قبلهی عالم باید هم درس و مشق را رها کنند و هم تدبیر سرحداتِ درگاه را! همین دیروز بود تشر زدیم به متمردین. گفتیم سبیلی تاب بدهیم و چشم غرهای برویم، شاید حساب کار دستشان بیاید. انگار نه انگار! این ظهیر جان صبح تا شب ورد گرفته است و همه از حشمتِ همایونی میگوید که برای اقتدار ما چنین میکند و چنان. آن وقت از شنیدن نام ولیعهدِ ما کهیر میزند! یعنی چه این اقوال سخیفهای که بر زبان میرانید؟ طفلی ولیعهد. افتاده است در بلادِ غریب، میان پروسیان زبان نفهم. خودِ ظهیر هم گرفتار همین بلاست در ولایت پراگ ولی نمیدانم اینها چرا رعایت حال هم را نمیکنند. نازک خان هم که دو کلمه برایتان نوشت. دیگر غصهتان چیست؟ نکند میخواهید ملیجک و ببری برایتان بیاوریم؟ احتشام بارگاه همایونی را میخواهید با این جلفبازیها خراب کنید؟ خدا سر شاهد است که این درگاه تا قیامِ قیامت رنگ ملیجکها را نخواهد دید! عجالتاً ذات همایونی در حالِ خروج از اندرونی است. باشد تا بعد سراغتان بیاییم. کاری نکنید که حسابتان را به محتسبان درگاه بیندازند! مراقب اقوال و افعالتان باشید!
مطلب مرتبطی یافت نشد.