یک ماهِ دیگر
درست یک ماهِ دیگر
یک سالِ دیگر را دفن خواهم کرد
اگر روزگارِ مرده دوست تا آن زمان به خاکم نکرده باشد.
هر روز که میگذرد
یک روز تا غروب
یک روز تا فرو شدن در مغاکِ زمان
فاصله کمتر میشود.
این فاصلهها را تنها با یادِ تو پر میکنم.
دریغ که این یادِ رنگارنگ
– آنگاه که مرا به یادِ درشتیهای حقیقت میاندازی –
تنها رنج است و هنوز مرا پرهیز میدهی
از نامِ رنج حتی!
به پیشوازِ ولادتِ خود میآیم
به پیشواز تو میآیم
من هم آیا
در روزِ آمدنت خواهم بود؟
من با تو زاده میشوم.
با من بگو:
آیا مرگم
پیش از ولادتم خواهد بود؟
مطلب مرتبطی یافت نشد.