد آدمیان خطا می‌کنند در فهم ریشه‌ها و بر فهم خطاهای خود هم اصرار دارند.

هول‌ناک‌تر آن است که وقتی کسی تذکر می‌دهد که ریشه را درست شناسایی نکرده‌اید در کشاکش عاطفه و هیجان، دردمندی و شفقت او هم نادیده گرفته می‌شود و متهم می‌شود به بی‌تفاوتی یا بی‌مقدار کردن خون قربانی. و البته که چنین بازی کردن با عواطف مردمان خشمگین و زخم‌خورده همیشه جواب می‌دهد. وقتی کسی عصبانی است با او از خرد سخن نمی‌گویند. البته بسیاری هستند که فاصله‌ی واقعی زندگی‌شان با پاریس و بیروت یکسان است ولی نابرابری رسانه و حساس نبودن‌شان به نقد باعث می‌شود به سادگی خودشان را به پاریس یا بیروت نزدیک‌تر ببینند و نگویند قربانی پاریس همان حقوقی را دارد که قربانی عراقی یا سوری یا لبنانی. مرگ در پاریس عواطف را بیشتر تحریک و تهییج می‌کند تا مرگ در سوریه.

در این کشاکش خشم و نفرت و عقده خالی کردن کسی نمی‌پرسد که تبعیض و بی‌‌عدالتی را چگونه باید زدود. مرگ فلسطینی و لبنانی اهمیتی ندارد ولی مرگ پاریسی مهم است. این‌ها واقعیت است. در میانه‌ی این غوغای عواطف، البته که مطالبه‌ی پاسخگویی و محکومیت بسیار هم معقول و خردمندانه می‌‌نماید. امروز صبح رادیوی ال‌بی‌سی لندن گزارشی از مردم می‌داد. زنی انگلیسی که در لندن زندگی می‌کند می‌گفت: تا زمانی که شاهد تظاهرات میلیونی مسلمان‌ها در سراسر جهان در محکومیت حوادث پاریس نباشم احساس ناامنی می‌کنم و بچه‌ام را نمی‌توانم بفرستم مدرسه! دقت بفرمایید این‌جا لندن است. پاریس نیست. به پاریس خیلی نزدیک است ولی این اندازه خشم و نفرت حیرت‌آور است. هیج کس نمی‌پرسد که با همین منطق هستند کسانی که خواهند گفت تا زمانی که میلیون‌ها اروپایی در محکومیت حمله به عراق و افغانستان (و محکومیت جورج بوش و تونی بلر و حالا بگو اسراییل) تظاهرات نکنند سخن «غرب» در هیج زمینه‌ای مسموع نیست و ما همیشه احساس ناامنی خواهیم کرد. تمام این سخنان بذر نابردباری می‌کارد. زمینه‌ی عدم تفاهم را فراهم می‌کند. رگ گردن‌ها را قوی می‌کند. شکاف‌ها را بیشتر می‌کند. به راه حل نزدیک‌تر نمی‌شویم. عملاً راه را بر تکرار همه‌ی این فجایع هموار می‌کنیم.

Hadi Heidari - Beirut

فراموش نکنیم. آدمیان قابلیت حیرت‌آوری دارند برای سقوط به هول‌ناک‌ترین مغاک‌های وجودی. انحطاط استعداد آدمی است. غربی و شرقی، مسلمان و غیر مسلمان، دین‌دار و بی‌دین نمی‌شناسد. اصل نکته هم همین است که مرزی نیست میان جنایت‌ها. جنایت مسلمان، جنایت‌تر از جنایت یهودی یا مسیحی،‌ دموکرات یا خودکامه، سکولار یا دین‌دار نیست. همه به یک اندازه جنایت‌کار می‌شوند وقت ریختن خون دیگری. این است اصل نکته. اما فضای عاطفی می‌طلبد که بگویی جنایت داعش، جنایت‌تر از جنایت اسراییل است. هر چقدر هم که تظاهرات برگزار کنی و افشاگری رسانه‌ای کنی، باز هم قصه‌ی جنایت داعش بهتر فروش می‌رود. مخاطب آسان‌تر همدلی می‌کند با رسانه‌ای که با این قصه کاسبی هم می‌کند.

سخن گفتن از برابر بودن همه‌ی انسان‌ها و جنایت بودن همه‌ی جنایت‌ها سخنی سرد و عقلانی و انتقادی نیست. اتفاقاً دردمندانه‌ترین تحلیل همین است: همه‌ی ما آدمیان با هم سقوط می‌کنیم. همه با هم رنج می‌کشیم. همه با هم خون دل می‌خوریم. ولی روایت‌ها نابرابرند. در روایت‌ها عدالتی نیست. تبعیض بیداد می‌کند. تسلط تبعیض و بی‌عدالتی (و البته فقر و جهل) راه را بر استمرار این توحش هموارتر می‌کند. همبستگی مبنای‌اش نه ملیت است نه رنگ پوست نه داشتن (یا نداشتن) این یا آن دین. ارج‌مندترین مبنای همبستگی انسانیت مشترک همه‌ی انسان‌های دین‌دار و بی‌دین است. گویی در میانه‌ی این نفرت کورت و مهیب، دین داشتن یا نداشتن است که مبنای همبستگی است. این آغاز فاجعه است. بنشینیم و بیندیشم. این همه با هم بیگانه، به کجا خواهیم رسید آخر.

* تصاویر از: هادی حیدری

بایگانی