نامهای از مهدی خلجی، نویسندهی سابق کتابچه اکنون به دستم رسید که بنا به خواستهی خود او آن را عیناً در اینجا میآورم.
«داریوشِ عزیزم
از آنجا که باب کتابچه مسدود است، خواهش میکنم این چند کلمه را خطاب به خوانندگان و نویسندگان حلقهی ملکوت، در وبلاگ خودت منتشر کن.
مناقشهای که بر سر قتلِ تئو ونگوگ میان من و نویسندگانِ وبلاگهای سیبستان و ملکوت رفت، گفتوگویی سراسر دوستانه بود. سالهاست که با مهدی جامی دوست هستم. او را در شهر زیبای سنندج شناختم؛ وقتی که استاد ادبیات فارسی دانشگاهِ کردستان بود و محبوب دانشجویان و جوانان. مهدی، جدا از آنکه اهل تأمل و اندیشه است، جوانمردی عیار است که در دوستی صفتهای کمیاب دارد. به میانجی او، داریوش را شناختم که دانشجویی است با ذهن پرسشگر و جانی بیتاب. اهل دل است و نازکخیالیهای او همیشه به رفاقت، طعم مهربانی داده است.
بسیار متأسفام که – در دنبالهی بحثها بر سر اسلام و خشونت – شماری از دوستانِ دیده و نادیدهی دیگرم، که شناختی نزدیک از مهدی و داریوش ندارند، درشتی کردند و آن دو را آزردند. نه مهدی و نه داریوش، هیچ کدام نه مدافعِ خشونتاند و نه بیاعتنا به اخلاق. ممکن است دیدگاههایی داشته باشند که از نظر من یا دیگران، پیامدهای فکری گوارایی نداشته باشد؛ اما یقین دارم اگر مهدی و داریوش، پیامدهای فکر خود را خشونتآور بدانند، از آن روی میپیچند. مهدی و داریوش نه اهل خشونتاند و نه مروجِ آن.
به هر روی، نوشتن، در حلقهی ملکوت، برای من افتخار بوده است. نویسندگانِ ملکوت هم به سابقهی الفت و سائقهی صحبت، همنشینِ شدهاند. از کسانی که در مبادی فکری، چون من میاندیشند، برادرانه تقاضا میکنم تیغ تهمت را بهلند و درِ درشتگویی را قفل زنند و اگر به اندیشهای انتقاد دارند، تنها آن اندیشه را آماج بگیرند و فضای گفتوگو را به بیش و کم نیالایند. اگر به اندیشهی مبارزه با خشونت باور داریم، نباید خشونتِ زبانی را نیزه سازیم و در تاریکی، به چشم هر شناخته و ناشناخته پرتاب کنیم.
دغدغهی شماری از دوستان را درباب نفی خشونت درک میکنم و به آن احترام میگذارم و از آنان درخواست میکنم به دامن زدن فکر خشونتستیزی یاری کنند و از پرداختن به نامها پرهیز.»
مطلب مرتبطی یافت نشد.