امشب مطلب صفحهی آخر شرق را میخواندم به قلم سجاد پرهیز با عنوان «باز هم شجریان را آزردند». توقعام این بود که گزارشی را بخوانم که روایت اخبار باشد و حکایت واقعیتها. با کمال تعجب به سیلی از مدیحهها و ستایشها برخورد کردم که حتی برای من که روزگار درازی است دلبسته و سر سپردهی آوازِ او هستم، آزار دهنده و گزنده بود. این شاید ایرادی است که از جهتی به خودِ من وارد است، اما چیزی که همواره محل توجه من بوده است این است که هیچگاه آدمیان را ناگهان فوقبشر نکنم که دست نقد از آنها کوتاه شود. زمانی برخی از دوستان ملامتام کرده بودند که چرا از سایه با آن همه تکریم یاد میکنند یا چرا به سخنان سروش ابراز تمایل فراوان میکنم. شاید از جهتی سخنشان درست باشد، اما در تمام این موارد هیچ وقت آنها را از دایره آدمیان خارج نکردهام و تمام سعیام این بوده است که در عین اینکه تکریم مقامِ آنها (از نظر خودم) میکنم، بیهوده عبارات و الفاظ وزین را خرج کسی نکنم.
جای دریغ است که یادداشت امروز شرق، چنان شجریان و کلهر و علیزاده را همردیف و همعنان سیمرغ و عنقا و ققنوس و هر چه موجود اسطورهای در تاریخ و فرهنگ ما یافت شود، قرار داده است که کسی به خودش جرأت نمیدهد بگوید بالای چشم شجریان ابروست. از نظر من شجریان پهلوان آواز ایران است. استادی است مسلم که در توانایی و مهارت مثقال ذرهای تردید نیست. اما انصاف باید داد که به کار بردن عباراتی از آن دست تنها به کار نوشتن انشاء در دورهی دبیرستان و راهنمایی میخورد تا نمره بگیریم. این گونه خرج کردن مفاهیم و گوهرهای ادبیات و فرهنگ ایران روا نیست. کاش در مصرف این تعابیر درنگ و تأمل بیشتری به خرج میدادیم. با این مدایح تنها شجریان را میتوان تخریب کرد و آبروی ادبیات و فرهنگ را برد:
نازنینی تو ولی در حد خویش / الله الله پا منه از حد به پیش
مطلب مرتبطی یافت نشد.