تأملاتی در حاشیه‌ی بحران اوکراین

۱. بحران اوکراین به رغم – و حتی شاید به دلیل – تمام مداخله‌ی اروپا و آمریکا، نتیجه‌ای معکوس داد. انضمام کریمه به روسیه تنها حاصل سرسختی و جاه‌طلبی پوتین نبود. بخش مهمی از کار انضمام کریمه با روسیه را اروپا و آمریکا با سوء تدبیرشان تسهیل کردند. واقعیت‌های قصه از این قرار است که رییس جمهوری که به شیوه‌ای دموکراتیک و با رأی مردم انتخاب شده بود، در جریان اعتراضی که چندین لایه بود و هویت‌های سیاسی مشخصی نداشت (از جمله این‌که نقش نیروهای افراطی و تندرو در سرنگون کردن یانوکویچ پررنگ بود)، از قدرت کنار نهاده شد (هیچ جای قانون اساسی اوکراین نمی‌گوید که حتی وقتی رییس جمهور فاسد است، می‌توانید خارج از عرف قانونی کشور او را تنها با اعتراض عزل کنید). اروپا و آمریکا از جنبش یورومیدان حمایت کرد. عاقبت کار فرار رییس جمهور قانونی کشور شد و سنگین‌ شدن وزنه به سود روسیه. به عبارت دیگر، روسیه بهانه‌ای را که همیشه منتظرش بود پیدا کرد. در کریمه همه‌پرسی برگزار شد (یعنی باز هم در فرایندی دموکراتیک) و اکثریت مردم کریمه که به هر حال به روسیه متمایل‌اند، رأی به انضمام کریمه به روسیه دادند. اروپا و آمریکا این انضمام را خلاف قانون اساسی خواندند (در حالی که پیش‌تر از آن هیچ اشاره‌ای به سرنگونی دولت در تعارض با قانون اساسی نداشتند). آن‌چه می‌ماند تنها رتوریک طرفین است که از ظواهر بر می‌آید که پوتین در این میدان پیروز شده است (افزایش فراوان محبوبیت پوتین و افول ستاره‌ی اقبال اوباما پس از این بحران یکی از شواهد ماجراست).

۲. مخالفان اروپایی و آمریکایی پوتین روسیه را تحریم کرده‌اند. اما تحریم روسیه زمین تا آسمان با تحریم عراق، سوریه و ایران تفاوت دارد. در خاورمیانه علاوه بر محدود کردن بعضی از مقامات حکومتی آسیب اصلی به مردم این کشورها می‌رسید ولی در روسیه هیچ اتفاق مهمی با این تحریم‌های ضعیف‌ و بی‌رمق نمی‌افتد. یعنی باز هم اروپا و آمریکا بازنده‌ی قصه‌اند و پوتین پیروز نبرد.

۳. در پرونده‌ی هسته‌ای ایران، همیشه بیم آن هست که این اختلاف میان روسیه و قدرت‌های دیگر صدمه‌ای به روند مذاکرات بزند. اما نکته‌ی مهم این مذاکرات این است که به هر حال آمریکا دست‌کم از بین آن‌که مبادا دوباره روسیه ابتکار عمل را به دست بگیرد، از مماشات با ایران سود خواهد برد. گشوده شدن کانال ارتباط مستقیم بین ایران و آمریکا، ایران را از روسیه بی‌نیاز می‌کند ولی هم‌زمان آمریکا هم چاره‌ای نخواهد داشت جز این‌که همین ارتباط را ادامه دهد تا این‌که هم‌زمان هم با روسیه قطع ارتباط کند و هم با ایران و منزوی‌تر از پیش شود. تحلیل من این است که انضمام کریمه به روسیه در نهایت به تسهیل مذاکرات هسته‌ای ایران با غرب یاری می‌رساند.

۴. روسیه در عمل قدرتی جهانی است که تا امروز طرف‌دار کشورهای شیعه بوده است (از ایران بگیرید تا سوریه). درست بر خلاف آمریکا که مشخصاً هم‌پیمان عربستان سعودی و کشورهای به ویژه افراطی سنی است. پس از بحران اوکراین، روسیه بیشتر به اسد متمایل خواهد شد و تا همین امروز هم اسد در نبرد با مخالفان‌اش دست بالا را داشته است. در معادله‌ای که یک سوی آن ایران، سوریه و روسیه هستند و سوی دیگرش آمریکا و کشورهای اروپایی، به ویژه وقتی که بحران سوریه بدون مشارکت و همکاری ایران غیرقابل حل می‌نماید، آمریکا با زخمی کردن روسیه تنها برگ‌های برنده‌اش را از دست داده است. تصور آینده‌ی سیاسی سوریه بدون اسد با اشتباهات پیاپی سیاسی آمریکا – از جمله به خاطر مماشات‌اش با عربستان سعودی و قاطعیت نشان ندادن در برابر گسترش حضور نیروهای افراطی و خشن در میان مخالفان اسد – اکنون بسیار دشوارتر شده است. از دست دادن همراهی روسیه کار را بر آمریکا بیش از پیش دشوار خواهد کرد.

۵. بحران اوکراین برای پوتین فرصتی تاریخی بود که هم غرور ملی روس‌ها را – پس از تجربه‌ی تلخ اتحاد شوروی و ناکامی تاریخی‌شان – به رخ طرف مقابل بکشاند و هم چهره‌ی خود را در داخل روسیه ترمیم کند. فشارها و جنجال‌های سیاسی و رسانه‌ای طرف مقابل هم چیزی بیش از سر و صدا نیستند و در عمل به نظر نمی‌رسد که اتفاق خاصی بیفتد؛ به ویژه که روسیه هیچ اقدام نظامی علیه اوکراین نکرده است؛ هیچ حمله‌ای رخ نداده است و پوتین تنها با تماشا کردن و بهره‌گیری از فرصت‌هایی که اروپا و آمریکا با شتاب و بی‌تدبیری در اختیارش گذاشته‌اند موقعیت خود را به آسانی تثبیت کرد. اعتراض‌های اوکراین بیش از آن‌که یادآور بهار عربی در نمونه‌ی تونس (یا حتی اعتراض‌های مخملی یا رنگی سابق) باشد، چیزی است شبیه مصر: مبارک می‌رود، مرسی به قدرت می‌رسد و با کودتای ارتش سرنگون می‌شود. وضع اوکراین از سابق بهتر نشده است هر چند دولت تازه روی کار آمده سخت مستأصل است که به اتحادیه‌ی اروپا نزدیک شود. پهن شدن بساط ناتو بیخ گوش روسیه برای پوتین پذیرفتنی نبود. ناتو تنها با دادن هزینه‌ی از دست رفتن کریمه می‌توانست آغوش‌اش را به روی اوکراین تازه بگشاید. اما آن‌که حالا سرش بی‌کلاه می‌ماند، نه روسیه است و نه کریمه بلکه دقیقا اوکراین جدید است. اتحادیه‌ی اروپا اگر قرار بود به کشوری کمک کند، ناگزیر می‌بایست دست اسپانیا و یونان و کشورهای بحران‌زده‌اش را بگیرد. نجات اقتصادی اوکراین آخرین چیزی است که اروپاییان در این بحران اقتصادی به آن علاقه‌مندند (پر پیداست که مسأله نه دموکراسی است و نه آزادی وحقوق بشر؛ اگر بود می‌توانستند در برابر حزب اسوُبودا، جناح راست و رفتارهای افراطی‌شان موضع بگیرند – و این‌ها بخشی تعیین‌کننده از یورومیدان بودند – که بدیهی است نمی‌خواستند اعتراض‌ها به یانوکویچ را به این شکل در هم بکشند).

۶. پوتین سرمایه‌گذاری کلانی روی سیاست‌های دوگانه‌ی غرب کرد و هیچ نمونه‌ای از خیره‌سری و یکجانبه‌نگری آن‌ها را از قلم نینداخت. درست در همان روزی که کریمه به روسیه منضم شد، پوتین هم وقت را غنیمت شمرد و شاید غراترین سخنرانی تمام عمر سیاسی‌اش را ایراد کرد. سخنان پوتین بی‌شک تأثیرگذار بود. هم مصرف داخلی و تبلیغاتی داشت و هم به آسانی می‌توانست مخالفان خارجی‌اش را به شلاق انتقادهای گزنده بگیرد. پوتین اگر قرار بود تنها به پیشینه و سابقه‌ی اروپا و آمریکا در مداخله‌های سیاسی و نظامی‌شان تکیه کند، نیازی به هیچ توضیح یا توجیهی برای انضمام کریمه به اوکراین نداشت. پوتین بدون شلیک حتی یک گلوله کریمه را به روسیه منضم کرد. از نظر منتقدان غرب، اگر همه‌پرسی کریمه از نظر اروپا و غرب «غیرقانونی» است، کل قانون اساسی افغانستان و عراق مشکل بدخیم‌تر و مزمن‌تری دارد که تنها به استظهار آمریکا مستقر شده است (و بدون حضور نظامی پرهزینه و خون‌بار آمریکا تحقق‌اش محال بود). پوتین از همه‌ی این موارد بهترین استفاده‌ی تبلیغاتی و سیاسی را کرد. این وضع برای آمریکا هم ناگوار بود و هم ناگزیر. اوباما نه می‌توانست و نه می‌خواست بگوید حمله به عراق غیرقانونی بوده است و تمام این تعلل و تردیدها برای پوتین مائده‌ای آسمانی بود. روشن است که مسأله خوب یا بد بودن پوتین نیست؛ مسأله واقعیتی سیاسی است که فارغ از میل باطنی چپ و راست اکنون محقق شده است. آمریکا بازنده‌ی بزرگ و زخم‌خورده‌ی این دعواست.

بایگانی